• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

برف،هدیه سپید خدا

  • شروع کننده موضوع
  • #1

kasandan s

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
340
امتیاز
1,871
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
دانشگاه
پردیس فرهنگیان مشهد
رشته دانشگاه
علوم تربیتی
سلام.نمیدونستم کجااین موضوع روبزارم مناسب ترازاین جا پیدانکردم.الان زمستونه ودوروزه من خیلی خوشحالم همه خیابونا سپید... همه خوشحالن باوجود سرما.قشنگه مگه نه؟ x:میخاستم بدونم شمام احساسی شبیه به من دارین؟
اینم یه شعرازاستاد شاملو که مخصوص این روزاست.امیدوارم خوشتون بیاد:


برف نو ، برف نو، سلام ، سلام !

بنشین ، خوش نشسته ‌ای بر بام

پاکی آوردی ــ ای امید سپید ! ــ

همه آلودگی ‌ست این ایام

راه شومی‌ ست می‌ زند مطرب

تلخ ‌واری‌ ست می ‌چکد در جام

اشک‌ واری‌ ست می‌ کشد لبخند

ننگ ‌واری ‌ست می ‌تراشد نام

شنبه چون جمعه ، پار چون پیرار ،

نقش همرنگ می‌زند رسام

مرغ شادی به دام گاه آمد

به زمانی که برگسیخته دام !

ره به هموارْجای دشت افتاد

ای دریغا که بر نیاید گام !

تشنه آن جا به خاک مرگ نشست

کآتش از آب می‌کند پیغام !

کام ما حاصل آن زمان آمد

که طمع بر گرفته‌ایم از کام ...

خام سوزیم ، الغرض ، بدرود !

تو فرود آی ، برف تازه ، سلام !

احمد شاملو

از دفتر شعر "باغ آینه"


<D= :-? :D :)
 

yeeganeh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
368
امتیاز
2,494
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
دانشگاه
دانشگاه صنعتی شاهرود
رشته دانشگاه
مدیریت صنعتی
پاسخ : برف،هدیه سپید خدا

زمستان:
سلامت رانمیخواهند
پاسخ گفت:سرهادرگریبان است
کسی سربر نیاردکردپاسخ گفتن ودیدار یاران را
نگه جزپیش پارا دید نتواند
که ره تاریک ولغزان است
وگردست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرماسخت سوزان
نفس کزگرمگاه سینه می آید برون
ابری شود تاریک..
چو دیواری ایستد درپیش چشمانت
نفس کاین است
پس دیگر چه داری چشم؟
زچشم دوستان دوریا نزدیک
سلامت را نمیخواهند پاسخ
هوادلگیر درها بسته سرها درگریبان دستها پنهان نفسها ابر دلها خسته وغمگین درختان اسکلتهایی بلورآجین
زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه غبارآلوده مهروماه زمستان است
مهدی اخوان ثالث
 
  • لایک
امتیازات: eliya
  • شروع کننده موضوع
  • #3

kasandan s

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
340
امتیاز
1,871
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
دانشگاه
پردیس فرهنگیان مشهد
رشته دانشگاه
علوم تربیتی
پاسخ : برف،هدیه سپید خدا

ای باباااااااااااااا یعنی انقدرموضوعم بده؟؟؟؟؟ فک میکردم قشنگه.................................دپسرده شدم :-s :( :((
 

behrazv

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
105
امتیاز
426
نام مرکز سمپاد
علامه حلی تهران
شهر
تبریز و تهران
دانشگاه
دانشگاه تورنتو
رشته دانشگاه
علوم مهندسی
پاسخ : برف،هدیه سپید خدا

خانم یگانه، چرا شعر رو سانسور کردین؟! یه قسمت مهم که وسطش بود افتاده!

خب منم یکی دیگه بذارم با اجازه:

