• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

دُرنا - ۸۳۳۴

  • شروع کننده موضوع dorna
  • تاریخ شروع
  • شروع کننده موضوع
  • #1

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
کتاب های خوانده شده:
بادبادک باز-هزار خورشید تابان /خالد حسینی
در انتظار گودو-آخربازی/ ساموئل بکت
در کافه جوانی گم شده/ پاتریک مودیانو
ماهی ها در شب میخوابند/سودابه اشرفی
پابرهنه ها/زاهاریا استانکو
دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد/شهرام رحیمیان
عطر سنبل عطر کاج/فیروزه جزایری دوما
چشم هایش-روایت-سالاری ها-(+تعدادی داستان کوتاه )/بزرگ علوی
من او -بی وتن/رضا امیر خانی
تنهایی پرهیاهو/بهومیل هرابال
شما که غریبه نیستید-(+تعدادی داستان کوتاه)/هوشنگ مرادی کرمانی
کوری/ ژوزه ساراماگو
چراغ های را من خاموش میکنم/زویا پیرزاد
نگران نباش/ مهسا محب علی
به دنبال قطعه ی گمشده - یک زرافه و نیم - دنیای دیوانه ی دیوانه - (+یک سری نوشته ها به شکل پراکنده)/ شل سیلور استاین
عقاید یک دلقک-قطار به موقع رسید/هانریش بل
مردی که میخندد/ویکتور هوگو
مجموعه داستان های صمد بهرنگی
گهواره گربه-سلاخ خانه ی شماره ی پنج/کرت ونه گوت
بوف کور-سه قطره خون-نیرنگستان-کاروان اسلام -(+یک سری داستان کوتاه های دیگه)/صادق هدایت
بیگانه -سقوط-طاعون /آلبر کامو
سمفونی مردگان /عباس معروفی
مزرعه ی حیوانات/جورج اورول
شازده کوچولو / آنتوان دوسنت اگزوپری
آرزو های بزرگ -دیوید کاپرفیلد-سرود کریسمس-الیور توییست/چارلز دیکنز
نان و شراب/اینیاتسیو سیلونه
میراث/ماکسیم گورکی
داستان خرس های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد /ماتئي ويسني
در قند هندوانه-در رویای بابل/ریچارد براتیگان
خداحافظ گاری کوپر/ رومن گاری
باغ وحش شیشه ای /تنسی ویلیامز
قطار به موقع رسید/هانریش بل
دوئل-مرغ دریایی/چخوف
نوای اسرار آمیز-مهمان ناخوانده/اریک امانوئل اشمیت
هرگز رهایم مکن/کازئو ایشی گورو
دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم - ناتور دشت/ جی دی سلینجر
بارون درخت نشین-اگر شبی از شب های زمستان مسافری/ ایتالو کالوینو
ژاک و اربابش -بار هستی/ میلان کوندرا
بخشی از ضمیمه ی افسانه ی سزیف (کافکا از دیدگاه کامو)
ماجراهای هاکلبری‌فین/مارک تواین
کتابخانه بابل / بورخس
و....
درحال خواندن: آقای پالومار/ ایتالو کالوینو - الهیات نجات/بوعلی سینا
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
هزار خورشید تابان

هزار خورشید تابان- خالد حسینی
مترجم مهدی غرایی-نشر مروارید

نویسنده ی کتاب ،خالد حسینی ، یه رمان نویس افغانه.کتاب اول خالد حسینی بادبادک باز(The kite runner) يك سال تو فهرست پرفروش ترين کتاب های روزنامه نيويورك تايمز قرار داشت.
کتاب بادبادک باز برای من که خارج از افغانستان زندگی میکنم و وقایع رو از بیرون نگاه میکم خیلی جالب بود...مثل یه دنیای جدید!
فرق مشخصی که هزار خورشید تابان با کتاب اول خالد حسینی داره اینه که بادبادک باز درباره ی سرایط کلی جامعه افغانستانه اما هزار خورشید تابان بیشتر رو زندگی زن ها در افغانستان تمرکز داره...
thousand-splendid-suns-l_t325.jpg
رمان به سبک دو شخصیت و دو راوی نوشته شده.
راوی قسمت اول داستان یه دختر به اسم مریمه که حاصل "رابطه ی نامشروع‏"یک خدمتکار با یک آقازاده هست
قسمت دوم داستان از زبان یه دختر به اسم لیلاست
لیلا دختر با شهامتیه که تا حدی هنجار شکن هم هست‏!‏
تو قسمت دوم کتاب وضع افغانستان و درگیری های پی در پی و انتقال قدرت ها زندگی لیلا و خانوادش رو به شدت تحت تاثیر می

قسمت دوم کتاب از زبان لیلا ادامه پیدا میکنه تا زمانی زندگی لیلا و مریم به هم مربوط میشه...

داستان نهایتن با امید به آینده ی درخشان افغانستان تموم میشه؛این حس امید رو پایان داستان کاملن الغا میکنه...

هزار خورشید تابان یک داستان روون و ساده هست که میتونید تو یه مدت کوتاه بخونیدش و با وجود اینکه از نظر زبانی و ادبی ارزش خاصی نداره حقیقت یک جامعه و مشکلات یک سری انسان رو به تصویر کشیده. با این حال کسایی که بادبادک باز رو از خالد حسینی خوندند به سرعت متوجه میشن که به وضوح قوی تر از هزارخورشید تابانه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
میراث

میراث-ماکسیم گورکی
کاظم انصاری-نشر جامی

کتاب میراث اثر ماکسیم گورکی نویسنده ی کومونیست روسه!

displayimage.aspx

شخصیت اصلی داستان فوما پسر نازپرورده ی یه تاجر روسه.داستان از کودکی فوما شروع میشه.
در اوایل اینجور به نظر میرسه که فوما به حاطر جوانی و حماقت هست که ولخرجی میکنه و میراث پدرش رو بر باد میده اما تو ادامه مکالماتش با خواهر خوانده،معشوقه هاش و دوست قدیمش نشون میده که یه سری تفکر پشت این رفتار فوماست.
آخر داستان فوما از زندگی و آدم های اطزافش که غالباً تجار و سرمایه دار ها هستن کاملن ناامید میشه و دست به رسوایی بزرگی برای افشای فحشای اخلاقی(!) طبقه ی سرمایه دار ها میزنه.نهایتن قدرت دست سرمایه دار هاست و چیزی که در انتهای داستان نصیبش میشه یک زندگی بی معنا و بی انگیزست!

ترجمه ی کتاب از کاظم انصاری یک فاجعه ی ادبیه!حتا تو اصول ساده ی دستور زبان فارسی مشکل داره.این که ترجمه کلمه کلمه و جملات بی معنیه که بماند.... !
حس میکنم کتاب خیلی سطحیه و مفهوم قابل توجهی نداره اصلن!صرفن روی یه سری مفهوم برابری سوسیالیتی تاکید داره آخر داستان.
شدیدن کسل کننده هست.منتها من در کلن کتابی رو شروع کنم نمیتونم نصفه رهاش کنم برای همین دارم با سرعت میخونمش که هر چه سریع تر از دستش راحت شم :D
کتاب نکته ی مثبت خاصی نداشت جز اینکه لااقل قسمت های آخر داستان به چرتی اولش نبود!
انتشارات هیرمند هم این کتاب رو با ترجمه ی علی اصغر سروش ترجمه کرده.تصور میکنم اگه ترجمه ی خوبی نباشه لااقل ترجمه ی بهتری باشه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
تنهایی پرهیاهو

تنهایی پرهیاهو-بهومیل هرابال
پرویز دوایی-نشر کتاب روشن

تو ایران ادبیات چک خیلی رواج نداره درحالی که کشور چک ادبیات غنی داره..."بهومیل هرابال"نویسنده ی محشریه ولی بازم زیاد تو ایران شناخته شده نیست..."میلان کوندرا" یکی از چهره های شناخته شده ی ادبیات چک در ایران هرابال را بهترین نویسنده‌ی امروز چک نامیده...

