يه بار زنگه ناهار بود منو دوستام نزديكه در ورودي مدرسه نشسته بوديم ناهار ميخورديم.بعد كه ناهارمون تموم شد پاشديم يه چرخي بزنيم ...بعد داشتيم همينجور همديگرو هل ميداديم كه من يهو دوستمو خيلي محكم هل دادم طوري كه از دره مدرسه پرت شد بيرون شوت شد تو بغله يه پسره كه داشت رد ميشد...
دوستم: :-[
پسره: X-(
ما:
يه بارم داشتيم تو راهرو ميرفتيم طرفه كلاسا دوتا از معلما وايساده بودن روبرو هم صحبت ميكردن...دوستم اومد رد شه از بينشون من مثلا ميخواستم دستشو بگيرم بكشمش اينور كه از بين اون دو تا رد نشه اما بد موقع دستشو كشيدم طوري كه صورته دوست خورد تو صورته معلمه...به عبارتي دوستم رفت تو دهنه معلمه...
من:
دوستم: :-[
معلما:
من کلا زیاد لهجه شیرین اصفهانیا ندارم اما بعضی وقتا بالاخره زبون ادم گیر میکنه
رفته بودیم تهران خونه پسر دایی بابام بعد یکی ازم پرسید:"شمیم شما چند سالته"؟
منم خیلی باکلاس گفتم "سینزده "
بعد یهو دیدم همه بزرگ وکوچیک دارن میخندن بعد دوباره گفت چند؟
منم با جدیت تمام گفتم سینرده
دیدم دارن بیشتر میخندن بعد منم محل نذاشتم رفتم تو اتاق بعد تازه فهمبدم اصفهانیا به سیزده میگن سینزده
کلی بعدش به خودم فوش دادم
من معمولا وقتی دارم با هندزفیری اهنگ گوش میدم هیچی دیگه حالیم نیس حالا فرقی نمیکنه اگه اهنگ غمگین باشه میشینم باش گریه میکنم اگرم نه که حرکات موزون ایجاد میکنم
دیروز تو اتاقم بودم بخاطر تعطیلیا خیلی مشنگ شده بودم بعد یکی از همون اهنگایی که میشه باش حرکات موزون رفتا گذاشته بودمو جلو ایینه...
یهو سمت چپو که نگاه کردم دیدم پسر عمه ام یه دستشو گرفته به دیوار اون یه دستشم رو دلشه و داره هر هر میخنده
منو بگو اب شدم رفتم تو زمین
من:تو این جا چه غلطی میکنی؟هنوز بت یاد ندادن باید در بزنیو بیای تو؟
اون:با برزگترت درست حرف بزن جوجه.در ضمن من در زدم تو اونو از تو گوشت در بیار میفهمی.بابا کر نمیشی شمیم؟
راست میگفت صداش خیلی بلند بود اما بد ضایه شدم X-(
تو اتاقم خواب بودم
بعد بیدار شدم مثه جنگلیا موها همه هوا اصلن یه وعضی!
درِ ِ اتاقو باز کردم با چشای نصبه باز و بسته رفتم تو پذیرایی
یهو دیدم ی صدایی میاد
برگشتم دیدم عموم داره قهقه بهم میخنده.پسر عمومم کلشو انداخته پایین داره منفجر میشه!
حالا اصلن حواسم نیس چه وعضیم!گفتم:اععع سلام . ببخشید الان میام.دیدم اونا شدن
رفتم تو اتاق یهو دیدم واااای....کلا از خیر چادر و مغنعه و اینا بگذریم.لباس درست و حسابی هم تنم نبود!!!
موندم اونا از کجا پیداشون شده تو خونه ما!!
تابستون بود ی روز دیدم میس کال دارم گفتم ععععععععع فلانی این موقع یاد ما کرده چه جالب چه با شوق و ذوق زنگ زدم دیدم جواب نمیده اس دادم کاری داشتی هانی ؟
جواب اومد نه ببخشید دستم خورد
رفتم یواشکی به معلم بگم نیم نمرمو بده اخه کلاس شلوغ بود نمیخواستم بچه ها بفهمن من رفتم جلو خودمم گرفتم کسی نفهمه یهو همه ساکت شدن معلم گفت کاری داشتی اونم بلند ها فکر کنم مدیرم شنید همه نگاها به من بدبخت منم گفتم نه بابا چه کاری بادمو خالی کردن اینجوری رفتم سرجام :-[!!!!!!!!! ^#^
ما نخنه هوشمندمون دوتا قلم داره که یکیش مشکل داره مثلا یه خط صاف میکشی برات ضربان قلب نشون میده
بعد امروز زنگ تاریخ معانمو اومد تو از معلم پرسید دوتا قلم درسته معلم هم داشت پاورپینت نشون میداد یه کلیک کرد رو پاور پینت گفت آره
بعد ما داد و بیداد که نه خانوم بنویسید خرابه این قلمه
اینم ورداشت باهاش نوشت صحیح سالم!
