• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

آنچه برای سمپاد می نویسند

  • شروع کننده موضوع
  • مدیر کل
  • #1

Admin2

لنگر انداخته
عضو کادر مدیریت
مدیر کل
ارسال‌ها
7,596
امتیاز
37,032
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1389
نخبگان در ايران

در اين سرمقاله سعي خواهيم داشت تا نگاهي کلي به وضعيت نخبگان در کشور داشته باشيم.متن اين مقاله برداشتي آزاد از نظرات جناب آقاي دکتر شهرام يزداني-مدير مرکز مطالعات و توسعه آموزش پزشکي دانشگاه علوم پزشکي شهيد بهشتي و طراح برنامه رسالت مدار استعدادهاي درخشان- است.

"اگر ژن ها به صورت تصادفي تو را در موقعيتي قرار دادند که بتواني يک الگو باشي، سعي کن که باشي." لورن هاتن

نخبه فردي با مجموعه اي از توانايي ها و استعدادهاي استثنايي ذاتي است. اين استعداد ها و توانايي ها وي را در موقعيتي قرار مي دهد که بتواند تاثيرات بيشتري از ديگر افراد بر محيط افراد خود بگذارد. با اين حال استعدادهاي ذاتي و بالقوه فرد بايد جنبه عملي و بالفعل به خود بگيرد. در حقيقت فردي نخبه بايد بتواند مجموعه استعدادهاي خام خود را به مهارت ها و توانايي عملي و مفيد تبديل کند. چنين تبديلي نيازمند مداخله بيروني با کمک ابزارهايي چون آموزش، فرهنگ سازي و انگيزه بخشي و همچنين مشارکت فردي است.

بحث استعدادهاي درخشان در ايران از سال 1355 با تأسيس اولين مدرسه سمپاد(سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان) در شهر تهران آغاز شد. ايده اصلي پشت تشکيل اين مدارس جذب و آموزش نيروهاي نخبه در زمينه هاي مورد نياز کشور بود. در هنگام تاسيس قرار بود تا فارغ التحصيلان مدارس سمپاد به دانشگاه برکلي آمريکا بروند و پس از طي کردن دوره هاي آکادميک به کشور برگردند و براي ساختن مدينه اي فاضله سکان توسعه کشور را در دست بگيرند. بحث اعزام فارغ التحصيلان بعد از پيروزي انقلاب اسلامي منتفي شد و سمپاد به شکل و شمايل سازماني کنوني اش در آمد. بحث نخبگي همچون بحث استعدادهاي درخشان سال ها در کشور راکد ماند تا اين که بار ديگر در اواخر دهه هفتاد هجري شمسي، نخبگي و نخبگان در کانون توجه قرار گرفتند و براي اولين بار، برنامه ريزي براي استعدادهاي درخشان در سطح دانشگاه ها که براي سال ها ناديده گرفته شده بود اهميت پيدا کرد.
همزمان با تغييرات سمپاد، فارغ التحصيلان سمپاد نيز دستخوش تغييراتي در نگرش خود شدند، در ابتدا افراد با تفکر رشد و ارتقا فردي وارد برنامه استعدادهاي درخشان شدند و هدف خود را صاحب نظر شدن در زمينه هاي مختلف علم قرار دادند و به همين خاطر اکنون عده اي از فارغ التحصيلان سمپاد، در رديف دانشمندان بزرگ دنيا محسوب مي شوند.اما براي عده اي ديگر رشد و ارتقا فردي به تنهايي ارضا کننده نبود. اين دسته متوجه شده بودند که نخبگي يک مزيت و يا شانس نيست، بلکه بيشتر از هر چيز تکليف با خود به همراه دارد. افراد نخبه به خاطر برخوردار بودن از مزيت نسبي که در اختيار دارند، وظيفه دارند تا در جهت رشد و تعالي جامعه خود بکوشند. اين معادل همان ماليات بر درآمد فزاينده است، شايد تنها وسيله پرداخت آن متفاوت باشد. نخبگاني که با اين تفکر از مدارس سمپاد بيرون آمدند، در هر دوره براي برآورده کردن اين تکليف، پاسخ هاي متفاوتي را يافتند. در ابتدا اين افراد راه حل را در ايدئولوگ بودن مي دانستند و سرانجام چاره را در مصلح بودن و اصلاح و بهبود ساختارها و پروسه ها يافتند. اما حقيقت تلخ در اين بين سوق يافتن اکثريت قريب به اتفاق نخبگان کشور در سال ها و دهه هاي اخير به سمت پزشک يا مهندس شدن است. اين در حالي است که در بالاترين سطح (جايگاه واقعي نخبگان)، نياز به پزشک يا مهندس بسيار کمتر از نياز به يک مدير کلان است. هم جهت نبودن نظام آموزشي و به خاصه نظام استعدادهاي درخشان کشور با نيازهاي توسعه اي کشور است. به منظور اين که نخبگان بتوانند نقش موثرتري در کشور ايفا کنند نياز است که آن ها بتوانند در جايگاه خدمت سالاري (Stewardship) قرار بگيرند و متاسفانه مجموعه مهارت ها، دانش ها و توانايي هاي لازم براي قرار گرفتن در اين جايگاه در نظام آموزشي آکادميک ما به خاصه در رشته هايي هم چون پزشکي يا مهندسي ناديده گرفته شده اند.