22228L.jpg
داستان مربوط به "هانتا",یک کارگر چک هست, که توی زمان خفقان کومونیستی چک کتاب هایی که اداره ی سانسور براش میفرسته رو با دسنگاه پرس میکنه!
مردم چک ملت باسوادی هستن و همین بزرگترین مشکل نظام کومونیستی چک هست.رو همین حساب سانسور رو خیلی جدی اعمال میکنه...
هانتا کتاب های رو قبل از خمیرکردن میخونه بعضیاش رو حتا نگه میداره ...
بهومیل از زبان هانتا پرس کردن کتاب ها رو اینجور توصیف میکنه:"اگر کسی می‌خواست کتابی را خمیر کند، باید سر آدم‌ها را زیر پرس می‌گذاشت، ولی این کار فایده ای نمی‌داشت چون که افکار واقعی از بیرون حاصل می شود...تفتیش کننده‌های عقاید و افکار در سراسر جهان، بیهوده کتاب‌ها را می‌سوزانند..."
کتاب فقط به رابطه ی هانتا و کتاب هاش ختم نمیشه.خاطراتی از گذشته ی هانتا توی کتاب نقل میشه.درباره ی مانچا,کشیش و دختر کولی و.... .
توی کتا این جمله و مشابهش مرتب تکرار کیشه که:
"نه! نه در آسمان‌ها نشانی از رأفت و عطوفت وجود دارد، نه در زندگی بالای سر و نه زیر پای ما و نه در درون من."
اما آخر کتاب وقتی در عمق تنهایی هانتا فرو رفتی بهت میگه:
"اه، آسمان عاطفه ندارد، ولی احتمالاً چیزی بالاتر از آسمان وجود دارد که عشق و شفقت است، چیزی که من مدتهاست که آن را از یاد برده ام..."
در کل داستان کتاب نظم مشخصی نداره...قسمت های جسته گریخته ای از خاطرات و تفکرات هانتاست که نماد یک شهروند عادی روشنفکر چکه..
موضوع کتاب خیلی برام جالب بود.ادبیات نویسنده و طبیعتن مترجم کتاب آقای "پرویز دوایی" که مستقیمن از زبان اصلی ترجمه کرده بود کتاب رو خیلی مطلوب بود!در کل کتاب بسار کم حجم و روانی بود که جای تامل زیادی داشت.نهایتن میتونم بگم ارزش ادبی کتاب غیر قابل انکاره!

تنها نکته ی منفیش میتونم بگم این بود که به سبب پراکندگی داستان گاهن رشته ی داستان رو گم میکردم و مجبور میشدم برگردم و بعضی قسمت هاش رو دوباره بخونم

قسمت هایی از کتاب که دوست داشتم:

در تاریک – روشن همه چیز زیباتر جلوه می‌کرد،همه‌ی خیابان‌ها و میدان‌ها و مردمانی که در آنها گذر می‌کردند، و حتی خودم هم این حس را داشتم که زیباترم، جوان و زیبا، و دوست داشتم که در گذر از جلوی ویترین مغازه‌ها برگردم و خودم را در شیشه نگاه کنم، و حتی وقتی که به پیشانی و کنار دهانم دست می‌کشیدم، چین و چروک‌ها را احساس نمی‌کردم. بله، در تاریک-روشن، لحظه‌هایی در زندگی روزمره فرا می‌رسد که به آن زیبا می‌گویند. در نوری که از آتش بخاری می‌تابید دخترک کولی از جا بر می‌خاست و راه که می‌رفت می‌دیدم که دور پیکرش که طرحی از طلا داشت، هاله‌ای پیچیده است، مثل هاله‌ای که دور تا دور پیکره‌ی ایگناسیوس مقدس بر پیشانی کلیسایی در میدان کارل را فرا گرفته است. دختر بعد از آنکه چند تکه چوب دیگر در آتش می‌انداخت می‌آمد و کنار من دراز می‌کشید و رو به من برمی‌گرداند و به نیمرخم چشم می‌دوخت و با نوک انگشت طرح بینی و دهانم را دنبال می‌کرد. هیچ‌وقت همدیگر را نمی‌بوسیدیم. همه چیز را با دست‌هایمان به هم می‌گفتیم، بعد همآنطور دراز کشیده در بستر، به زبانه‌ها و انعکاس آتش در بخاری کهنه، نگاه می‌کردیم و به حلقه‌های نور که از جان‌دادن چوب‌ها بر می‌خاست. هیچ‌چیز نمی‌خواستیم جز این که تا ابد به همین صورت به زندگی ادامه بدهیم، انگار که قبلاً همه چیز را به هم گفته باشیم. انگار که توأمان به دنیا آمده‌ایم و هرگز از هم جدا نشده‌ایم.

و جای دیگه یه نقل قول عالی از هگل هست:
"انسان شریف هرگز به اندازه ی کافی شریف نیست و هیچ تبهکاری هم تمام و کمال تبهکار نیست"

قسمت هایی که هانتا از مانچا تعریف میکنه هم فوق العادس...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
داستان خرس های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که...

داستان خرس های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد!

مترجم تینوش نظم جو-نشر ماه ریز

این عنوان طولانی مربوط به نمایشنامه ای کوتاه از ماتئي ويسني هست.
05040350940193371997.jpg

خلاصه بگم شرح شاعرانه ی عشق و مرگ از زاویه دید یک ساکسیفونیست!

نمایشنامه کشش خیلی فوق العاده ای داره.نثرش سبک و روانه در عین حال حرف های زیادی واسه گفتن داره.

یه قسمت از نمایشنامه:(یه کم طولانیه ولی بخونید.خوبه جدن!)

زن: بگو آ.

مرد: آ.

زن: مهربون تر، آ.

مرد: آ.

زن: آهسته تر، آ.

مرد: آ.

زن: من یه آی لطیف تر می خوام.

مرد: آ.

زن: با صدای بلند اما لطیف، آ.

مرد: آ.

زن: بگو آ ،یه جوری انگار می خوای بهم بگی دوستم داری.

مرد: آ.

زن: بگو آ ،یه جوری انگار می خوای بهم بگی هرگز فراموشم نمی کنی.

مرد: آ.

زن: بگو آ ،یه جوری انگار می خوای بهم بگی خوشگلم.

مرد: آ.

زن: بگو آ ،یه جوری انگار می خوای بهم بگی برام می میری.

مرد: آ.

زن: بگو آ ،یه جوری انگار می خوای بهم بگی بمون.

مرد: آ.

زن: بگو آ ،یه جوری انگار می خوای بهم بگی لباسات را در آر.

مرد: آ.

مرد: ...

زن: یه بار دیگه.

مرد: ...

زن: بگو آ ،یه جوری انگار می خوای ازم بپرسی چرا دیر اومدی.

مرد: آ.

زن: بگو آ ،مثل اینکه می خوای بهم بگی سلام.

مرد: آ.

زن: بگو آ ،مثل اینکه می خوای بهم بگی خداحافظ.

مرد: آ.

زن: بگو آ ،مثل اینکه می خوای بهم بگی دیگه هیچ وقت نمی خوای من رو ببینی.

مرد: آ.

زن: نه،این جوری نه.

مرد: آ.

زن: ببین اگه به حرفم گوش ندی،دیگه بازی نمی کنم.

