فوبیا

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mahshid_f
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : فوبیا

به نقل از مــــَه شیــــــــد :
سلام
همون طوری که می دونید فوبیا ترس بی مورده...
چند وقت پیش توی یه کتابی خوندم که:
فوبیا سه نوع داره:
1-فوبیای فردی:مثل ترس از ارتفاع، یه حیوان مثل گربه یا مار، تنهایی و ...
2-فوبیای اجتماعی:ترسیدن از مردم، رابطه با مردم، جاهای شلوغ مثل خیابون و ...
3-آگوارا فوبی:مثل رس مثل وقتی که آدم وقتی یه جاییه، فک کنه که اونجا گیر میفته و دیگه راه فرار نداره...
طبق برداشت شخصی من نوع سوم، ترکیبی از نوع اول و دومه. یعنی هم به مکان های عمومی و مردم مربوطه، هم خود شخص...
من خودم، به نظرم نوع سوم رو دارم...مثلا وقتی توی مدرسه تنها می مونم و بچه ها میرن، خیلی می ترسم و احساس می کنم تو مدرسه گیر افتادم.حتی خیلی وقتا حالم بد هم میشه از زور استرس...
البته شاید فوبیای فردی هم داشته باشم. مثلا با اینکه خیلی نجوم دوست دارم اما از کهکششان ها و سیاره ها می ترسم یعنی حتی می ترسم به عکسشون نگاه کنم!
شما فک می کنید فوبیا دارید یا نه؟ اگه دارید کدوم نوعشو؟
:)

من هم همه اشو دارم هم ندارم!!!
یعنی مثلا من از ارتفاع نمیترسم بیشتر میترسم وسیله ای که روشم (مثن) داغون شه بیوفته پایین و بنده توش نابود شم!!!!
یا مثلا میترسم از کهکشان و فضا! ولی از نگاه کردن ب عکسشون نه!اینو نمیدونم چجوری توضیح بدم!
و اینکه مثلا از شلوغی و اینا نمیترسم ولی ازش متنفرم ولی از رو به رو شدن با ادمای جدید میترسم! استرس یه جورایی!
اما نوع سوم نه!
 
پاسخ : فوبیا

من از کلیه حشرات و جک و جونورها در حد مرگ میترسم .... اصلنم نمیتونم باهاشون رو به رو بشم ...
یعنی تا چشمم به یه حشره نزدیکم میخوره موهای تنم سیخ میشه و قلبم تندتند میزنه :(((
بخاطر همین هر وقت میریم شمال یا باغی جایی خیلی اذیت میشم :|
 
پاسخ : فوبیا

من هموفوبیای حاد دارم.....به همین خاطر تجربی نرفتم.....
مثلا تو فیلمه میاد آمپول میزنه من فوق العاده حالم بد میشه!!!!!!!
خیلی بده....
 
پاسخ : فوبیا

گنبد . شهرش نه ؛ بناش !
سقف گرد ؟ چنین چیزی مثلا ...
یه مثال بارزش ترمینال مشهد یا الماس شرقه .
وقتی بهش نگاه می کنم به طرز مسخره ای می ترسم . هر چی بزرگتر و تیره تر باشه ، بدتر !
 
پاسخ : فوبیا

فـــوبـــیـــای ایکبیری من!!! :-s
ععععععععععععیییییییییییییییییییییی :-& :-& :-&
هم از خودش هم از همه ی ایل و تبارش منزجرممممممممممممممم

gecko1g!ss.jpg
 
پاسخ : فوبیا

می ترسم از اینکه فکر می کنم که الان چه جور مغزی تو سرمه وقلبم و می ترسم از کار بیافتن من به کی بگم که از اینکه فکر می کنم همه ی من یه مشت سلول وگوشت واستخونه میترسم خدایا من می ترسم بدم می اد..
 
پاسخ : فوبیا

من تو جایی که سقف‌ش کوتاه‌باشه تنگی نفس می‌گیرم و حال‌م بد می‌شه،اون‌م وقتی دراز کشیدم.
مثلن تویِ تخت‌هایِ دو طبقه نمی‌تونم طبقه‌یِ پایین‌ش بخوابم، یا یه چیزی مثلِ دستگاه MRI.

کلن راهِ مقابله‌ باش چیه؟ خوب شدنی‌ست؟
 
پاسخ : فوبیا

به نقل از Mysterious Quéèn :
من تو جایی که سقف‌ش کوتاه‌باشه تنگی نفس می‌گیرم و حال‌م بد می‌شه،اون‌م وقتی دراز کشیدم.
مثلن تویِ تخت‌هایِ دو طبقه نمی‌تونم طبقه‌یِ پایین‌ش بخوابم، یا یه چیزی مثلِ دستگاه MRI.

کلن راهِ مقابله‌ باش چیه؟ خوب شدنی‌ست؟

خب منم يه مدتي اينطوري بودم ،سعي كن وقتي وارد اتاق ميشي اصن به سقف نگاه نكني من يه مدت با خودم تمرين مي كردم كه به سقف نگاه نكنم ،وقتي هم دراز مي كشي چشماتُ ببند
 
پاسخ : فوبیا

من از تردد در شب. میترسیدم، فکر میکردم ممکنه یهو همه جا خلوت شه و ماشبن گیرم نیاد. شب بمونم تو خیابون. همیشه یه ساعت قبل غروب برمیگشتم خونه و دوستامم بیرون میرفتن همراشون نمیرفتم چون عصر دیر بر میگشتن.
ولی یه بار دوستام بهم رکب زدن منو تا 8 شب بیرون نگه داشتن، بعد دو سه بار که این کارو کردن دیدم همه جا امن و امانه الان گاها 9 شب برمیگردم بعد کلاسام.
ریشه ترسمم میدونم از کودکیم بود .
به نظرم هر فوبیایی که دارید ،یک نفر که بهش اعتماد دارید که اگر مشکلی پیش بیاد اون لحظه حتما میتونه اون لحظه نجاتتون بده، همراهتون ببرید و با اون مشکل با هم دیگه رو به رو بشید . یعنی کنار دستتون یه نفر باشه که بهش مطمءنین و شما هم برید به کارتون برسید. بعد 6،7 بار دیگه درست میشه
 
پاسخ : فوبیا

برو کنار ارتفاع وایسا ولی جایی که کلی نرده داره و مطمءنه،،یه چند بار جایی که حفاظ مطمءن داره وایسی ترست به حالت طبیعی ترس تبدیل میشه
بالاخره یه سری ترسا تا حدیش عادیه،، ارتفاع اون قدری تهدید کننده حیاط هست که واقعا نیاز فیزیولوژیک به ترس ازش وجود داره.
 
پاسخ : فوبیا

من به شدت از تاریکی میترسمممممممممممم
شبا همش از همین استرس خوابم نمیبره
چراغ اتاقمم :|اکثر وقتا روشنه
 
پاسخ : فوبیا

من وقتي داخل اسانسور ميرم ،نفس تنگي مي گيرم ?،هعي ميخوام از داخل اسانسور بيام بيرون
 
پاسخ : فوبیا

به نقل از آرینـآ :
من به شدت از تاریکی میترسمممممممممممم
شبا همش از همین استرس خوابم نمیبره
چراغ اتاقمم :|اکثر وقتا روشنه
تو تاریکی وقتی برق میرق میره دست مامانتو بگیر بشینین با هم صحبت کنین.. بعد یه مدت عادی میشه.


اسانسورو بلد نیستم ولی پله برقی ام سوار نمیشدم
وقتی مجبور شدم چندبار با مترو برم دیدم واقعا سخته هر دفعه اون همه پله،،،مجبور کردم خودمو و سوار شدم،،
 
پاسخ : فوبیا

من تو بچگی به شدت از تاریکی و میترسیدم ;D جوری که یه بار دوستام درو روم بستن پریز لامپ حمومم که بیرون بود از ترس کف بالا آوردم خدا بهم رحم کرد. ازون به بعد دیگه فقط بابام همرام میومد تو حیاط تا برم دستشویی :))
یه بار دیگه هم او اتاق بودم دیدم صدای هیچکس نمیاد. صدا زدم مامان.جوابی نیومد. مثل فرفره بدون دمپایی پریدم دوییدم تو کوچه دیدم داره با داداشم از ته کوچه میان :))

اونجور ک من شنیدم فوبیا یه نوع ترس مرضی هست که از یک خاطره در بچگی شکل میگیره و شکل های مختلفی هم داره. من تا تقریبا 17 سالگی همینشکلی بودم دیگه الان که طرفای 19ام خیلی کمرنگ شده. وقتی بهش عادت کنی و ببینی چیزی نیست و تاحالا که صدمه ای ندیدی یا به خودت بگی فوقش دیگه آخرش مرگه ;D . بالاتر از سیاهی که رنگی نیست کامل درست میشه ;D یعنی چجورایی میشه گفت این نوع ترس حتی از مرگ هم فراتره چون اون یه باره تموم میشه و میره ولی این همیشه عذابت میده
 
پاسخ : فوبیا

به نقل از آرینـآ :
من به شدت از تاریکی میترسمممممممممممم
شبا همش از همین استرس خوابم نمیبره
چراغ اتاقمم :|اکثر وقتا روشنه
تاریکی شب یه آرامش خاصی بهم میده
عاشق تاریکیم هیشکی نمی بینت جز خدای خودت
 
پاسخ : فوبیا

دندون پزشكى -_-


Sent from my iPhone using Tapatalk
 
پاسخ : فوبیا

پله برقی
آمپول
گربه
:|
 
پاسخ : فوبیا

من از رگ میترسم وقتی یکی دست به رگش میزنه میریزم بهم
 
Back
بالا