پاسی از شب رفته بود و برف می بارید
چون پر افشانی پر پهای هزار افسانه ی از یادها رفته
باد چونان آمری مأمور و ناپیدا
بس پریشان حکمها می راند مجنون وار
بر سپاهی خسته و غمگین و آشفته
برف می بارید و ما خاموش
فارغ از تشویش
نرم نرمک راه می رفتیم
کوچه باغ ساکتی در پیش
هر به گامی چند گویی در مسیر ما چراغی بود
زاد سروی را به پیشانی
با فروغی غالبا افسرده و کم رنگ
گمشده در
ظلمت این برف کجبار زمستانی
برف می بارید و ما آرام
گاه تنها ، گاه با هم ، راه می رفتیم
چه شکایتهای غمگینی که می کردیم
با حکایتهای شیرینی که می گفتیم
هیچ کس از ما نمی دانست
کز کدامین لحظه ی شب کرده بود این بادبرف آغاز
هم نمی دانست کاین راه خم اندر خم
به کجامان میکشاند باز
برف می بارید و پیش از ما
دیگرانی همچو ما خشنود و ناخشنود
زیر این کج بار خامشبار ،از این راه
رفته بودند و نشان پایهایشان بود
2
پاسی از شب رفته بود و همرهان بی شمار ما
گاه شنگ و شاد و بی پروا
گاه گویی
بیمناک از آبکند وحشتی پنهان
جای پا جویان
زیر این غمبار ، درهمبار
سر به زیر افکنده و خاموش
راه می رفتند
وز قدمهایی که پیش از این
رفته بود این راه را ،افسانه می گفتند
من بسان بره گرگی شیر مست ، آزاده و آزاد
می سپردم راه و در هر گام
گرم
می خواندم سرودی تر
می فرستادم درودی شاد
این نثار شاهوار آسمانی را
که به هر سو بود و بر هر سر
راه بود و راه
این هر جایی افتاده این همزاد پای آدم خاکی
برف بود و برف این آشوفته پیغام این پیغام سرد پیری و پاکی
و سکوت ساکت آرام
که غم آور
بود و بی فرجام
راه می رفتم و من با خویشتن گهگاه می گفتم
کو ببینم ، لولی ای لولی
این تویی آیا بدین شنگی و شنگولی
سالک این راه پر هول و دراز آهنگ ؟
و من بودم
که بدین سان خستگی نشناس
چشم و دل هشیار
گوش خوابانده به دیوار سکوت ، از بهر
نرمک سیلی صوتی
می سپردم راه و خوش بی خویشتن بودم
3
اینک از زیر چراغی می گذشتیم ، آبگون نورش
مرده دل نزدیکش و دورش
و در این هنگام من دیدم
بر درخت گوژپشتی برگ و بارش برف
همنشین و غمگسارش برف
مانده دور از کاروان کوچ
لکلک اندوهگین با
خویش می زد حرف
بیکران وحشت انگیزی ست
وین سکوت پیر ساکت نیز
هیچ پیغامی نمی آرد
پشت ناپیدایی آن دورها شاید
گرمی و نور و نوا باشد
بال گرم آشنا باشد
لیک من ، افسوس
مانده از ره سالخوردی سخت تنهایم
ناتوانیهام چون زنجیر بر پایم
ور به دشواری و شوق آغوش بگشایم به روی باد
همچو پروانه ی شکسته ی آسبادی کهنه و متروک
هیچ چرخی را نگرداند نشاط بال و پرهایم
آسمان تنگ است و بی روزن
بر زمین هم برف پوشانده ست رد پای کاروانها را
عرصه ی سردرگمی هامانده و بی در کجاییها
باد چون
باران سوزن ، آب چون آهن
بی نشانیها فرو برده نشانها را
یاد باد ایام سرشار برومندی
و نشاط یکه پروازی
که چه بشکوه و چه شیرین بود
کس نه جایی جسته پیش از من
من نه راهی رفته بعد از کس
بی نیاز از خفت آیین و ره جستن
آن که من در می نوشتم ، راه
و آن
که من می کردم ، آیین بود
اینک اما ، آه
ای شب سنگین دل نامرد
لکلک اندوهگین با خلوت خود درد دل می کرد
باز می رفتیم و می بارید
جای پا جویان
هر که پیش پای خود می دید
من ولی دیگر
شنگی و شنگولیم مرده
چابکیهام از درنگی سرد آزرده
شرمگین از رد پاهایی
که بر آنها می نهادم پای
گاهگه با خویش می گفتم
کی جدا خواهی شد از این گله های پیشواشان بز ؟
کی دلیرت را درفش آسا فرستی پیش
تا گذارد جای پای از خویش ؟
4
همچنان غمبار درهمبار می بارید
من ولیکن باز
شادمان بودم
دیگر اکنون از بزان و گوسپندان پرت
خویشتن هم گله بودم هم شبان بودم
بر بسیط برف پوش خلوت و هموار
تک و تنها با درفش خویش ، خوش خوش پیش می رفتم
زیر پایم برفهای پاک و دوشیزه
قژفژی خوش داشت
پام بذر نقش بکرش را
هر قدم در برفها می کاشت
شهر
بکری برگرفتن از گل گنجینه های راز
هر قدم از خویش نقش تازه ای هشتن
چه خدایانه غروری در دلم می کشت و می انباشت
5
خوب یادم نیست
تا کجاها رفته بودم ، خوب یادم نیست
این ، که فریادی شنیدم ، یا هوس کردم
که کنم رو باز پس ، رو باز پس کردم
پیش چشمم
خفته اینک راه پیموده
پهندشت برف پوشی راه من بود
گامهای من بر آن نقش من افزوده
چند گامی بازگشتم ، برف می بارید
باز می گشتم
برف می بارید
جای پاها تازه بود اما
برف می بارید
باز می گشتم
برف می بارید
جای پاها دیده می شد
، لیک
برف می بارید
باز می گشتم
برف می بارید
جای پاها باز هم گویی
دیده می شد لیک
برف می بارید
باز می گشتم
برف می بارید
برف می بارید ، می بارید ، می بارید
جای پاهای مرا هم برف پوشانده ست

مهدی اخوان ثالث
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

kasandan s

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
340
امتیاز
1,871
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
دانشگاه
پردیس فرهنگیان مشهد
رشته دانشگاه
علوم تربیتی
پاسخ : برف،هدیه سپید خدا

ممنون.قشنگ بود.سه روزه داره برف میادولی امشب که مافردا امتحان داریم هوا صاف صافه...آخه چرااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟ ~X(
 

yeeganeh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
368
امتیاز
2,494
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
دانشگاه
دانشگاه صنعتی شاهرود
رشته دانشگاه
مدیریت صنعتی
پاسخ : برف،هدیه سپید خدا

شرمنده اخه از رو دفترم نوشتم خیلی وقت پیش یادداشت کردم
اگه وقت کردم درستش میکنم.متاسفم :) :-?
 

fateme6774

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
5
امتیاز
22
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
دانشگاه
دانشگاه تهران،نشد فرد
پاسخ : برف،هدیه سپید خدا

همه این سه تا شعر قشنگ بودن. احساسات برفیو قشنگتونو ستایش میکنم!
 
بالا