مرد: آ...

زن: پس بگو آ ،یه جوری که انگارمیخوای بهم بگی دیگه هیچ وقت نمی خوای من رو ببینی.

مرد: آ...

زن: نه اینجوری نه !

مرد : آ.

زن:ببین اگه به حرفم گوش نکنی دیگه بازی نمیکنم .

مرد : آ ...

زن : پس بگو آ ، یه جوری که انگار میخوای بهِم بگی دیگه هیچوقت نمیخوای من رو ببینی .

مرد: آ ...
.
.
.
.
زن : یه آ تو دلت بگو ، انگار میخوای بهِم بگی هیچ وقت فراموشم نمیکنی ...

مرد : ...

زن : یه آ تو دلت بگو ، انگار می خوای بگی خیلی خوشگلم .

مرد : ...

زن : حالا میخوام یه چیزی ازت بپرسم ... یه چیز خیلی مهم ... و میخوام تو دلت بهم جواب بدی . آماده ای ؟

مرد : ...

زن : آ ؟

مرد : ...

زن : ...

مرد : ...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
من او

من او-رضا امیرخانی

نشر افق

کتاب من او رمانی از رضا امیرخانی به چاپ دو رقمی رسید!

maneoo.jpg
چیزی که من از این کتاب پرفوش آقای امیرخانی دستگیرم شد این بود که رضا امیرخانی مدل اینایی که "من روشنفکرم" اومده یه موضعی در مقابل مذهب انتخاب کرده که اسمش رو گذاشتن "فرامذهبی"اما به نظر من در ابعاد وسیع به شعور خواننده توهین میکنه!
داستان راجع به یک آقازاده به اسم علی فتاح هست که عاشق حقیقی دختر خدمتکارشونه.این آقای فتاح خیلی با وجدان نسبت به این عشقش عمل میکنه و زمانی که از عشقش مطمئن میشه با مهتاب ازدواج میکنه.تو طول داستان علی فتاح که راوی داسان هم هست از مصاحبت با درویشی به اسم مصطفی برخوردار میشه و حرف های مصطفی نقش کلیدی تو داستان داره...
در کل حرف هاش رو در قالب شعار های روشنفکرنمایانه به خورد خواننده میده ایشون!
و جا داره بگم حرکات نمادینش مثل هلیا که دو تا قلب داشت"تو حلقم"!!!
این شعار پردازی کلن سبک آقای امیرخانیه!کتاب "بی وتن" ش هم با اینکه وانمود میکنه موضع بی تعصبی راجع به آمریکا داره کاملن شعارگونه کل حرفش اینه که آمریکا"بد"ه :D

البته این نکته رو نمیشه ازش گذشت که ادبیات نویسنده و نثر داستان روان و خوب بود.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
نمایشنامه ی باغ وحش شيشه اي

باغ وحش شیشه ای-تنسی ویلیامز
مترجم حمید سمندریان-نشر قطره

باغ وحش شيشه اي اولین نمایشنامه ی تنسی ویلیامز هست.بعد باغ وحش شیشه ای نمایشنامه های زیادی نوشت ایشون اما این اولین نمایشنامه همچنان مشهور ترین نمایشنامه ی ویلیامزه.

0085_-_baghe-vahshe.jpg
باغ وحش شیشه ای داستان یه خانواده ی آمریکاییه که هیچ چیز جز رویا هاشون ندارن!پدر خانواده ترکشون کرده.دختر نقص عضو داره .مادر با کوتاه فکری ساده لوحانه همش توی خاطرات و رویاهاش برای بچه هاش سیر میکنه و پسر توی یه کارخونه ی کفش سازی کار میکنه و شب ها میره سينما جایی که از کفش خبری نیست و ... .
پسر خانواده یک روز دوستش رو برای شام و به هدف آشنایی با خواهرش و "خواستگاری" در واقع میاره خونشون.
این خواستگار،جیم، یه نفر از دنیای واقعیه.وهم و خیال نیست.
جیم این خانواده رو از خیالاتی که توش زندگی میکنن بیرون میاره... .

شخصیت ها کم هستن و راحت میتونی با همه ی شخصیت های نمایشنامه ارتباط برقرار کنی.
داستان هم بعد شخصی داره هم بعد اجتماعی .جدا از ارتباطی که با خود شخصیت ها برقرار میکنی نمایشنامه زندگی طیف بزرگی از مردم رو نشون میده.به خصوص آمریکایی های محله های فقیر نشین اون زمان رو نشون میده که چجور تو ی رویا برای خودشون زندگی میساختن در حالی که حقیقتن چیزی نداشتن!
نمایشنامه با واقع گرایی تلخی همراهه که توش اغراق نشده.یعنی مثل خیلی از کتاب های دیگه که نویسنده توی یاس آمیز کردن داستان اغراق کرده نیست اصلن!
یه نکته ی جالب هم که اره اینه که نمایشنامه رو تام،پسر خانواده، تعریف میکنه.مثلن وقتی قراره پرده عوض شه تام اشاره میکنه.یا آخر نمایش رو اون که البته قصه گوی نمایشنامه هست تموم میکنه :D


جیم در واقع یه مسافره توی داستان.یه فرستاده از دنیای واقعی که فقط برای یک شب میاد که این خانواده رو از وهم و خیال در بیاره.یه شب میاد و میره... .مثل خواب!
قسمت پایانی داستان اینجور تموم میشه که تام مادرش و لورا رو ترک میکنه .دقیقن مثل پدرش.و جمله ی آخر کتاب محشره.تام که حالا خانواده رو ترک کرده میگه:شمع هات رو خاموش کن لورا!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
قطار به موقع رسید

قطار به موقع رسید-هانریش بل
مترجم کیکاووس جهانداری-نشر چشمه

"قطار به موقع رسید" اولین اثر هانریش بل نویسنده ی آلمانی برنده ی جایزه ی نوبل!

286099_orig.jpg

کتاب داستان یک روز یک سرباز آلمانی تو جنگ جهانی دوم هست.از اول کتاب این جمله مرتبن تکرار میشه:به زودی خواهم مرد....به زودی... .کل داستان هم حول همین میچرخه!کتاب بی برو و برگرد اثر بل هست!مثل بقیه ی کتاب هاش!اول کتاب نمیدونی جریان از چه قراره و آخر کتاب هم اطلاعاتت کامل نمیشه.فقط جسته و گریخته از تفکرات و احساسات شخصیت ها اطلاعات به دست میاری...
قویاً میشه با کتاب ارتباط برقرار کرد!در کل این ویژگی کتاب های آقای بل هست.از اواسط کتاب به خصوص دیگه نتونستن کتاب رو زمین بذارم.نثر سبک و موضوع کتاب خیلی احساسات آدم رو تحت تاثیر قرار میده.کتاب میدونه داره چی میگه.هر جمله جای فکر داره!

اگه عقاید دلقک رو هانریش بل خونده باشید متوجه میشید که قطار به موقع رسید اصلاً به خوبی اون نیست.به نظر من هانریش بل توی عقاید دلقک همه ی حرف هایی که میخواست رو زد.برای کسی که فطار به موقع رسید رو بعد از عقاید دلقک میخونه حرف های هانریش بل یه جور تکرار به نظر میاد.اما در هر صورت قطار به موقع رسید کتابیه که ارزش خوندن رو داره.
قسمت هایی از کتاب:
هزار و نهصد و چهل و سه.قرن وحستناکی است.چه لباس های نکبتی تن مرد ها کرده اند.این ها از جنگ تجلیل میکنند.ولی در جنگ لباس هایی چرکمرد میپوشند.ما اط جنگ تجلیل نمیکردیم.آن روز ها جنگ شغل شرافتمندانه ای بود و گاهی مزد بالایی برای آن پیشنهاد میشد.آدم گول میخورد.ما حین انجام دادن این شغل لباس های رنگ به رنگ میپوشیدیم.همانطور که یک طبیب لباس های رنگ به رنگ میپوشد و یک شهردار...جنده ها هم.اما این قوم لباس های نفرت انگیزی میپ.شند از جنگ تجلیل میکنند و برای وطن هایشان به جنگ میروند.قرن نفرت انگیزیست.وهراز و نهصد و چهل و سه... .