به قولي سمپاد از برکلي به حسن آباد ختم شده است، فرد نخبه اي که قرار بوده است مهندسي توسعه مملکت را انجام بدهد، اکنون به ساختن ساختماني چند طبقه بسنده مي کند و آن ديگر فرد نخبه اي که قرار بوده است نسخه رشد و پيشرفت جامعه را بپيچد، اکنون در مطب نشسته است، آبسلانگ به دهان تک و توک بيمارانش مي گذارد و براي آن ها استامينوفن و آموکسي سيلين نسخه مي کند. فرد نخبه که قرار بود خدمت سالار باشد، متولي تغيير و توسعه باشد تبديل به فردي با بسته خدمتي بسيار محدود و اغلب بي اهميت شده است. سمپاد رسالت اش را گم کرده است، مدينه فاضله ندارد و در نتيجه راهبرد طولاني مدت، ميان مدت و کوتاه مدت هم براي رسيدن به آن مدينه فاضله ندارد و اين فقط در مورد سمپاد صدق نمي کند، کل نظام آموزشي کشور، در کليه سطوح از دبستان تا دانشگاه اين رسالت را گم کرده است. نه فقط نخبگي که حتي علم نيز بايد ابزاري در راه توسعه جامعه باشد و اين نگرشي است که بايد در جامعه حاکم شود؛ تنها در اين صورت است که مثلا مي توان توقع داشت که فردي نخبه در رشته هاي علوم انساني تحصيل کند و خود و استعدادش را وقف توسعه کشور نمايد.
افراد نخبه به خاطر توان و استعداد فراتر از معمولشان مسلما در هر جايگاهي که باشند باعث تغييراتي (معمولا مثبت) در محيط اطراف خود مي شوند، اما تغيير در ريزمحيط (Micro environment) نه مطابق با ظرفيت و توانايي فرد نخبه است و نه دردي از دردهاي جامعه را دوا مي کند. بنابراين فرد نخبه بايد رسالت و وظيفه خود را در تغيير در محيط کلان (Macro environment) بداند و از طرف ديگر جامعه نيز بايد امکان چنين مداخله اي را براي فرد نخبه به وجود آورد. اين امکان داراي دو بخش اساسي است يکي توانمندسازي، آموزش و هدايت نيروهاي نخبه است و بخش دوم ايجاد فرصت و جايگاه و حمايت از نيروهاي نخبه است. در حقيقت با کمک گرفتن از مهره هاي صفحه شطرنج بهتر مي توان وضعيت نخبگان را توصيف کرد. نخبه بايد بتواند بيشترين تاثير را در صفحه شطرنج بگذارد، بايد بتواند بيشترين حرکت را در صفحه داشته باشد و سرانجام کمترين محدوديت را در جهت گيري داشته باشد. موقعيتي که در صفحه شطرنج از آن وزير است (Queen Position). وزير شايد کليدي ترين مهره صفحه شطرنج باشد، مهره اي که با وجود اين که بازي را از ميانه صفحه آغاز مي کند، مي تواند به چهارگوشه صفحه سر بزند و باعث تغيير در روند بازي شود. اهميت مهره وزير به اندازه اي است که به اين راحتي نمي توان از آن گذشت؛ بردن در بازي شطرنج بدون وزير امري بسيار مشکل است، در جامعه نيز به همين منوال نمي توان نيروي نخبه را ناديده گرفت، اگر قرار باشد بازي شطرنج توسعه و پيشرفت را برنده شويم، نياز به حضور نخبگان در موقعيت وزير داريم. اين در حالي است که در جامعه کنوني نخبگان ما در بهترين حالت رخ و فيل و اسب و در بسياري از موارد حتي سربازان پياده صفحه شطرنج هستند و اين تنها تقصير فراهم نبودن زيرساخت ها و فرصت ها نيست و تا حدي به قصور نخبگان از پذيرفتن رسالت خود نيز باز مي گردد، به نحوي که اگر اکنون موقعيت وزير صفحه شطرنج را به نخبگان مملکت پيشنهاد دهيم، اکثريت آن ها توانايي و ظرفيت قرار گرفتن در چنين موقعيتي را ندارند. بنابراين همگام با حرکت جامعه در جهت نخبه گرايي و نخبه پروري، نخبگان نيز وظيفه دارند خود را براي قرار گرفتن در جايگاه اصلي خود آماده کنند. امري که با ايجاد نگرش آغاز مي شود، با ظرفيت سازي و توامندسازي تداوم مي يابد و سرانجام با مداخله فعال به ثمر مي نشينند.
بار ديگر تاکيد مي کنم؛ براي اصلاح امور و حرکت معني دار و پايدار به سمت توسعه نياز به توده افراد نخبه و آماده است. نظام آموزشي به عنوان نهاد مسئول پرورش و ارتقا نخبگان بايد براي ايجاد توانايي ها و مهارت هاي مرتبط با وظيفه خطير ايشان، برنامه داشته باشد. نمي توان توقع داشت که فردي که جز دروس طبابت ياد نگرفته است، طبيب حال جامعه شود. بايد برنامه هايي هدفمند و رسالت مدار براي اصلاح رويه آکادميک کشور و دستيابي به توده حداقلي (Critical Mass) از نخبه هاي آموزش ديده طراحي شوند. مثال چنين حرکتي شايد برنامه رسالت مدار استعدادهاي درخشان بود که با هدف ايجاد توانايي ها و مهارت ها و دانش مديريت و راهبري نظام سلامت شکل گرفته بود. اين برنامه توانست تا تعريفي جديد از نخبه را در جامعه آکادميک و به خاصه در وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکي نهادينه کند، تعريفي که مبتني بر نمره يا موفقيت تحصيلي نبود و بلکه بر اساس ميزان عملکرد موثر فرد در راستاي تعالي نظام سلامت قرار داشت. اين برنامه هم چنين مجموعه دانشي مرتبط و گسترده اي را در اختيار نخبگان قرار مي داد که بتوانند مداخلاتي موثر در نظام سلامت داشته باشند. اين برنامه عيوبي نيز داشت، مانند جايگزين شدن نظام ارزشي با نظام مبتني بر پاداش، عدم تاکيد کافي بر مهارت هاي کلي، نبودن حمايت هاي کافي و ... اما حقيقت اين است که با تمامي معايب کوچک و بزرگ، برنامه توانست به عنوان تجربه اي موفق توده قابل توجهي از افراد نخبه را با ايده هاي توسعه محور و سياست گزاري و مديريت کلان نظام سلامت آشنا کند. تجربه اين برنامه مي تواند زمينه سازي براي طراحي برنامه ها و يا حتي نظام آموزشي براي نخبگان باشد. نمي توان اين نکته را ناديده گرفت که بدون برنامه هايي براي توانمندسازي و حمايت موثر از نخبگان، نمي توان از ايشان در جهت اداره و اصلاح امور کشور استفاده کرد.

منبع : ghaaf.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=220
 
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر کل
  • #2

Admin2

لنگر انداخته
عضو کادر مدیریت
مدیر کل
ارسال‌ها
7,596
امتیاز
37,032
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1389
آن چه برای سمپاد می نویسند

در این تاپیک لینک مطلب هایی گذاشته میشه که برای سمپاد نوشته شده است. لطفا از ارسال اضافی خودداری کنید.
 
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر کل
  • #3

Admin2

لنگر انداخته
عضو کادر مدیریت
مدیر کل
ارسال‌ها
7,596
امتیاز
37,032
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1389
پاسخ : آن چه برای سمپاد می نویسند

دوباره سمپاد و خوب و بدش
پ.ن : کتمان نمی کنم که این سمپادی بودن گوشه ای از هویتم است( این گوشه خیلی خیلی ناچیز است شاید اندازه یک اپسیلون، اما بالاخره هست) اما فکر می کنم همه ما اگر مدرسه مان را دوست داشته باشیم این هویت را کم یا بیشتر با خودمان داریم.


عاقلانه - سمپاد
چند وقت پیش از برادرم که خودش یکی از مجربین ( دانش آموخته و معلم ) آنجاست پرسیدم : " شنیدم قراره سمپاد منحل بشه ؟" برق خوشحالی در چشمانش موج زد و گفت :" امیدوارم ! "


سمپادی و شریفی بودن
دانشگاه پرینستون هرسال یه مراسم گردهمایی برای همه فارغ‌التحصیلان دارن که قبلا مفصل راجع بهش نوشته‌ام. هرسال جمع می‌شن و کلی خوش‌گذرونی می‌کنن. کلی از ساختمون‌های دانشگاه، سالن‌ها، شهریه بعضی دانشجوها، وسایل‌ آزمایش‌گاه‌ها یا حتی مجسمه تو محوطه دانشگاه هدیه همین فارغ‌التحصیلاست. تو فاصله یک ‌ربع بیست دقیقه‌ای اینجا دانشگاه راتگرز هم هست که دانشگاه ایالتیه. شاید بشه گفت اسم و رسمی که پرینستون داره اونجا نداره ولی خیلی رشته‌های خوب داره. دانشجوهای اونجا هم بهش افتخار می‌کنن. لباس‌های با آرم دانشگاهشون رو می‌پوشند و آرم دانشگاه رو می‌زنن به ماشینشون. مطمئنم هر دو دانشگاه بهم متلک‌های زیادی می‌گن ولی اینو هم مطمئنم که فارغ‌التحصیلای هیچ‌ کدوم آرزوی تعطیل شدن دانشگاه خودشون یا رقیبشون رو ندارند.
 
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر کل
  • #4

Admin2

لنگر انداخته
عضو کادر مدیریت
مدیر کل
ارسال‌ها
7,596
امتیاز
37,032
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1389
پاسخ : آن چه برای سمپاد می نویسند

امروز که باران ببارد 18 ساله می شوم...
ولی‌ حالا که مدرسه‌ام کم کم مثل همه چیز دیگر کشورم در غبار این دولت بعد ازنهم از بین میرود و خواهرم شاید آخرین فارغ التحصیل مدرسه باشد آن جور که من میشناختمش، دلم می‌خواهد بگویم که چقدر همه چیز ۷ سال زندگی‌ در آن ساختمان و آن حیاط را دوست دارم. و دلم می‌خواهد بگویم ته ته دلم، بزرگترین کاری که دلم می‌خواهد با این مدرک دکترای آموزش بکنم اینست که مدرسه‌هایی بسازم که بچه‌هایش همانقدر که من فرزانگان را دوست داشتم دوستش داشته باشند و همانقدر که من از داشتن تجربه آن ۷ سال خوشحالم خوشحال باشند.
 
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر کل
  • #5

Admin2

لنگر انداخته
عضو کادر مدیریت
مدیر کل
ارسال‌ها
7,596
امتیاز
37,032
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1389
پاسخ : آن چه برای سمپاد می نویسند

نفرین بر سمپاد
آقای امیرخانی که برای فرهنگ این مملکت چند سال رفتی آمریکا تا یک «بیوتن» بنویسی. قربان شکل ماهت، برای آموزش و پروش چه کرده‌ای؟ همان فارغ‌التحصیلان مؤمن اندر مؤمن – که در خارج هم مؤمن اند – که برگشته‌اند و مدرسه حلی را پربارتر کرده‌اند – و این لابد یعنی بالاترین خدمت به مملکت! – برای نظام زهوار دررفته‌ی آموزش و پرورش که از دختر هفت ساله‌ی پیران‌شهری تا پسربچه‌ی دبستانیِ بندرگناوه‌ای به جبر تاریخ، محکومند در آن درس بخوانند چه کرده‌اند؟ بحث اردوی جهادی نیست! می‌دانم «بشاگردپیما» هستید: بحث ایزوله بودن شما «نوابغ» از مشکلات جامعه است! بحث همان حجره‌ی سالم مانده است! بحث «دامن من که پاک ماند، گور پدر دختر همسایه‌» است. بله! بحث این است که چرا از این نجاست «خنگ‌ و خل‌های دولتی» به ساحل امن «روشنفکران ِ ایرانی ِ معاصر ِ بسیار باهوش» پناه می‌برید؟ معنای «ناخن‌گیر» ندانستن بهتر است از این تبختر!


بله! عین نابرابری است!
حتی اگر این پیش فرض را بپذیرم كه " باید به آدم ها متناسب با استعدادهاشان امكانات داد"، می رسیم به استعدادها. چی این استعداد را تعیین می كند؟ اصلا یك آزمون صلاحیت تشخیص هوش آدم ها را دارد؟ اصلا هوش چیست؟ یعنی هركه باهوش است، با استعداد هم هست؟ آزمون های مدارس سمپاد چقدر می تواند این استعدادها را پیدا كند؟ بعد هم هوش چقدر اكتسابی و چقدر انتصابی است؟ بچه ای كه در كودكی اش كتاب در خانواده ندیده، پازل حل نكرده، جدول به چشمم نخورده است،‌ یا نمونه های آزمون های هوشی را انجام نداده چقدر شانس برای قبولی دارد و بچه ای كه پدر و مادرش اینها را دربست در اختیارش گذاشته اند، چقدر؟ در حالیكه استعداد و هوش هردو یكی باشد آیا بچه ی دومی حق بیشتری برای استفاده از امكانات دارد؟ آیا این نابرابری نیست؟
 
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر کل
  • #6

Admin2

لنگر انداخته
عضو کادر مدیریت
مدیر کل
ارسال‌ها
7,596
امتیاز
37,032
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1389
پاسخ : آن چه برای سمپاد می نویسند

براي سمپاد
داغدار عزيز
جنازه¬اي كه برايش مرثيه مي¬خوانيد در مدتي كوتاه به اين روز در نيامده است. سال ها در بستر بيماري افتاده بود و شما نمي¬ديديد. يا مي¬ديديد و هيچ نمي¬گفتيد. نوشته شما بيشتر شبيه ضجه زدن و مويه كردن يك عزيز از دست داده است تا به قول خودتان يك نوشته با هدف ملي. خاطره هايي كه داغداران از عزيز از دست رفته¬شان به خاطر مي¬آورند همه لطيف و خوشايند اند. در مجلس ختم بدون استثنا همواره متوفي را پدري مهربان، همسري فداكار و رفيقي شفيق مي¬خوانند. پس انتظاري ندارم كه شما هم جز اين بگوئيد. مي¬دانم كه شاعريد و هنرمند و از هنرمند جز لطافت انتظاري نيست. ولي اجازه دهيد كه اين احساسات لطيف و نئوستالژيك را هدف ملي نام ننهيم. شما و دوستانتان هيچ طبيبي را بر بالين اين بيمار محتضر راه نداديد حال بگذاريد يا نگذاريد اين جنازه توسط خيلي ها كالبدشكافي خواهد شد.

توضیح : در این متن به جای اشاره به اسم افراد از صفاتی مثل چاق و ریشو و دراز استفاده شده است که هر کدامشان اشاره به فرد خاصی دارد. این افراد رو بچه های علامه حلی تهران خیلی خوب می شناسند. اگر علاقه مند بودید بدانید ، از یک فارغ التحصیل حلی بپرسید.
 
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر کل
  • #7

Admin2

لنگر انداخته
عضو کادر مدیریت
مدیر کل
ارسال‌ها
7,596
امتیاز
37,032
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1389
پاسخ : آن چه برای سمپاد می نویسند

تیر خلاص

ممکن است یکی بگوید من تیزهوشان قبل از انقلاب به مدیریت دکتر برومند و زیر نظر دفتر فرح بانو را به سمپاد بعد از انقلاب به مدیریت دکتر اژه ای در کسوت روحانی ترجیح می دهم، اشکالی ندارد ولی این ها که ریشه سمپاد را خشکاندند، مشکلشان نه دکتر اژه ای بود و نه مطلوب شان دکتر برومند. این ها از اساس اعتقادی به این سیستم نداشتند.

خداحافظ دکتر

ايد بگويم که مدارس سمپاد همواره مورد طمع مسئولين دولتی، نمايندگان مجلس و … بوده است و همان طور که جناب اژه‌ای در نامه خداحافظی خود بيان کرده‌اند، همواره اين افراد با ارسال توصيه نامه، قصد جا زدن فرزندان خود را در سمپاد داشته‌اند که البته حداقل تا امروز موفق به انجام اين کار نشدند. به هرحال همه‌ی ما می‌دانيم که توصيه نامه‌های مقامات مختلف، چقدر در همه زمينه‌ها کارگشاست و اين مقامات عادت کرده بودند که همواره با توصيه‌نامه، کار آقازاده‌های خود را درست کنند که خوشبختانه به دليل حضور آقای اژه‌ای در سمپاد، تير آن‌ها به سنگ خورد و من با اطمينان به شما می‌گويم که سمپاد تنها نهاد رسمی کشور ايران است که هرگز هيچ آقازاده‌های با توصيه‌نامه وارد آن نشده است و اميدوارم در آينده هم اين‌چنين باشد. حتی اين موضوع باعث شد که حضرات مقامات بلند مرتبه، مجبور شوند مدارس خاصی را تشکيل بدهند که آقازاده‌هايشان با خيال راحت در آن مدارس تحصيل بکنند و چه بهتر! چون حداقل آن‌هايی که در پايتخت بودند دست از سر سمپاد برداشتند!

به بهانه­ ی سمپاد ، عدالت آموزشی و مدارس غیرانتفاعی

با این اوصاف می توان گفت که مساله ، مساله وجود یا عدم وجود سمپاد نیست بلکه مساله بر سر دعوای قدیمی استعداد شناسی در سیستم آموزشی ماست که اگر استعداد هر کس درست شناسایی می شد و به همان رشته مورد استعدادش هدایت می شد هر کسی در استعداد خودش ، استعداد درخشان بود و با این تعبیر و با تقسیمی درست در نیروی انسانی می توانستیم بگوییم که هر مدرسه ما سمپاد است.چراکه استعدادهای درخشان آن رشته را آموزش می دهد. باز هم تاکید می کنم که ضرورت وجود مدارس سمپاد با تمامی این عیوب برای بنده اظهر من الشمس است و تنها کسی می تواند این ضرورت را منکر شود که روزی معلمی نکرده باشد.

در نتیجه می توان گفت که مدارس سمپاد در یک استراتژی آموزشی ضروری هستند اما به شرط آنکه برنامه ای در راستای توسعه آنها در تمامی رشته ها در میان باشد.تنها در این صورت است که با کشف استعداد درخشان در یک حیطه واقعا می توان او را استعداد درخشان دانست وگرنه وضعیت می شود مانند امروز که اگر کسی تصمیم گرفت در رشته علوم انسانی درس بخواند تکلیفش از روز اول مشخص است که سمپادی نیست و در نتیجه نخبه به حساب نمی آید. اگر این اتفاق افتاد می توان گفت که ما تا حدی به عدالت آموزشی نزدیک شده ایم.
 

ermia.moamer

کاربر فعال
ارسال‌ها
48
امتیاز
11
نام مرکز سمپاد
-
پاسخ : آن چه برای سمپاد می نویسند

به همتون توصیه می کنم این مطلب رو بخونید
نویسنده این مطلب یک سمپادیه از آون اولین سمپادی ها
لیساس یا فوق لیسانس مکانیک از شریف داره
چندین سال نو آمریکا گشته و رمان بیوتن رو آمریکا جا نوشته
این آقا رضا اامیر خانی
ای مطلب رو حتما بخونید
http://ermia.ir/Contents.aspx?id=400
 
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر کل
  • #9

Admin2

لنگر انداخته
عضو کادر مدیریت
مدیر کل
ارسال‌ها
7,596
امتیاز
37,032
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1389
پاسخ : آن چه برای سمپاد می نویسند

سنگی بر گوری (یک نامه ی شدید الحن به رضا امیرخانی)

* مطلب دوبخش است. بخش اول را در صفحه اصلی وبلاگ (مطلب سوم) بخوانید و قسمت بعدی را در اصل مقاله.

فكر مي‌كنم اطلاعات حضرت انور جناب عالي از خروجي‌هاي عزيز مدرسه‌ی علامه حلي ( كه چند سالی محصّلش بودم و چند ماهي است معلّمش هستم) چند وقتي است به روز نشده و پُرِ پُرش مربوط است به بچه‌هاي دهه هفتاد. اما از حال امروز مدرسه اگر بخواهيد، بايد عرض كنم كه اوضاع و احوال خيلي خراب است! چند روز پيش با يكي از مشاورين مدرسه صحبت می‌كردم. مي‌گفت: “تعداد دختربازهاي مدرسه سر به فلك مي‌زند و اگر خوب در مدرسه بگرديم، مي‌توان بيش از انگشتان دو دست و دو پای یک انسان سالم بچه‌ی اهل حالِ سيگاري پيدا كرد.” خلاف‌هاي سنگين‌تر را عرض نمي‌كنم چون ممكن است خانواده رد شود و آن وقت بدآموزي دارد.

یا دلیل المتحرین

نامه ای از طرف چند فارغ التحصیل که به دلیل لحن نسبتا شدید آن بهتر است خودتان بخوانید. مطلب در قالب یک فایل pdf است و باید از این آدرس دانلود کنید. (113 کیلوبایت)

شب هفت گرفتن برای مرده ای که هفت کفن پوسانده

ما هم دانش­آموز تیزهوشان بودیم، در همسایگی سیدالکریم(سلام­الله علیه). معلمانمان قرار نبود متخصصان زمان ولیعهد باشند. گاهی پیش می­آمد که اصلاً شک می­کردیم قرار بوده­ است معلم باشند! از درس عربی بگیر که از زور کمبود معلم یکی از معاونین مدرسه کتاب گام به گام عربی را جلد روزنامه کرده و سر کلاس می­آمد و از روی آن جواب­های بچه­ها را چک و خنثی می­کرد تا معلم شیمی که سال قبل مسئول آزمایشگاه بود و از پس سؤالهای بچه ها در آزمایشگاه هم بر نمی­آمد. از معاون مدرسه که یک نظامی بود و نماینده کلاس را ارشد صدا می­کرد و اگر پا می­داد در فحش دادن هم کم نمی­آورد، بگیر تا معلم هندسه که سر کلاسش بچه ­ها دیکته پای تخته ­ای می­نوشتند و قاه قاه می­خندیدند. از معلم دیفرانسیل که مدرس قلم­چی بود و رسماً می­گفت مدرسه ما می­آید تا اسمش مدرس تیزهوشان باشد، بگیر تا معلم گسسته که از کله سحر تا بوق سگ دانش آموز خصوصی داشت و پر واضح است که این هر دو که یک پایشان تهران بود و پای دیگرشان شهرستان، فرصت نمی­کردند تا منظم سر کلاس بیایند. البته در نتیجه این یک خط در میان آمدن هم واضح بود اگر یکی از بچه ها نداند این S کشیده علامت انتگرال است! از… بگیر تا…؛ از… بگیر تا… از اول راهنمایی بگیر تا آخر پیش دانشگاهی که ما دانش­آموز تیزهوشان بودیم.

