- ارسالها
- 2,073
- امتیاز
- 17,595
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگـان
- شهر
- شهرستان
- سال فارغ التحصیلی
- 1394
- دانشگاه
- ایران
- رشته دانشگاه
- پزشکی
پاسخ : ترس دوران بچگی...!
از چی که نمی ترسیدیم واقعاً .
یادمه بابام یه جزوه داشت روش عکس یه آقاهه بود با موهای بلند فرفری ، عین چی برام ترسناک بود .
بعد رفتار مازوخیستانه م هم در برخورد باهاش جالب بود در نوع خود . مث چی ازش می ترسیدم ولی همش می رفتم تو اتاق خودمو باهاش می ترسوندم
""
از چی که نمی ترسیدیم واقعاً .
یادمه بابام یه جزوه داشت روش عکس یه آقاهه بود با موهای بلند فرفری ، عین چی برام ترسناک بود .
بعد رفتار مازوخیستانه م هم در برخورد باهاش جالب بود در نوع خود . مث چی ازش می ترسیدم ولی همش می رفتم تو اتاق خودمو باهاش می ترسوندم
""


یادش به خیر واقن...عین یه حیوونه محترمی از بازی کمبات میترسیدم ولی بازم با پررویی تمام بازی میکردم هی...
مخصوصن اون غول آخرش...همون که شاخ و دم داشت :-ss یا یه وقتایی فن میزدیم طرفو میبرد بالا کلن از کادر خارجش میکرد...




میخواست ما گلا رو نچینیم یه سال کابوس ما رو جور کرد





:-s اول به این نتیجه رسیدم ک این ترسی که تو این یکی دوسال داشتم کاملا منطقیه،بعد ترسم ازون به بعد بیشتر شد، بعد گربه هه رو با زور بیرون کردم،بعد عذاب وجدان گرفتم زنگ آیفونو زدم گفتم:سرده،درو باز کن این گربه هه بیاد تو 