-...در همان عکس جوانیش هم وحشتناک بود.اگر جای خاله بودم میتوانستم بفهمم که او در چهل و پنج سالگی به چه شکلی خواهد افتاد و هیچ وقت با او عروسی نمیکردم.و خاله همینطور دوستش داشت.به رغم این که طرف اوراق اوراق بود.عذابش میداد حتا بهش کلک میزد.بی هیچ قید و شرطی دوستش داشت.از این دیگر سر در نمی آورم...
با حرارت میپرسد:"از این سر در نمیآوری؟"
آندر آس با حیرت میگوید:"نه."
"باشد.پس نمیدانی عشق چیست."ا
اولینا به او خیره میشود.آندره آس ناگهان از این صورت جدی و احساساتی که کاملن دگرگون میشود یکه میخورد.
اولینا باز میگوید:"بله.بی هیچ قید و شرطی!عشق همیشه بی قید و شرط است."
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
مزرعه ی حیوانات

مزرعه ی حیوانات- جورج اورول

displayimage.aspx

کتاب درباره ی یه مزرعه متعلق به یک کشاورز هست.حیوانات مزرعه از کار کردن برای کشاورز خسته شدن.یک روز یک خوک پیر قبل از مرگش به حیوانات مزرعه وصیت میکنه که "تا کی میخواید برای انسان ها کار کنید؟تا کی شما کار کنید و انسان ها مصرف کنن؟بیاین برای خودتون کار کنید و قدرت رو خودتون به دست بگیرید.".اینجاست که یه سری آرمان های انقلابی توی ذهن حیوانات مزرعه شکل میگیره.توی مزرعه خوک ها باهوش ترین حیوان ها محسوب میشن.برای همین رهبری این جنبش انقلابی رو خوک ها به دست میگیرن.
خلاصه حیوانات شورش میکنن و قدرت رو به دست میگیرن و کشاورز رو از مزرعه بیرون میکنن.
خوک ها قوانین ایدئولوِِژیکی وضع میکنن و همه ی حیوانات مزرعه سوگند میخورن که به این شعار ها پایبند بمونن:

هرآنکس روی دوپا راه می‌رود دشمن است.
هرآنکس چهارپای دارد ویا بال، دوست است.
حیوانات لباس نمی‌پوشند.
حیوانات درتخت نمی خوابند
حیوانات الکل نمی‌خورند
حیوانات همدیگر را نمی‌کشند.
همه حیوانات خلقتی یکسان دارند.

بعد از وضع این قوانین سخت گیری ها شروع میشه.خوک ها استفاده از هرگونه وسایل مربوط به آدم ها مثل پاپیون ، شونه و.. رو ممنوع میکنن و کسایی که از این جور چیزا استفاده میکنن سرزنش میشن...
"هر گونه رفتار شبیه انسان ها ممنوعه!این شعار انقلابی ما بوده و هست!"
اما خوک ها که قدرت رو به دست گرفتن و حمایت و صد البته حماقت حیوان های مزرعه رو هم میبینن خودشون هرچی میگذره رفتار های شبیه انسان ها رو پیش میگیرن.الکل مصرف میکنن،لباس میپوشن ، توی خونه ی انسان ها رندگی میکنن و... .حتا بعد از یه مدت قوانین و شعار های انقلابی رو هم به نفع خودشون تغییر میدن.
و آخر داستان وقتی خوک ها یه جلسه با انسان ها گذاشتن(!)حیوانات مزرعه داخل خونه رو نگاه میکنن و میبینن که دیگه خوک ها از انسان ها قابل تشخیص نیستند...

وقتی کتاب رو میخونی متوجه میشی که نویسنده دقیقن میدونسته هدفش چی بوده و منظورش رو به بهترین شکل منتقل کرده.همه چیز نمادین هست و به نظرم همه ی نماد به به بهترین شکل انتخاب شدن.مثلن هر حیوانی توی مزرعه نماد یه قشر از جامعه هست و اورول تو داستان به خوبی به همه ی اینا پرداخته.
داستان یک انقلاب رو از بدو تولد شرح میده.که چطور با حماقت مردم چرخه ی قدرت تکرار میشه...

یک نکته ی قابل توجه که باعث شده خیلی ها از این رمان جرج اورول گله کنند ادبیات کتابه. که کسایی که از کتاب انتظار ارزش ادبی قابل توجه دارن باید بدونن که این کتاب تقریبن ارزش ادبی خاصی نداره.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
نوای اسرار آمیز


نوای اسرار آمز-اریک امانوئل اشمیت

داستان راجع به یک نویسنده ی برنده ی جایزه ی نوبل هست که سال های درازی به تنهایی و دور از اجتماع زندگی میکنه.بعد از مدت ها به یک خبرنگار اجازه میده بیاد پیشش و باهاش مصاحبه کنه.داستان مکالمه ی این دو نفر هست و همینجور که داستان جلو میره مرتبن یه سری راز غیر قابل پیش بینی کشف میشه.
توی داستان مرتب خواننده از خودش میپرسه اصلن عشق چیه؟جنسش چیه؟و در کل داستان ماهیت زندگی و عشق رو زیر سوال میبره.
در کنار اون اکثر جمله های کتاب یک مفهوم فلسفی دارند.راجع به زندگی ، وجود داشتن و ... .

داستان کشش فوق العاده ای داشت.پر از هیجان بود و همش ذهن آدم رو درگیر میکرد.خلاصه نویسنده خلاقیت و سلیقه ی زیادی به خرج داده بود.

نکته ی منفی نمایشنامه اینه که بعضی قسمت ها کمی لوس جلوه میکنه.
قسمتی هایی از داستان:


چیز زیبایی که در یک راز وجود داره، سری است که در درونشه، نه حقیقتی که پنهان می کنه.


ریشه ی نفرت هیچوقت خود نفرت نیست، چیز دیگه ای رو بیان می کنه... رنج، ناکامی، حسادت، اضطراب...


لارسن: نباید هرگز این زن رو ترک می کردید. وقتی از خودتون دورش کردین داغون شد.

زنورکو: دیگه واقعا کم آوردید! همه چی بین ما قوی بود؛ هم نوازش- هم جدائی . من چیزی رو فدا نکردم ؛ هر دو مون موافق بودیم. اگر نه به نظر شما چرا قبول کرد؟

لارسن: گمان می کنم مثل همه کسائی که روحیه عاشق پیشه دارن اون هم طبیعتش مستعد بدبختی بود (مکث) بعدش هم ... شما رو دوست داشت. به خاطر شما تن به این کار داد - فقط به خاطر شما.

زنورکو: دست ور دارید!

لارسن: شما هر دو به ابل زنورکوی بزرگ فکر می کردید - شما و اون.
(زنورکو می زند زیر خنده)

زنورکو: ولی بگید ببینم - بدجوری دارید ازش طرفداری می کنید!(با شیطنت) راحت برای دفاع از همشهری تون بر اشفته می شید ... هلن مترناک رو خوب می شاناسید - مگه نه؟

لارسن: خیلی خوب. (مکث) زنمه.
(زنورکو مات بر جا ماند)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
مرغ دریایی

مرغ دریایی - چخوف

images

داستان کوتاه ها و رمان های چخوف معمولاً خیلی قوی هستند.اما نمایشنامه هاش با وجود اینکه نمایشنامه های نسبتاً خوبی محسوب میشن خیلی قوی نیستند.نسبت به داستان کوتاه ها و رمان ها و نمایشنامه هایی که از چخوف خوندم مرغ دریایی به نظرم کتاب نسبتاً قوی اومد.