کل کلاس ضایع شدیم :-$
(+ واقعا قلمه خراب بود!)
با دوستم شرط بستم که اگه با جناب x با احساس بحرفم حتما یه واکنشی نشون میده.
بهش زنگ زدم و بعد از کلی حرف زدن یه چیزی گفت و منم تمام احساس و ذوق دخترونمو جمع کردم و با صدای نسبتا بلند گفتم:
-مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی!!!!
جناب خواهش می کنم.
نه تنها شرطو باختم بلکه ضایع شدم و تا یه هفته همه ازم میخندیدن!!!
تو پیست اسکیت بودم بعد ی پسره ای خیلی اذیت میکرد مثلا از رو بی شعوریش رد که میشدم اب میریخت کف زمین ک من لیز بخورم بیفتم زمین
بعد ی چن دور خسته شدم نشستم کنار پیست پاهامم دراز کردم این اومد داشت بم تیکه مینداخت پامو ندید با مخ شیرجه رفت تو زمین
عاقبت کسایی ک اذیت میکنن همینه دیگه
تو مدرسه بودیم زنگ تفریح با رفقا حوصلم سر رفته بود اساسی یه دفه دیدم تو بلندگوی مدرسه اسم چندتا رو صدا میزنن منم یه جرقه ای تو سرم زده شد با دوستان جم شدیم تصمیم گرفتیم حال چندتارو بگیریم. یکی از دوستامو تو راهرو دیدم دویدم طرفش گفتم :بدو بدو خانوم بدری(یکی از معاونین گرامی)باهات کار داره.گفت:یعنی چیکارم داره ؟من:منو که دید گفت فلانیو میشناسی منم گفتم آره حالا برو پیشش حتما کارت داره .اونم دوید رفت(با هزار امید)رف پیشش وقتی فمید ضایش کردیم یه شکلی شد که نگو.اون: ما: B-)
یکی از معلمای مدرسه داشت از پله ها میرفت بالا ، ما هم تو طبقه 2 واستاده بودیم درس میخوندیم یهو تا پاشو گذاشت تو طبقه دوم پاش پیچ خورد نزدیک بود بیوفته :-s بعد دیدم رو به ما یه لبخند زد من حتی نخندیدم خیلی جدی نگاش کردم(ترسیدم بخندم ناراحت شه :-s )دیدم داره بهمون لبخند میزنه لبخند زدم بیچاره نفهمیدم که اول جدی بودنم باعث شد ضایع شه یا نه!بیچاره
خب يه بار زنگ جبرو احتمال يكي واسه حل تمرين رفت پا تخته بعد حل چند سوال معلم گفت شماره 6 خب منم چون شمارم تو دفتر نمره6 بود با كلي غرغر كه من بلد نيستمو اينا رفتم پا تخته كه بد ضايع شدم و معلم گفت حالت خوبه ؟؟ منظورم سواله 6 تمرينا بود !!!!!!!!!!!كلا قاط زدي ها!!!!!!!!!!!!!!!
بعد چند سال یکی به ما اس داد
با شوق و ذوق رفتم ببینم کیه دیدم نوشته:
مشترک گرامی با پرداخت غیر حضوری از خدمات ویژه همراه اول بهره مند شوید
هیچ کس تنها نیست همراه اول
این خاطره من نیست ولی جالبه:
یه بار معلم ورزشمون رفته بود تو حس که خاطره تعریف کنه،میگه که :خواهرم رفته بود الشتر،اشتباها خونده بود ال شتر(al_shotor)!
بچه ها:
زهره داشت قایمکیsmsمیداد،آخرشو میشنوه و داد میزنه:کی همچین غلطی کرده؟؟!
بچه ها:
معلم:
تو کلاسمون یه دختری هست خیلی چاپلوسه.بی نهایت. X-( X-( X-( X-(هر معلمی رو که میبینه از 3 متری تعظیم میکنه!!منم یه بار سر کلاس بش گفتم چاپلوس مثل الاغیه که موقع چاپلوسی از کاه و یونجه هایی که در اختیارش گذاشتن استفاده میکنه!
بیچاره خیلی ضایع شد ولی حقش بود!!!!
آره بابا!یعنی من که نه ولی این دوستام امروز سر امتحان ادبیات یه ضایع بازی درآوردن که نگو!
نگو دوستام قرار گذاشته بودن با روش قدیمی غلط گیر به هم برگه تقلب برسونن!
خلاصه سر امتحان یهویی دوستم گفت مهتاب غلط گیرتو بده منم که حسابی حس نوع دوستیم گل کرده بود با آغوش باز خودم بهش غلط گیر دادم!
اون لحظه دوستم فقط میخواست دو جفت پا بیاد توآغوش بازم!X-( :-ss
ولی واسه اینکه طبیعیش کنه غلط گیرمو گرفت یکم از نوشته هاشو پاک کرد !
حالا اینش هیچی یهو دیدم مهتاب میگه تو غلط گیر نمیخوایــــــــــــــ X-(
معلم ادبیاتمون اون لحظه: