بیارمش بالا تاپیکو 😀
همون وقتی که قبول شدم رفتم تو تیزلند اسم مدرسمونو سرچ کردم
با دیدن امکانات رفاهیش برگام ریخت ( بیشتر شبیه مدارس غیرانتفاعی واشنگتن بود تا ایران )
بعد که رفتم از نزدیک دیدم فهمیدم من خیلی تصور عجیبی ازش داشتم
وقتی میخواستم ازمون بدم فک میکردم با یه عده بچه ی از بدو تولد انیشتن و پروفسور رو به رو میشم ( اعتماد به نفسم خیلی کم بود ، حس میکردم نباید قبول میشدم و همکلاسیام از من خیلی بهترن ) فک کنم تا هفته ی اول این بود ، که کل بچه ها با یه کتاب قطور و سنگین و عینک ته استکانی زنگای تفریح تو حیاط قدم میزدن ، از هفته ی دوم یه عده دانش اموز بدبخت بودیم که برای پاس شدن تلاش میکردیم🤣
اولاش تازه فک میکردم قراره از همون روز اول ربات اختراع کنیم و ثبت ملی بکنیم :/