پیرامون مقاله ی آ.رضا امیرخانی راجع به سمپاد

در جامعه ای که اکثریت آن را دینداران تشکیل می دهند، آن چند در صد خروجی دیندار مانده ی علامه حلی را هم به حساب فعالیت های فرهنگی (؟) مدرسه گذاشتن، اوج بی انصافی است. ارائه ی تصویری گمراه کننده از هیئت فارغ التحصیلان به مخاطبین غیرمطلّع هم همچنین. بنده البته دست همه ی هیئتی های عالَم را می بوسم، اما ضمن این که نمی دانم از جمع 240 نفره ی ورودی های ما، آیا یک -و فقط یک- نفر اهل آن هیئت هست یا نه، در این که این موضوع به هیچ وجه نشانه ی “فارغ‌التحصيلِ سمپاد متدين‌تر مي‌شود در طولِ تحصيل” نیست، شک ندارم. بگذریم که اگر مخالف حجتیه گری باشید -که هستید-، حرف های دیگری هم هست. البته این را هم بگویم که بحمدالله حداقل بین فارغ التحصیلان 85-82 که من بیشتر با آنها رابطه دارم، افراد دیندار، انقلابی و ارزشمندی هم هستند که در جاهای مختلف، -علی الخصوص- دانشگاه ها -و حتی- مدرسه، منشأ کارهای خیر ارزشمندی بوده و هستند و البته همه شان هم به شدت منتقد مدیریت مجموعه ی سازمان اند.
 

b.95

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
198
امتیاز
117
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
چند نفر تا ابد، در خاطره سمپاد باقی می مانند؟

وقتی داشتم تایپیک مدرسه بده برج بگیر(یا یه چیزی تو این مایه ها :D ) رو می خوندم، مصمم شدم تا حرفی که خیلی وقته ته دلم مونده رو بزنم... :
میدونین چیه، ماها حرفای قشنگ زیاد میزنیم. حرفایی که واقعا قشنگ و به درد بخور ند. ولی....... غیر از اینه که فقط در حد حرفه؟ هیچ قدمی واسه انجام دادنشون
برنمی داریم. خُب پس به چه دردی میخورن؟ توی همین سمپادیا تا حالا خیلی ایده های قشنگی زده شده ولی بهتون قول میدم که حداقل تا وقتی ما همینی باشیم که الان
هستیم، این ایده ها به هیچ دردی نمیخوره. واقعا کی حتی یه درصد هم فکر میکنه که یه روزی یه همچین کاری بشه؟ میدونین چرا؟ چون کسی دلش به حال ما ومدرسه
ما نمیسوزه تا بیاد واسمون برج بسازه. اگه قراره برجی ساخته بشه به دست هیچ کسی جز از خودمون نیست. البته اگه یه کم دست از خودخواهی هامون برداریم.
الان که مسلما ما نمیتونیم هیچ کاری بکنیم.یه سری دانش آموزیم با رِنج سنی 12 تا 18 سال. ماهایی که حتی به سن قانونی نرسیدیم، چطوری توانایی یه همچین کاری
رو داریم؟ پس میمونه اونموقعی که فارغ التحصیل بشیم و بشیم یه کاره ای. اونموقس که تازه شاید بتونیم یه کاری بکنیم.
اما امان از وقتی که فارغ التحصیل میشیم. اوج خدمت فارغ التحصیلا به سازمانی که 7 سال یا کمتر توش درس خوندن و باعث شده تا از نظام مریض آموزشی کشور
دور بشن و ...و کلی هم به گردنشون حق داره، اینه که به بچه های سمپاد درس بدن!!!!!!!!! :-w البته کم کاری نیستا، ولی دردای خیلی بزرگتری هست که میتونن دواش کنن.
البته اگه به خودشون نگن، ای بابا.....کی حوصله دردسر داره.....؟این کارا کلی مکافات داره و از این جور حرفا. و خیلی راحت خودشون رو بکشن کنار.این آدمایی که میگم
قبول کنین خودمونیم.در واقع تقریبا هممون :( .......
اگه بیاین تو این تایپیک و بنویسین من قول میدم یه کار خیلی بزرگ واسه سمپاد بکنم و ...... یادتون تو ذهن سمپادیای گذشته-حال-آینده نمیمونه. اگه واقعا مرد عملین،
با انجام دادن اون کارا خودتونو نشون بدین. سمپادیا ی آینده که شما قراره این کارا رو واسشون بکنین، غریبه نیستن. فقط شما دارین کمکشون میکنین تا دیگه اون زجرایی که ما کشیدیم رو نکشن و بشن یه سمپاد و سمپادی واقعی اونا همون گذشته ی خودمونن...
پ.ن1: امیدوارم اگه همین لحظه به خودتون یه قولایی دادین، به این زودیا فراموشش نکنین و نشین مثل خیلی از آدمای دیگه که اومدن و رفتن از این سازمان و ما حتی
اسمشونم نمیدونیم و هیچ فایده ای هم نداشتن..........
پ.ن2: فقط یادتون باشه که برای انجام کارهای بزرگ باید آدم بزرگی بود......
 

f.m

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,086
امتیاز
435
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1 مشهد
شهر
مشهد
مدال المپیاد
شيمي
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : آن چه برای سمپاد می نویسند

لاشه سمپاد را چه كسي خواهد خورد؟


این را که می نویسم نه نگرانم برای سمپاد؛ که سمپادی خود می داند با مهد ِ خویش چگونه رفتار کند و نه شادمان از نوشتن این سیاه مشق! و ای کاش هنوز جسد سمپاد لاشه نشده بود که نویسنده ی آرمان گرای ِ سمپادی بخواهد لاشه اش را تقسیم کند که "کٌلٌّ نَفس ٍ ذائِقَه المَوت..." که هر جسم ِ زنده روزی مرگ را می باید چشیدن! حتی به زور ِ دولت ...