داستان شرح زندگی یک سری از مردم طبقه ی به اصطلاح هنرمند جامعه و اطرافیانشون هست.
یک بازیگر تاتر که به شدت درگیر زندگی هنریشه.
یک نویسنده ی محبوب که اونجور که به نظر میرسه از زندگیش لذت نمیبره.
یک پسر جوان سردرگم که میخواد با آفریدن سبک های نو در هنر مطرح بشه.
یک دختر جوان که برق زندگی این طبقه ی هنرمند جامعه چشمش رو گرفته و میخواد به یه بازیگر مشهور تبدیل شه.
و... .
تمام داستان شرح روابط بین شخصیت های متعدد نمایشنامه ست.هر کدوم برای خودشون آرزو هایی دارن که برای رسیدن بهش تلاش میکنن.بعضاً به زندگی هم غبطه میخورن اما هیچ کدوم نمیتونه از دید دیگری دنبا رو ببینه.اون ها برای این که به جایی که دیگری هست ،جایی که میخوان برسن تمام رندگیشون تلاش میکنن اما توی این سال ها نهایتاً به جایی میرسن که خسته میشن و دیگه اهمیتی نداره تا چه حد به اون چیزی که زمانی میخواستن رسیدن.مهم اینه که چیزی که ازشون میمونه یه شخصیت ناکام و شکست خورده ست.
همه ی داستان پر از عشق های یک طرفست.گاهی دو نفر به هم علاقه مند میشن اما اون علاقه هم دوومی نداره.چون چیزی که بینشون هست در واقع ذات عشق و علاقه نیست.چیز های دیگه ای مثل نبودن اراده ، بی انگیزگی و ... یه عشق کاذب دوره ای ایجاد میکنن که به سرعت از طرف یکی از طرفین از بین میره و نهایتاً تبدیل میشه به یه عشق یک طرفه ی شکست خورده...!

داستان اصلاً از واقعیت زندگی دور نیست.میشه باهاش به راحتی ارتباط برقرار کرد.اثری از داستان پردازی های مسخره و لوس بازی هایی که بعضی وقتا نویسنده ها بعضی جاهای داستان از خودشون به جا میذارن نیست.ممکنه ظاهر داستان یه کم سطحی بیاد اما مفاهیم عمیقی توش هست... .

خوندن داستان یه کم سخته چون شخصیت ها زیاد هستن و روابط پیچیده.خلاصه خیلی جاها آدم گیچ میشه.اما به هر حال شخصیت زائدی وجود نداره.به وجود همشون توی داستان نیاز هست.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
چشم هایش

چشم هایش-بزرگ علوی

بزرگ علوی برای من بیشتر از یه نویسنده یا فرد سیاسیه.یه فرد سیاسی که افکارش رو روی کاغذ میاره.افکاری که همه تم و رنگ سیاسی داره.
این نویسنده ی چپ گرا ٰٔ، هوادار مارکسیسم ، توی بعضی از کتبا هاش مثل "روایت" بیشتر از رمان نوشتن میاد یه تاریخ خودمانی از حزب توده و یه شرح حالی از توده ای ها ارائه میده.چیزی که باعث میشه چشم هایش بهترین کتاب بزرگ علوی محسوب شه اینه که میشه اسمش رو یه رمان واقعی با یک سوژه ی واقعی گذاشت.

thumb_1473_1_cheshm-hayash.jpg


این سوژه ای که میگم یک نقاشیه!
یه نقاشی که سرنخی برای کشف راز های زندگی نقاشش میشه.
چشم های عجیب زن داخل نقاشی و سوژه ی جالب رمان چشم هایش هست که به نظر من بزرگ علوی با یه پرداخت قابل قبول به این سوژه تونسته یه رمان متفاوت از رمان های تک بعدی دیگش ارائه بده.
البته بزرگ علوی همچنین یه نویسنده ی سیاسیه.رمان چشم هایش هم مثل باقی آثار علوی به حزب توده و ماجراهاش مربوطه.تم سیاسیش رو میتونید به راحتی احساس کنید.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
گهواره گربه

گهواره ی گربه - کرت ونه گات
علی اصغر بهرامی -نشر افق

گهواره ی گربه ، حقیقت از دید ونه گات ، آمیخته با تخیل آن هم از نوع ونه گاتی !

ونه گات یک منتقد سیاست های آمریکا و دنیای مدرن ه.توی گهواره ی گربه هم به وضوح شروع میکنه به نقد کردن دنیای بازی های تسلحاتی .ونه گات معتقده که علم در خدمت قدرت برای جهان مصایبی به همراه داره و گهواره ی گربه داستان تخیلی هست که میتونه یک فاجعه ی واقعی باشه.
گهواره ی گربه توی فضای زندگی دانشمندان و سیاستمداران روایت میشه اما خارج از این حرف های زیاد و متنوعی برای گفتن داره.
فصل های کتاب کوتاهه و چیزی که گفته شده دقیقاً منظوریه که نویسنده میخواد برسونه ، نه شرح ها و توصیفات و تعریفات کمکی و زائد!
داستان اونجور که پیداست قرار هست بیشتر یه نقد بر سیاست و دنیای مدرن باشه.اما بیشتر از اون به نر من یه نقد بر چیزیه که اسمش رو دین یا مذهب میگذاریم.
برای مثال این جمله ها دقیقاً دیدگاه خالص ونه گات از دین برای بشره:
"هر آن کس که نتواند درک کند که چگونه می توان کیش مفیدی بر بنیاد های دروغ برپا کرد از درک این کتاب در می ماند ."
"مطالب ابن کتاب بک ذره اش راست نیست . از فومائی پیروی کنید که شما را جلادت و محبت و سلامت و سعادت می بخشد"
و از همه کامل تر این کالیپسو[nb]کالیپسو توی کتاب گهواره ی گربه تقریباً به معنی قطعه ی ادبی به کار رفته[/nb]
:
"بر آن بودم تا همه چیز
با معنا درنظر آید
تا همگان شاد گردیم آری
شادی به جای نگرانی
و من راست و دروغ را به هم بافتم
دروغ هایی که همه با هم همخوان باشند
و من از جهانی اندوهبار
می-نو-ئی (بهشتی)پرداختم"

یکی از فصل های دو صفحه ای کتاب که به موضوع غالب داستان ارتباط زیادی نداشت اما واقعاً جای تامل داست فصلی بود که نویسنده یک خاطره از یک نقاش نیهیلیست تعریف میکرد.نقاش نیهیلیست که خرده رفاقتی با گوینده ی داستان داشت کلید خونه رو میگیره که چند شب رو در غیاب راوی توی خونه اش بگذرونه.وقتی راوی برمیگرده خونه اش میبینه نقاش نیهیلیست رفته در حالی که گربه ی عزیزش رو کشته و با فضولات انسانی براش نوشته میو میو... .اینجا راوی میگه دست خوش آقای نقاش !من رو از خطر نهیلیست شدن نجات دادی!

