nazanin1111
کاربر فعال
  
			
			
				
				
	
		
			
		
		
	
			
		- ارسالها
- 44
- امتیاز
- 64
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان6
- شهر
- تهران
پاسخ : جیم زدن
یه دفعه چند رروز پیش بعد از امتحان زودتر داشتیم مدرسه رو با یکی از بچه ها میپیچوندیم
مدیر محترم تو خیابون مچمون رو گرفت دوستم بنده خدا ترسیده بود اخر من مجبور شدم بگم راننده سرویسمون بالا خیابون منتظره
تازه رضایت ندادن گفتن بیاین بریم از مدرسه زنگ بزنین بیان جلو در مدرسه
دوستم هم بیشتر ترسیده بود من با یه نیش بباز برگشتم گفتم خانوم سرویس ما مال مدرسه نیست تا رضایت دادن بالاخره 
 
				
			یه دفعه چند رروز پیش بعد از امتحان زودتر داشتیم مدرسه رو با یکی از بچه ها میپیچوندیم
مدیر محترم تو خیابون مچمون رو گرفت دوستم بنده خدا ترسیده بود اخر من مجبور شدم بگم راننده سرویسمون بالا خیابون منتظره
تازه رضایت ندادن گفتن بیاین بریم از مدرسه زنگ بزنین بیان جلو در مدرسه
دوستم هم بیشتر ترسیده بود من با یه نیش بباز برگشتم گفتم خانوم سرویس ما مال مدرسه نیست تا رضایت دادن بالاخره
 
 
 
	 
    


 
 
		
 
 
		
 بابامم همکاری میکرد جا داره همین جا ازش تشکر کنم B-)
بابامم همکاری میکرد جا داره همین جا ازش تشکر کنم B-)
 فیزیک داشتیم دبیرمونم ازم طرفداری کرد
 فیزیک داشتیم دبیرمونم ازم طرفداری کرد 

 
 
		 
 
		 
 
		
 
 
		
 ولی از کلاس خعلی جیم زدم مخصوصا  تو راهنمایی ، با یکی از بچه ها جیم میزدیم یه زنگ کامل بستنی میخوردیم بعد خیلی ریلکس میومدیم سر کلاس
 ولی از کلاس خعلی جیم زدم مخصوصا  تو راهنمایی ، با یکی از بچه ها جیم میزدیم یه زنگ کامل بستنی میخوردیم بعد خیلی ریلکس میومدیم سر کلاس   امسالم که زنگ دینی همه دسه جمعی جیم میزدیم، جز یه 5 6 تا بچه مثبت کلاس
 امسالم که زنگ دینی همه دسه جمعی جیم میزدیم، جز یه 5 6 تا بچه مثبت کلاس   
  
 
		 
  
 
		
 
  معلممون هم گفت من آخرش از دست شما گریه میکنم! [ مرد بود
 معلممون هم گفت من آخرش از دست شما گریه میکنم! [ مرد بود  
 
		
 
 
		

 
  خلاصه فقطم با من دعوا کرد و بقیه بچه های که بعد من اومدنو راه داد.منم یک دفعه وقتی زنگ تفریح تموم شد رفتم بستنی خریدم با چند تا از بچه های دیگه صبر کردیم تا بستنیمون تموم بشه بعد رفتیم سر کلاس.تازه از ناظم چهارمامون برگه گرفتیم.چون ناظم خودمون با تمام گودزیلاییش گفت من از این میترسم.این دفعه هم 2تا از بچه ها رو بعد ما راه داد ولی ما رو نه.وقتی رفتیم پیش ناظممون داشت با کسی صحبت میکرد و معلم دینیمونم به کسایی که سر کلاس بودن گهفه از دستی گفتم بیرون بمونم که ادب شن!غافل از اینکه ما داشتیم میخندیدیمو بستنی میخوردیم :P
خلاصه فقطم با من دعوا کرد و بقیه بچه های که بعد من اومدنو راه داد.منم یک دفعه وقتی زنگ تفریح تموم شد رفتم بستنی خریدم با چند تا از بچه های دیگه صبر کردیم تا بستنیمون تموم بشه بعد رفتیم سر کلاس.تازه از ناظم چهارمامون برگه گرفتیم.چون ناظم خودمون با تمام گودزیلاییش گفت من از این میترسم.این دفعه هم 2تا از بچه ها رو بعد ما راه داد ولی ما رو نه.وقتی رفتیم پیش ناظممون داشت با کسی صحبت میکرد و معلم دینیمونم به کسایی که سر کلاس بودن گهفه از دستی گفتم بیرون بمونم که ادب شن!غافل از اینکه ما داشتیم میخندیدیمو بستنی میخوردیم :P