ميتونيد اين متن رو در وبلاگ اختصاصي نويسنده بلیت ِ تک سفره نيز بخونيد
 

Sampadik

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,666
امتیاز
7,041
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تــهران
پاسخ : آن چه برای سمپاد می نویسند

http://f-irani71.mihanblog.com/post/15
سال پیش آقای اژه ای برکنار شدند و آقای اعتمادی به جای ایشان رئیس سمپاد شدند. تقریبا احساس مشترک تمام ما این بود که عملیات انحلال تدریجی سمپاد شروع شده. هرچند آقای اژه ای ۲۱ سال مدیریت کردند و در تمام این مدت خلاقیت خودشون رو به خرج داده بودند و سمپاد تحول خاصی نداشت و میشه گفت پسرفت هم داشت اما ما مقصر اصلی این ماجرا رو کل نظام آموزشی کشور می دونستیم نه آقای اژه ای و برای ایشون به خاطر تلاششون برای حفظ حداقلی سمپاد احترام قائل هستیم.
 

cpu

کاربر فعال
ارسال‌ها
25
امتیاز
8
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
مدال المپیاد
المپياد كامپيوتر مي خونم !
دانشگاه
شریف D:
رشته دانشگاه
نرم افزار D:
پاسخ : آن چه برای سمپاد می نویسند

دو سال پيش بود. سر زنگ هنر . با صداي جيغ و هياهوي بچه ها از جا پريديم . همه با خوشحالي بالا و پايين مي پريدند و مي گفتن : فيلتر نداريم ! اون موقع خنديديم . همه بالا و پايين پريديم و گفتيم : آخ جون فيلتر نداريم ! اما چند روز بعد وقتي خوشحاليمون تموم شد تازه به اين فكر افتاديم كه اصلن چرا ما فيلتر نداريم ؟ مگه هر سال واسه ورود به دبيرستان نبايد فيلتر مي داديم . تازه يادمون اومد كه دكتر اژه اي رفته . يادمون اومد كه بعد از اينهمه سال رياست سمپاد به دكتر اعتمادي واگذار شده . اما بي فيتري باعث شد كه ما بيشتر از به اين قضيه فكر نكنيم . سال تموم شد و اومديم دبيرستان. فهميديم كه بي فيلتري چه عواقبي واسمون داشته . فهميديم كه تو راهنمايي به جز مناسبت هاي خاص حلقه ممنوع شده . فهميديم كه ما داريم عدالت اسلامي رو زيرسوال مي بريم .فهميديم ما داريم رقابت نا سالم رو در جامعه رواج مي ديم و رقابت سالم يعني بچه قوي و ضعيف در كنار هم باشن . فهميديم كه تو بعضي شهرستان ها مدارس سمپاد بسته شده. فهميديم كه آمفي ما الان محل دائمي همايش هاي منطقه 6 شده . فهميديم كه تعداد مدارس سمپاد داره زياد ميشه (من شخصا طلايه داران 14 واسه راهنمايي رو ديدم بيشترشو خبر ندارم) . و تازه فهميديم كه سمپاد داره از بين ميره . داره نابود ميشه . وقتي اين رو فهميديم كه ديگه دير شده بود خيلي دير...
 

sayyed

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
653
امتیاز
297
نام مرکز سمپاد
شهيد قدوسي قم
شهر
قم
مدال المپیاد
کمی شیمی
دانشگاه
شريف
رشته دانشگاه
مکانیک
پاسخ : آن چه برای سمپاد می نویسند

با تشکر از...
با تشکر از سمپاد که در این هفت سال با ما ساخت و سوخت و دم بر نیاورد
و با تشکر از عزیزان پشت صحنه که در تضعیف سمپاد از هیچ تلاشی دریغ نکردند
و با تشکر از دانش آموزان سمپاد که همین طور سیر نزولی قهقرایی شان دارد قهقرایی تر می شود و بحثی بهتر از زد بازی؟! ندارن که باهاش شب و روز کنن وبالعکس
و با تشکر از مدیر شش سال در مدرسه ی ما که بودجه هایی رو که سمپاد می داد رو ریال به ریال هر سال برای رفرش کردن PC اتاق پرورشی، معاونت و ... خرج کرد و یک ریال به این بچه های زحمتکش رباتیک نداد که "شما برین خرج کنین فاکتورش رو بیارن ببینیم چی میشه"

وبا تشکر از...
و با تشکر از خانواده ی محترم رجبی!
(داشت یادم می رفت از دکتر اعتمادی که در یک حرکت جهادی قصد داشت به دخترای فرزانگان قم نفری یه کلاس بده و ییهو مدرسه ی ما رو از 16000 متر به 1600 متر تقلیل مساحت بده تشکر کنم! )

خداحافظ سمپاد! دلم برات تنگ میشه(شما سوالی یا عاطفی بخونین فرقی نداره!)


سلام دنیای تازه!

×این رو یادم رفت اضافه کنم : و خداحافظ دنیای استرلیزه!!

×من پستاتونو ادغام کردم :)
 

Sampadik

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,666
امتیاز
7,041
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تــهران
نوشته ی من برای سمپاد

سلام من یه متنی نوشتم در رابطه با سمپاد برای همین اینجا گذاشتمش.
بخونین و لطفا حتما نظرتونو بگین.


به نام خدای آسمان آبی سمپادی ها
مهر 86 بود که صدای زنگ کلمه ی سمپاد برای اولین بار در گوشم پیچید.
تا آن زمان نه سمپادی در دنیای من وجود داشت و نه سمپادی ای...
دنیا جایی بود مثل دنیاهای دیگر.جایی برای گذراندن وقت..برای زندگی...
اما آن روز دنیای من عوض شد.دیگر دنیایم همانند دیگران نبود.همه چیز بار دیگر با سمپاد رنگ گرفت.دنیایی با یک مشت آدم سمپادی با دنیاهایی سرشار از رنگ های ناشناخته.
روز ها آمدند و با رفتنشان من را بیشتر در سمپاد جا دادند.
سمپاد کجاست؟
سمپاد جای کودکانه هاست...
جای عاشقانه ها...عشقی به سمپاد و سمپادی.
جایی برای حماقت های بچگانه..
جایی برای خنده های کودکانه..
سمپاد دنیایی بود که به آن تعلق داشتم و می دانستم که دست گرم بابای سمپاد همیشه بر شانه ام می ماند و با ضربه ای آهسته و استوار من را به جلو می راند.
سمپاد همیشه بود و می دانستم که من آنجا هستم تا سمپادی باشم...
تا از سمپاد دفاع کنم و دست پدر را محکم تر از قبل بفشارم..
و خوشحال بودم..
خوشحال از اینکه زیر آسمانی آبی با هزاران سمپادی دیگر نفس میکشیدم.
اما سرانجام روز های آفتابی رفتند و روز هایی بی رنگ آمدند..
مردان خاکستری آمدند و پدر را بردند..
و دیگر پدر نبود تا روز های بی رنگمان را رنگ بزند..و دیگر پدر نیامد.
و من ماندم و سمپاد و سمپادی ها...
تا اینکه مردی آمد.مردی مهربان با لبخندی گرم.خواست جای پدر را بگیرد!
اما تا آمد روزهایمان را رنگ بزند دستش به سطل خاکستری خورد و روزهایمان خاکستری شدند.
مرد نا امید رفت..
باز هم من ماندم و سمپاد و سمپادی ها..
آدم های بسیاری آمدند و نقشه ی قتل سمپاد را کشیدند..
دنیای سمپادیم گسست و همه چیز نابود شد..
سمپاد محاکمه شد.در دادگاه توبیخ نخبگان..با حمایت هزاران سمپادی که دست روی دست گذاشتند و به سمپاد عزیزمان در جایگاه متهم خیره شدند.اما به چه جرمی؟؟؟
به جرم پرورش نخبه..
به جرم بی پدر بودن..
به جرم رنگ زدن دنیاها..
به جرم از بین بردن صمیمیت ها..
به جرم متفاوت بودن..
به جرم داشتن آسمانی آبی رنگ تر از دیگران..
و سرانجام حکم سمپاد صادر شد.
سمپاد را در مقابل چشمان سمپادی ها زنده زنده سوزاندند.
اما صدای سمپاد درنیامد و آرام سوخت و خاکسترش در آسمان آبیمان به پرواز در آمد.
وقتی به من گفتند پدر رفت فقط خندیدم.
وقتی گفتند سمپاد دارد از بین میرود باز هم خندیدم.
اماحالا دیگر نمی خندم..
حالا دیگر هیچگاه به در خیره نمی شوم و منتظر پدر نمی مانم چون میدانم که نخواهد آمد..
اما میدانم که سمپادی ها را دارم.
شاید سمپاد سوخته باشد اما تا زمانی که حتی یک سمپادی روی این کره ی خاکی نفس میکشد سمپاد هم زنده است و فراموش نخواهد شد چون خون سمپاد در رگ های ما هم جاریست.
پس نمی گویم خداحافظ سمپاد..
می گویم درود بر سمپادی!
 