نکته ی قوت دیگه ی کتاب اسمش هست!
اسم کتاب مفهوم کامل کتاب رو در بر داره.
گهواره ی گربه در زبان انگلیسی همون نخ بازی خودمونه!
ونه گات در یه کلام همه ی جهان رو به مجموعه ای از x ها و مجهولاتی تشبیه میکنه که باید باهاش بازی کرد!ونه گوت میگه حقیقت مفهومی نداره.و حتا اگه تا حدی مفهوم داشته باشه اصلن برای بشر کافی نیست!

catscradle.jpg

شخصیت پردازی کتاب هم فوق العاده ست.نویسنده شخصیت های مختلفی رو معرفی میکنه و بعد از زبان خودش نقدشون میکنه.این شخصیت ها هر کدوم معرف یه عده ی عظیمی از آدم ها هستند.این مفهوم و منظوری که هر شخصیت به دنبال خودش میکشه چیزیه که ارزشمندش می کنه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #14

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
هرگز رهایم مکن

هرگز رهایم مکن - کازئو ایشی گورو
مترجم سهیل سمّی-نشر ققنوس

هرگز رهایم مکن آخرین کتاب نویسنده ی انگلیسی-ژاپنی ، ایشی گوروئه.کتابیه که احتمالاً اسمش رو جزء عنوان برترین کتاب ها از دیدگاه منتقدان مختلف شنیدید.[nb]بر اساس این کتاب فیلم never let me go هم سال 2010 ساخته شده.من ندیدمش و از کیفیتش اطلاعی ندارم.[/nb]
کتاب با یک روایت خیلی روان و حتّی گاهی کسل کننده از زبان یه پرستار شروع میشه.
کم کم شما با یک سری شخصیت آشنا میشید و باهاشون ارتباط برقرار میکنید. نویسنده سعی کرده قبل از این که به فاش کردن راز داستان بپردازه شما به عنوان خواننده درک کنید که شخصیت های داستان دارای احساسات و شعور انسانی هستند.
در ادامه ی داستان متوجه میشید که شخصیت های داستان انسان های عادی نیستند.موجوداتی هستن که به دنیا اومدن که توی یه چارچوب تعیین شده زندگی کنند .همگی ناگزیرند اعضای بدنشون رو اهدا کنند و بعد از بار ها اهدای اعضا بدنشون همگی محکوم به مرگ هستن.

نویسنده شرایطی رو به تصویر میکشه که جامعه ی انسان های واقعی با ابزار علم دست به جنایت بزرگی زدن و با این که کمابیش متوجه قضیه هستن سعی میکنن با فراموش کردن ، جنایت بزرگی که داره رخ میده رو انکار کنن.انسان ها میدونن که کسایی که اعضای بدنشون رو اهدا میکنن هر چند انسان های واقعی نیستن اما دارای احساسات و درک انسانی هستن.ولی به جای فکر کردن به این قضیه سعی میکنن فراموش کنن که این اعضای اهدایی از کجا میاد.انگار که از همون اول وجود داشتن!

sababook183.jpg

اواسط داستان ممکنه کسل کننده به نظر بیاد اما قسمت هایی از داستان هست که شدیداً احساسات آدم رو برمی انگیزه.جاهایی از داستان شوکه میشی.عصانی میشی.از شخصیت های داستان و به خصوص راوی داستان کینه به دل میگیری و متنفر میشی. و بعد با خودت میگی ما هم مثل شخصیت های این داستانیم.زندگی و هنر و عشق همه منتهی میشن به مرگ! یک سیر ناگزیر که باید طی کنی.فراری در کار نیست!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #15

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
1984

1984 - جرج اورول
ترجمه صالح حسینی-نشر نیلوفر

[size=12pt]1984 نسخه ی دوم Les Propheties [nb] مجموعه پیشگویی های نستراداموس در قالب رباعی[/nb] نیست!

بر خلاف چیزی که زیاد میشنویم به نظر من جرج اورول سعی نکرده آینده رو پیشگویی کنه. و اینکه هیچ کدوم از این وقایع در تاریخ های ذکر شده اتفاق نیفتادن دلیلی بر کم ارزش تر شدن 1984 نیست. اورول با یه بینش اجتماعی یه دنیای جدید که صرفاً امکان به وجود اومدنش هست / بوده رو خلق کرده و اینجاست که پیشبینی کرده سرنوشت این دنیا چی میشه. در واقع اورول آینده ی جهان رو پیشگویی نمیکنه , یه راه و روش و طرز فکر سیاسی رو نقد میکنه و به تصویر میکشه.

سیستم سیاسی که تو 1984 توصیف شده یه سیستم قوی و غیر قابل نفوذ و تخریبه. چون منطق خاصی رو نمیپذیره. سعی نمیکنه با چیزی رو جوری نشون بده که با منطق اولیه ی پذیرفته شده توسط مردم تطابق پیدا کنه. چیزی که حزب میگه عین واقعیت و عین منطقه. اگه روز بعد چیز دیگه ای بگه که در تناقض با روز قبل هست منطق و واقعیت هم تغییر میکنه . سپس گذشته حذف میشه و اینجاست که دیگه تغییر معنایی نداره. چون فقط مضارع هست که وجود داره.
قدرت حزب قدرت اشخاص نیست. رجال سیاسی به تنهایی قدرتی ندارن. ناظر کبیر هم با وجود اینکه نماد اصلی قدرت و تمرکز قدرت اصلی حزب هست هیچ وقت از یه شخصیت مجازی پا فرا تر نمیذاره. ناظر کبیر صرفاً نماد قدرته. صاحب قدرت فقط و فقط حزب هست نه اشخاص.

ترجمه ی صالح حسینی سیزده بار چاپ شده . اما ترجمه ها متفاوته. نسخه ی های قدیمی اشکالات زیادی تو ترجمه داره که تو ترجمه ی مجدد سعی شده تصحیح بشه. ترجمه به نظر من متناسب با حال و احوال متن هست. شاید روون نباشه اما به نظرم قابل قبوله.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #16

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
سقوط

سقوط - آلبر کامو
ترجمه شور انگیز فرح - نشر نیلوفر

از پوچ گرایی تا هستی گرایی

اول باید بگم که من شاید نصف این کتاب رو نفهمیده باشم پس چیزی که مینویسم نقد نیست. بیشتر هدفم نظم دادن به چیز هاییه که فهمیدم و این که بعد ها شاید با خوندن مجدد چیزهای جدیدی ازش متوجه شم.

چیزی ک ه مشهوده اینه که کتاب هایی مثل سقوط آبر کامو یا تهوع سارتر کتاب هایی نیستن کهبشه بدون دونستن فلسفه نویسنده خودنشون و فهمیدشون. مثلاً کسی که چیزی از اگزیستانسیالیسم ندونه اگه تهوع سارتر رو دستش بگیره و شروع کنه خوندن احتمالا اگه سرسختانه به خوندن همراه با نفهمیدن ادامه نده کتاب رو خیلی آبرومندانه کنار میذاره. مثل شخص بنده :D
برای فهمیدن کامل سقوط هم احتمالا به دونستن مجموعه ای از فلسفه های کامو ، فیلسوف های هم عصرش مثل ساتر و البته سیر تاریخی تغییر و تحول و ارتباطاتشون به هم نیازه.

