من بدترین خاطره ی عمرم همین اعلام نتایج بود...
نتایج اولیه : ADSL قطع، کامپیوتر خراب(میخواستم حداقل با DAIL UP برم) ، همه خاله ها منزل ما.
اعصابم خورد،بغض گنده تو گلوم :-ss ،ز زدم بابام کارناممو از ادارش بگیره: اونجا هم همه صف بستن واسه کانامه های بچه هاشون
بالاخره بعد استرس بسیار بابام زنگید، الان تو این گیرو ویری رتبه ی منو ترکی میگه،منم دارم حل و فصل میکنم که رتبم چنده.همین که به نتیجه ی قطعی رسیدم سکته زدم...چون نصف اون رتبه رو از خودم انتظار داشتم...
بعدش گریه کردم...همه(خاله هام) فک کردن قبول نشدم
تصمیم گرفتم از فرداش عینه ...بخونم
اما با امید های معلمم(اقای رجبی) انتخاب رشته و قبول
هیچوقت اونموقعرویادمنمیره،لحظه اعلام نتایج با مامانمرفتهبودمبیمارستان که سرم بزنه،یهوبچههاگفتنده نفراول کشور اعلام شد،یه چیزی که خیلی واسمجالب بود این بود که روانخواه که منطقه سه ای بود ده کشور(وطبیعتا یک منطقه سه)شده بود
چون مهدی میانگین ترازش اندازه من بود وچندنفری از منطقه سه ترازشون از ما بهتربود،دیگه فهمیدم یا اونا خراب کردن،منم دو و سه منطقه شدم،یا اینکه همشون جلوم افتادن و باید قید تهرانوبزنم
دم دربیمارستانبودیم که نتایج همه اومد وبا نت مزخرفم بعدچندبارتلاش بالاخره تونستم کارناممو ببینم.
هیچی دیگه
برای معدود دفعات زندگیم از ته دل گریه کردم،دوست داشتم داد بزنم که همه مردم بفهمن چی شده،بفهمن
که بالاخره ایلام کوچولو بعد سالها رتبه تک داره
ولی خوب اوضاعزودتر از اونی که فکرشو می کردم عادی شد،تبریکای دوست واشنا،سوالای کنکوریا،حتی بی توجهی احمقانه مسئولین هم کم کم عادی شد
کنکور یه بخشیه از زندگیه که بالاخرهرو سرنوشتمون تاثیر گذاره،ولی فقط یهیخش،یه چیزی که یه خاطره و یه عدد ازش میمونه،الان که فک میکنم،شایدبهشتیقبول می شدم،ایران قبول میشدم،یا چه میدونم اصفهان یا تبریز قبول می شدم
اوضاع این قدر فرقنمی کرد،زندگی همینطور جریان داشت فقط با اندکی تغییر
من توی جاده بودم ، مسیر تهران به کاشان . همون توی ماشین با گوشی مامانم وارد سایت شدم ، وا رفتم یه آن شبانه دیگه چه صیغه ایه ؟
بعد دیدم نصف دور و وریام دقیقا روان علامه شبانه قبول شدن ، از شکوفه که دویست منطقه ۳ بود و من که سیصد منطقه ۲ بودم و فاطمه که ۴۰۰ سه بود تا شریف که سه هزار منطقه دو نمیدونستم خوشحال شم که کل دانشگاه آشنا در اومدن یا حرص بخورم که شریف با این رتبه ش با من قبول شده و یه سری مقایسه های خاله زنکی احمقانه ی مرسوم در سال کنکور
الان مثلا میبینم انقدر کنکور ملاک غیر استانداردی بود که چه بسا رتبه های خیلی خوب گیرایی و بارعلمی کمتری نسبت به کسایی مثل همون شریف که با رتبه ی [نسبت به میانگین ورودی ما] بد وارد شدن دارن . خصوصن توی رشته ی انسانی که جنبه ی حفظی زیادی داره و خیلی از رتبه های خوبمون صرفا حفظ کننده ن .
حالا بهرحال ، یه سری توی کامنتای پیج اینستاگرام علامه ریختن و از همه ی ورودیا ی روانشناسیِ موجود در کامنت ها آیدی تلگرام گرفتن و گروه زدن اونجا هم بساط خاله زنک بازیِ "رتبه ت چنده ؟" و "سهمیه ت چیه ؟" و "شبانه ای یا روزانه؟" و "کدوم منطقه ای؟" بیش از پیش برقرار شد .