Pegi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
998
امتیاز
1,252
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اصفهان
پاسخ : نوشته ی من برای سمپاد

"مردان خاکستری آمدند و پدر را بردند..
و دیگر پدر نبود تا روز های بی رنگمان را رنگ بزند..و دیگر پدر نیامد.
و من ماندم و سمپاد و سمپادی ها...
تا اینکه مردی آمد.مردی مهربان با لبخندی گرم.خواست جای پدر را بگیرد!
اما تا آمد روزهایمان را رنگ بزند دستش به سطل خاکستری خورد و روزهایمان خاکستری شدند.
مرد نا امید رفت.. "
این تیکه اش خیلی واقعیت بود :( واقعا آقای اژه ای پدر دلسوز سمپاد بود :(
سمپاد نمیسوزه! نمیذاریم! :D
"پس نمی گویم خداحافظ سمپاد..
می گویم درود بر سمپادی! "
این هم خیلی جالب گفته بودی! آفرین! :D
 
  • لایک
امتیازات: o_o

Sampadik

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,666
امتیاز
7,041
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تــهران
پاسخ : آن چه برای سمپاد می نویسند

به نام خدای آسمان آبی سمپادی ها
مهر 86 بود که صدای زنگ کلمه ی سمپاد برای اولین بار در گوشم پیچید.
تا آن زمان نه سمپادی در دنیای من وجود داشت و نه سمپادی ای...
دنیا جایی بود مثل دنیاهای دیگر.جایی برای گذراندن وقت..برای زندگی...
اما آن روز دنیای من عوض شد.دیگر دنیایم همانند دیگران نبود.همه چیز بار دیگر با سمپاد رنگ گرفت.دنیایی با یک مشت آدم سمپادی با دنیاهایی سرشار از رنگ های ناشناخته.
روز ها آمدند و با رفتنشان من را بیشتر در سمپاد جا دادند.
سمپاد کجاست؟
سمپاد جای کودکانه هاست...
جای عاشقانه ها...عشقی به سمپاد و سمپادی.
جایی برای حماقت های بچگانه..
جایی برای خنده های کودکانه..
سمپاد دنیایی بود که به آن تعلق داشتم و می دانستم که دست گرم بابای سمپاد همیشه بر شانه ام می ماند و با ضربه ای آهسته و استوار من را به جلو می راند.
سمپا همیشه بود و می دانستم که من آنجا هستم تا سمپادی باشم...
تا از سمپاد دفاع کنم و دست پدر را محکم تر از قبل بفشارم..
و خوشحال بودم..
خوشحال از اینکه زیر آسمانی آبی با هزاران سمپادی دیگر نفس میکشیدم.
اما سرانجام روز های آفتابی رفتند و روز هایی بی رنگ آمدند..
مردان خاکستری آمدند و پدر را بردند..
و دیگر پدر نبود تا روز های بی رنگمان را رنگ بزند..و دیگر پدر نیامد.
و من ماندم و سمپاد و سمپادی ها...
تا اینکه مردی آمد.مردی مهربان با لبخندی گرم.خواست جای پدر را بگیرد!
اما تا آمد روزهایمان را رنگ بزند دستش به سطل خاکستری خورد و روزهایمان خاکستری شدند.
مرد نا امید رفت..
باز هم من ماندم و سمپاد و سمپادی ها..
آدم های بسیاری آمدند و نقشه ی قتل سمپاد را کشیدند..
دنیای سمپادیم گسست و همه چیز نابود شد..
سمپاد محاکمه شد.در دادگاه توبیخ نخبگان..با حمایت هزاران سمپادی که دست روی دست گذاشتند و به سمپاد عزیزمان در جایگاه متهم خیره شدند.اما به چه جرمی؟؟؟
به جرم پرورش نخبه..
به جرم بی پدر بودن..
به جرم رنگ زدن دنیاها..
به جرم از بین بردن صمیمیت ها..
به جرم متفاوت بودن..
به جرم داشتن آسمانی آبی رنگ تر از دیگران..
و سرانجام حکم سمپاد صادر شد.
سمپاد را در مقابل چشمان سمپادی ها زنده زنده سوزاندند.
اما صدای سمپاد درنیامد و آرام سوخت و خاکسترش در آسمان آبیمان به پرواز در آمد.
وقتی به من گفتند پدر رفت فقط خندیدم.
وقتی گفتند سمپاد دارد از بین میرود باز هم خندیدم.
اماحالا دیگر نمی خندم..
حالا دیگر هیچگاه به در خیره نمی شوم و منتظر پدر نمی مانم چون میدانم که نخواهد آمد..
اما میدانم که سمپادی ها را دارم.
شاید سمپاد سوخته باشد اما تا زمانی که حتی یک سمپادی روی این کره ی خاکی نفس میکشد سمپاد هم زنده است و فراموش نخواهد شد چون خون سمپاد در رگ های ما هم جاریست.
پس نمی گویم خداحافظ سمپاد..
می گویم درود بر سمپادی!
 

Sampadik

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,666
امتیاز
7,041
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تــهران
پاسخ : آن چه برای سمپاد می نویسند

سمپاد؛ از خوب تا بد

به هر جهت اگر چه خود، انتقادات زیادی نسبت به سازمان داشتم و خداحافظی ام از سمپاد به نسبت دیگران زودهنگام تر بود (سال 81 و پس از اخذ دیپلم تجربی از سمپاد جدا شده و پیش دانشگاهی انسانی را به صورت غیر حضوری در جای دیگری گذراندم) و اگر چه مانند برخی از دانش آموزان این مدارس همواره از به کار بردن لفظ تیزهوشان برای مدرسه محل تحصیل خود ابا داشتم، اما خود را فارغ التحصیل این سازمان و به نوعی مدیون به آن می دانم. ای کاش فارغ التحصیلان بی شمار سمپاد که هر یک در حد و اندازه خود در این جامعه افراد قدری به حساب می آیند، امکان آن را داشتند تا برای احیای سمپاد و جلوگیری از افول بیشتر آن کاری کنند ...
 

farzad.e

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
90
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1391
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
کارشناسی ارشد معماری و انرژی
درباره سمپاد...