Albert-Camus-001.jpg


چیزی که همیشه موقع خوندن کتاب های کامو به ذهنم میاد یه قسمت از متنی هست که هوشنگ گلشیری به زندگی کامو نوشته. آلبر کامو توی کتاب اسطوره ی سزیف رو به روی نهیلیسم می ایسته :
سزیف به خاطر شوریدن به خواست زئوس محکوم شده است که سنگی را از اعماق به قله برساند. اما چون سنگ به قله می رسد به خواست زئوس و یا سرنوشت ، سنگ به نشیب میغلتد تا باز سزیف فرود آید و سنگ را رو به بالا به دوش بکشد.
این عمل هر روزه تجسم پوچیهست.
اما ماجرا همین جا تموم نمیشه بلکه:
سزیف چیز دیگری هم دارد:Dدن و لذت بردن. از سوی دیگر چون سزیف برسرنوشت خود آگاه میشود ، که همین است و همین ، از زئوس و سرنوشت برتر میشود.
و نتیجه گیری نهایتاً اینه:
در زندگی متعارف ما نیز از آنجایی که مرگ هست، هر چه و هر چیز پر از هیچی است. اما خود بودن ،نفس حضور در جهان تنها چیزی است که ما داریم و باید پاس بداریم.

توی کتاب سقوط که یه کتاب کاملاً تک شخصیتی هست کامو شخصیت داستان رو که ژان باتیست کلمانس نام داره در آغاز یه ابر انسان نیچه ای معرفی میکنه. در میانه ی کار این شخصیت تبدیل میشه به شخصیت مورد تایید ساتر و نهایتاً در پایان داستان تبدیل میشه به شخصیت کامویی. در واقع کامو میاد با این کار نیچه و سارتر رو نقد میکنه و نهایتا میرسه به این که شماها هر کار ه کنید میرسید به انسان من. انسان کامو. و انسان کامو همون سزیفی هست که توی سرنوشت که نهایتش مرگه و هر چی توی اون هست هیچی هست با آگاهی بر این قضیه نفس حضور توی جهان رو پاس میداره.

جدا از حرف اصلی داستان خط به خط کتاب جملاتی داره که فکر داره. حالا وقت ندارم تایپ کنم امات یه حرفاییش واقعا برام جالب بود. دیگه خودتون برید بخونید!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #17

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
ماهی ها در شب میخوابند

ماهی ها در شب میخوابند
سودابه اشرفی - نشر مروارید
برنده ی جایزه ی صادق هدایت - جایزه ی مهرگان ادب و جایزه ی بنیاد گلشیری

images

ماهی ها در شب میخوابند داستان یه خانواده ی ایرانی در حدود دهه ی پنجاهه. اتفاقی که برای خیلی از خانواده های ایرانی توی اون دوره از تاریخ افتاد ، روابط و موقعیت هایی که توی خیلی از خانواده های ایرانی وجود داشت و به وجود اومد رو در قالب زندگی یه خانواده روایت میکنه و در نهایت طلا ، تنها بازمانده ی خانواده میشه تصویری از تعداد زیادی از کسانی که بازماندگان جریان های سیاسی اون دوره از تاریخ هستند.
داستان تا حد خوبی واقع گرایانه ست. به شخصه غلو و افراط خاصی توش ندیدم که توی ذوقم بخوره یا جهت گیری سیاسی خاصی که بخواد مسخره باشه و حرص آدم رو دربیاره. فضای کتاب شاید یه مقدار زیادی تیره بود ولی نه در حدی که به عوان سیاهنمایی بشه برداشتش کرد.
زبان کتاب روان و ساده ست. جوری که صد صفحه کتاب رو میشه توی حدود سه ساعت به خوبی خوند. راوی داستان مدام تغییر میکنه. گاهی سوم شخصه و گاهی اول شخص میشه. حتی گاهی برای تاثیر گزاری بیشتر توی خواننده رو جای شخصیت اول داستان ،یعنی طلا قرار میده. :ناظم روی صندلی گردانش نشسته و به این سو و آن سو میچرخد و ظاهراً به کاغذی که در دست دارد نگاه میکند. پدر و مادرت با چشمان پر از سوال به او و گاه به تو زل می زنند. ... اما با وجود همه ی این کار هایی که نویسنده از لحاظ ساختاری انجام میده اونقدری که باید شخصیت ها برای من درنیومده بودن. یه جورایی شخصیت ها خیلی کلی بودن.بیشتر تیپ بودن تا شخصیت. علی و طلا برام شبیه خیلی آدم های دیگه بودن .قابل درک بودن ولی در حد تیپ باقی مونده بودن.اما شخصیت های فرنگیس(مادر) و امیر بهتر در اومده بود.
در کل داستان چیز فوق العاده ای نداشت. ماجرا برام آشنا و تکراری بود و اون لذتی که نویسنده میتونست توسط شخصیت ها ایجاد کنه جز قسمت هایی که راجع به فرنگیس بود ایجاد نشده بود.[nb]یکی از فصل های پایان کتاب که به فرنگیس مربوط بود نسبت به بقیه ی کتاب واقعا خوب بود. اصلاً انتظار نداشتم توی این کتاب همچین چیز خوبی پیدا شه :D[/nb]در کل بد نبود ولی خیلی خوب هم نبود. با این همه خوندش توصیه میشه :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #18

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
سلاخ خانه ی شماره ی پنج

سلاخ خانه ی شماره پنج - کورت ونه گات
انتشارات روشنگران و مطالعات زنان - علی اصغر بهرامی

سلاخ خانه ی شماره ی پنج رو تقریباً قوی ترین کتاب ونه گات میدونن. رمانی مدرن با ساختاری بسیار قوی!
رمان روایت کننده ی بمباران شهر درسدن آلمانه. ونه گات شخصاً توی این بمباران حضور داشته. البته داستانی که روایت میکنه داستان خودش نیست.[nb]البته قسمت هایی از داستان که خود بمباران رو تعریف میکنه دیده ها و ماجرای خود ونه گاته که البته به عنوان ماجرای پیل گریم روایت میشه. اون قسمت ها با نامه ای که ونه گات برای خانواده ش در اون سال ها نوشته مطابقت داره[/nb]
سلاخ خانه ی شماره پنج یه رمان ضد جنگه .از نظر من واقعاً در نوع خودش بینظیره اما در عین حال خوندنش برام به شدت دردناکه. نه صرفاً به خاطر خود کتاب. برای اینکه نویسنده ی کتاب ونه گاته! ونه گاتی که دیده بودم با چه قدرتی سیاست های آمریکا ، مذهب و کلی چیز دیگر رو به چالش میکشه ، توی سلاخ خانه ی شماره ی پنج راجع به جنگ و مرگ به شکل بسیار درناکی حرف میزنه.
تخیل خاص و طنز آمریکایی قوی ونه گات توی سلاخ خانه ی شماره ی پنج به شکل محشری دیده میشه.در کل باید بگم لذتی که من از طنز و تخیلی که توی نوشته های ونه گات هست میبرم در مقایسه با نوشته های کسی مثل براتیگان که اونم خیلی میپسندم بیشتره. واقعاً از نظر من نظیر نداره.
dresden3.jpg

روایت داستان هم یه قسمتی از کتاب اول شخصه و یه قسمتی سوم شخص. این نوع روایت به حرفی که نویسنده میخواد بزنه خیلی کمک کرده.
چیز دیگه ای هم که توی رمان خیلی برجسته هست چند پارگی زمانه. ونه گات این کار رو هم به کمک تخیل فوق العاده ش انجام میده. در واقع بیلی پیل گریم به خاطر اتفاقاتی که توی جنگ براش میفته دچار چند پارگی زمان میشه و در واقع درک پیوستگی زمان رو از دست میده. بعد از بمباران دچار تخیلاتی میشه که با موجودات فضایی و خارج از کره ی زمین ملاقات میکنه و توی زمان حرکت میکنه. برای این موجودات فضایی چیز هایی مثل مرگ کاملاً با مرگ زمینی متفاوته. ونه گات از همه ی اینا به طرز فوق العاده ای استفاده میکنه و این داستان ضد جنگ بینظیر رو مینویسه.