ادمین همون گروهه تا وارد شدم گفت سلام یگانه شناختی ؟ بعد که نشناختم توضیح داد که من اونی هستم که تو آزمونا همیشه نفر قبل(یا بعد ، یادم نیست) تو بودم ، تو سایت قلمچی .یادت نیست منو ؟
یکی از هولناک ترین و بهترین خاطره های من همین اعلام نتایج رتبه کنکوره
سال ۹۵ سازمان سنجش، فکر کنم طبق روال همیشگیش، خیلی امروز و فردا کرد
بالاخره خالم زنگ زد که هم شاهکار گل پسراش رو بگه و هم ببینه من چیکار کردم
که گفتم نمیدونستم اومده و الان میرم چکمیکنم
چشمتون روز بد نبینه
صفحه رو باز کردم یه عالمه عدد دیدم که نمیدونستم کدومش رتبه منه، بالاخره اون وسطا یه کادر پیدا کردم که نوشته بود رتبه کل و از این حرفا و گفتم خب خودشه
با یه عدد ۵ رقمی وحشتناک رو به رو شدم
منی که واسه تک و دو رقمی خونده بودم حالا رتبم شده بود ۵ رقمی
دیگه نمیدونستم باید چیکار کنم
فقط گریه میکردم
هرکی هم زنگ میزد جواب نمیدادم تا اینکه دیگه گوشیا رو خاموش کردم
تا صبح بیشتر از دوتا جعبه دستمال کاغذی تموم کردم
صبح مامانم که اومد و بالاخره با کلی بحث وارد سایت شد و اسکرین صفحه رو برای مشاورم فرستاد که بعدش صدای خنده های مامانم و تبریک های مشاورم بلند شد
حالا مامانم اومده خبر رتبه رو میده
یک صدم چیزی که دیده بودم شده بودم و ......
حالا از شدت خوشحالی گریه میکردم
و خب به خاطر اون اتفاق هنوز حس میکنم چشمام خشکه
یادش بخیر حدودای ساعت 9، 10 صبح بود که توی سایت بودم و داشتم با یکی از بچهها توی چت باکس صحبت میکردم که یهو بهم گفت نفرات برتر اعلام شدن. منم سریع پریدم سایت سنجش که ببینم ده تای اول کیا شدن. نفرات برتر تجربی رو که دیدم، در لحظه اول قیافهها برام جدید بودن و جز یکی دونفر بقیه رو نمیشناختم. بعد گفتم خوش به حالشون که رستگار شدن😂 رفتم نفرات برتر رشتههای دیگه رو دیدم، بعد گفتم برگردم دقیقتر ببینم نفرات برتر تجربی از کدوم شهرا هستن. همینطور داشتم نگاه میکردم که یهو دیدم دوتا رتبه 10 داریم و یکیشون خودمم! واقعا لحظه عجیبی بود. از سالهای قبل انتظار داشتیم آقای حسینی بای باهامون تماس بگیرن ولی اون سال با کسی تماس نگرفته بودن😂 به مامانم و آبجیم که توی خونه بودن گفتم رتبه ده کشور شدم ولی باور نمیکردن. میگفتن دروغ میگی، تو که میگفتی خراب کردم و هیچی نمیشم🤣 بازم خوبه آبجیم دید قبول کرد ولی مامانم حتی عکسمو هم دید باور نمیکرد میگفت دروغه. حتی زدیم شبکه خبر و داشتن اسممو زیرنویس میکردن، بازم مامانم باورش نمیشد!
خلاصه که اینطور فهمیدیم نتیجهمونو
همون صبحش هم با سر و وضعی که داشتیم، سریع رفتیم برای مصاحبه صداسیما
اولین مصاحبهای بود توی عمرم که داشتم و خیلی هول شده بودم که چی بگم😂
بعد تا عصر همینجوری تلفنم داشت زنگ میخورد. من که دیگه حوصلهام سررفت گوشیمو خاموش کردم ولی خانواده تا چندروز همینطور پذیرای تبریکات بودن!
عصر هم حدودای ساعت 5، 6 بود که کارنامهها رو گذاشتن و درصدهامونو دیدیم. درصدها از چیزی که حساب کرده بودم، پایینتر شده بودن حتی
تهشم رفتیم پزشکی دانشگاه تهران. هدفی که از اول سال دوازدهم برای خودم تعیین کرده بودم :)