در پایان باید بگم که به نظر من سلاخ خانه ی شماره پنج بینظیره اما تصور ونه گاتی که پشت این رمان هست برام همیشه خیلی دردناکه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #19

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
اگر شبی از شب های زمستان مسافری

اولین چیزی که قبل از خوندن این کتاب به ذهن من رسید این بود که یه کتاب با همچین اسمی دقیقاً راجع به چی میتونه باشه!؟
و جالب اینجاست که این کتاب با همه ی تصوراتی که میتونید قبل از خوندن ازش تو ذهنتون بکنید متفاوته.
داستان کتاب از این قراره که کالوینو یه آقای خواننده ای رو معرفی میکنه و ازت میخواد که خودت رو جاش بذاری. ما که همون آقای خواننده باشیم میریم داخل کتاب فروشی و کتاب شبی از شب های زمستان رو میخریم. بعد شروع میکنیم به خوندن ولی وسط کار متوجه میشیم که صفحات کتاب اشتباهی چاپ شده. بعد کالوینو برامون تعریف میکنه که تویی که آقای خواننده باشی میری کتاب رو عوض کنی که با یک خانمی توی کتاب فروشی آشنا میشی. بعد کم کم یه سری ماجرا ها اتفاق میفته که طی ماجرا ها آقای خواننده هر دفعه یک کتاب دستش میرسه و شروع میکنه به خوندنش دقیقاً وقتی به جای هیجان انگیزش میرسه ،داستان به یه نحوی قطع میشه. مثلاً یا صفحه ها اشتباه چاپ شده. یا خواننده کتاب رو از دست میده یا... .به این ترتیب کالوینو از این ساختار استفاده میکنه که داستان های متفاوتی رو با سبک ها و قلم های متفاوت بنویسه و اینکار واقعاً مهارت میخواد و من به شخصه خیلی لذت بردم. کالوینو این میان همه ی نظریات و تجربه ها و عقایدش رو راجع به کتاب خونی و خواننده بودن و در کل دنیای نویسندگی و خوانندگی بیان میکنه.

374233.jpg

به نظر من کالوینو با نوشتن اگر شبی از شب های زمستان مسافری علاوه بر اینکه قدرت قلمش رو به بهترین نحو به رخ کشید به شکل ضمنی پیام های دیگه رو هم رسوند:

×هر کسی که تصور میکنه کفگیر رمان داره به ته دیگ میخوره با خوندن شبی از شب های زمستان قطعاً متوجه میشه که همچین چیزی نیست.
×ساختارگرا هایی که میگن ادبیات پست مدرن صرفاً یه چیزیه که گاهی بد نیست اتفاق بیفته اما خب ما با پست مدرنیسم حال نمیکنیم چون ساختار درست حسابی نداره ، با خوندن شبی از شب های زمستان که یه کتاب پست مدرن تمام عیاره میتونن ببینن که هر اثر پست مدرن میتونه برای خودش یه ساختار قوی داشته باشه هر چند که مثل ساختار هایی که همیشه استفاده میشده نباشه.

لازم میدونم به شکل ویژه از پایان کتاب تمجید کنم.یادم نمیاد این اواخر از پایان یه کتابی انقدر کیف کرده باشم!

توصیه میکنم این کتاب رو حتما ًبخونید. من معمولاً ترجیح میدم به جای اینکه وقت بذارم و یه کتاب رو برای بار دوم و سوم و ان م بخونم،وقت بذارم و کتاب های جدیدی بخونم. اما یه سری کتاب ها هستن که باید چندین بار خونده شن. شبی از شب های زمستان یکی از این کتاباست که بی معطلی توی لیست کتاب هایی که باید بازخوانی شن قرارش دادم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #20

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
بار هستی

بار هستی - میلان کوندرا
نشر گفتار-دکتر پرویز همایون پور

بار هستی آخرین اثر میلان کوندرا هست. اسم اصلی کتاب "سبکی تحمل ناپذیر هستی" هست که مترجم به سلیقه ی خودش به بار هستی تغییرش داده که به شخصه زیاد از این کار خوشم نیومد. موضوع اصلی رمان تقریباً یه موضوع فلسفیه. این بند از خود کتاب که البته مترجم توی پیشگفتار هم اورده تقریبا موضوع رو مشخص میکنه:

چگونه بار هستی را به دوش میکشیم؟آیا "سنگینی" بار هول انگیز و "سبکی" آن دلپذیر است؟ بار هر چه سنگین تر باشد، زندگی ما به زمین نزدیک تر ، واقعی تر و حقیقی تر است... در عوض ، فقدان کامل بار موجب میشود که انسان از هوا سبک تر شود، به پرواز درآید ، از زمین و انسان زمینی دور گردد ، به صورت یک موجود نیمه واقعی در آید و حرکاتش هم آزاد و هم بی معنا شود

در واقع توی کتاب برای خواننده سوال ایجاد میکنه که باید چگونه زندگی کنیم. بار زندگیمون رو سنگین بر داریم یا سبک. در واقع چقدر دچار قید و بند ها باشیم. هر چی قید و بند ها بیشتر باشه زندگی سنگین تر میشه و هر چی کمتر باشه زندگی سبک تر.

2012_09_06_15_24_12.jpg


راستش اصل موضوع برام جالب بود. فکر میکنم میشه از همچین موضوعی رمان خیلی خوبی نوشت. اما حقیقتش اصلاً از رمانی که کوندرا با این موضوع نوشته خوشم یومد. اول اینکه بعضی جاهاش شبیه به مقاله میشد. دوست ندارم نویسنده بیاد عقایدش رو به شکل مقاله وسط کتاب بیاره.چیز دیگه ای که ازش خوشم نیومد نحوه ی شخصیت پردازیش بود.از نظر در اومدن شخصیت ها مشکلی نداشت و شخصیت ها برام در اومده بودن ولی بعضی جاهاش از حرف های اضافه ای که راجع به شخصیت ها میزد اصلاً خوشم نمیومد.یعنی کوندرا باز به همون شکل مقاله وار وایساده بود وسط کتاب تحلیل شخصیت کرده بود! مثلاً گفته بود که ترزا کابوس میدید و موضوع کابوسشم این بود که تعدادی زن دوره ش کردن و اذیتش میکنن. بعد خب قبلا هم تعریف شده بود که توما ،همسر ترزا، یه سری معشوقه داره و ترزا هم از این قضیه با خبره.خب این دیگه برای من خواننده واضحه که دلیل کابوس های ترزا چی بوده و خودم به راحتی میتونم ارتباطش بدم با توما و معشوقه هاش.ولی کوندرا به جای اینکه بذاره منِ خواننده از این قضیه برداشت خودم رو بکنم، یک بند کامل سخنرانی کرده که دلیل کابوس های ترزا چی بوده. این یک چیزی بود که توی کتاب بار ها تکرار میشد و واقعا توی ذوق من میزد.
راجع به بار سیاسی کتاب هم یه سری منتقد ها نظر منفی داشتن. مترجم گفته بود که به نظر من باید به کتاب از دید فلسفی نگاه کرد و بار سیاسیش رو بیخیال شد. حرفش به نظرم مسخره ست. من از تاریخ چکسلواکی در اون حد اطلاعات ندارم که بخوام قسمت های سیاسی کتاب رو نقد کنم و بگم موافقم یا مخالف یا خوشم اومد یا نه. اما چیزی هست که باید نقد شه در هر صورت و با حرف مترجم مخالفم.
در پایان بگم که کتابی نبود که بگم ارزش خوندن نداره. موضوعش برام جالب بود و بعضی از قسمت های کتاب هم ایده های نویی به آدم میداد. اما اونجوری هم نبود که من ازش خوشم بیاد و لذت ببرم.
 
بالا