نمیدونم تکراریه یا نه اما

تو سایت دبیرستانمون که داشتم گشت میزدم به این مطلب برخوردم که پدر سمپاد ( آقای اژه ای ) گفتند.
خیلی برام جالب هست . گفتم شما هم بخونید بد نباشه... :



دکترجواد اژه‌اي ـ سرپرست سازمان
ما اصلاً سمپاد را براي المپياد‌ها به وجود نياورده‌ايم. ما سمپاد را نه براي رتبه‌هاي اول كنكور به وجود آورده‌ايم و نه براي المپياد‌ها. اين به صورت طبيعي است وقتي گزينش صحيح باشد و گزينش شده هم پرتلاش باشد بچه‌هاي ما همه جا اول مي‌شوند. من در سال 1364 احساس كردم كه آموزش و پرورش با توجه به رشد جمعيت امكان ارائه حداقل نياز‌هاي آموزش عمومي به دانش‌آموزان را ندارد.با تأسيس سمپاد مي‌خواستيم بچه‌هاي مستعد را از زير دست و پا خارج كنيم. قبلاً هم به شكل ديگري «نمونه دولتي» تأسيس شده بود. به همين دليل بيشترين توسعه را در شهرهاي محروم داشتيم و بهترين نتايج را از همان جا داشتيم. سال گذشته نفر اول رشته رياضي از اردبيل و نفر اول رشته تجربي يك دختر روستايي از بابل بود. اگر اين مدارس نبود، رتبه اول را بچه‌ تهراني مي‌آورد. اما الان فضايي به وجود آمده است كه در اردبيل، بيرجند، دزفول و همه جا، فضاي اندكي به وجود آورده‌ايم در جهت تكميل خدمات آموزشي.

حالا برخي مي‌آيند ادعا مي‌كنند كه آزمون شما اشكال دارد. شما قدرت سنجش خلاقيت را نداريد، بچه‌ها را به صورت زودرس دچار استرس مي‌كنيد.
برخي از اين حرف‌ها عمدتاً حرف‌هاي رد شده‌‌هاي مرفه است و گرنه چرا يك بار اين حرف‌ها را براي آزمون نمونه دولتي نگفتند، يا گفتند و امثال من نشنيده است.
چون آن آزمون براي طبقات محروم است و اين جاده‌اي قابل استفاده براي همه ولي با زور و پول و پارتي نيست. البته ترديدي نيست كه ما چون امكان پرورش استعداد‌هاي خاص را نداريم، آزموني هم براي آنها برگزار نكنيم.
البته احساس مي‌كنيم اگر روزي آموزش عمومي كشور در آن حد متعارف كشورهاي ديگر بشود ضرورتي ندارد كه وقت و عمرمان را براي استعدادهاي درخشان بگذاريم. ديگر حداقل رطوبت براي به بار نشستن به صورت عام دانش‌آموزان وجود خواهد داشت.
شيوه‌هايي هم داريم كه اين شانس را تقويت مي‌كنيم. در ميان قبولي‌ها، بچه‌هايي داريم كه هيچ كلاسي نرفته‌اند. يا پدر شاگرد اول يكي از مدارسمان يك كارگر روزمزد است.
در يكي از استان‌ها، بچه ذرت‌فروش مقابل استانداري قبول شد،‌بچه استاندار قبول نشد. فرزند راننده معاون رئيس جمهور قبول شد اما بچه معاون رئيس‌جمهور قبول نشد. اين‌ها براي ما خيلي مهم است.
 

kosarb

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
141
امتیاز
60
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 تهران
شهر
قم و اصفهان و تهران
پاسخ : آن چه برای سمپاد می نویسند

اولین بار! یادش به خیر ! چه شوقی داشتیم! الآن دقیقا 4 سال می گذرد!
آن روز هایی که بچه بودیم نه خیلی بچه اما خیلی ها آدم حسابمان نمی کردند
برایمان فرقی نمیکرد کی میاید و کی میرود
دلمان خوش بود به دو کلمه فیزیکی که می خواندیم و دبیر ریاضی که دوستش داشتیم
معلم هایی که اگر چه با فیشی جز "فیش عشق" ماندگار می شدند اما بین شان عاشق هم می شد پیدا کرد
بچه بودیم و نمی فهمیدیم در چه دنیایی زندگی می کنیم
نمی فهمیدیم چه عشقی بینمان هست
سیالی غلیظ و شیرین که به محض ورود به مدرسه وجودت را پر می کرد
و ما باز هم نمی فهمیدیم
تا آنکه طوفان شد
ما باز هم نفهمیدیم چه شد
فقط دیدیم که انسان هایی آمدند و انسان هایی رفتند
باز هم نفهمیدیم چه شد فقط بعضی بزرگ تر ها را دیدیم که جور عجیبی به آنها نگاه می کردند
اما یک وقت حرف هایشان پشتمان را لرزاند
و شاید آن وقت بود که فهمیدیم طوفان شده
ولی باز هم نفهمیدیم چرا طوفان شده
من که نبودم بدانم بچه ها چه کردند با این طوفان
چون طوفان دیگری از طوفان های زندگی مرا کند و با خود برد به شهری دیگر
آنجا طوفان انگار آسیب کمتری زده بود
چون کسانی آنجا آمدند که عاشق بودند
و من تا بیایم طعم این عشق را بچشم باز طوفان دیگری رسید و مرا با خود برد
بعد تر برایم گفتند که کسی بود بزرگ و مهربان مانند سدی که سال های سال نه تنها جلوی سیل را گرفته بود بلکه با ذره ذره آب دادن ،قلب هایمان را آبادی عشق کرده بود و ما نفهمیده بودیم و وقتی به شهر او - جایی که طوفان کمتر آسیب زده بود - رفتم باز هم نفهمیدم که حاله ی کم رنگی از حضور عاشقانه ی او آن جا را چنین امن کرده
و اما حالا باز هم پشتم می لرزد چون نه او هست و نه حضورش
ومن در این شهر غریبم
اما باز هم نا امید نیستم
چون می دانم که یاس برادر شرک است
ومی دانم شاید دست توانای خداوندی که مدیر و مدبر است طوفانی را به ما چشاند که اگر روزی خدا نکرده او در میانمان نبود خودمان بتوانیم گلیم سمپاد را از آب بیرون بکشیم و دینمان را ادا کنیم
ولی باز هم می بینم عداوت ها را
و حالا فکر می کنم به روزی که این کشتی را که به تبر کین و حسادت شکسته است دوباره از نو بسازیم و سکانش را به یاد او و تمام زحمت هایش
تا روزی که آبادیی به نام سمپاد در این دنیا هست هنوز هم امیدی به باز گشت هست
هر چند تخته پاره ای بیش نباشد از آن کشتی بزرگ
خدا نیارد روزی را که...

به یاد داشته باشید تا خدا هست امید هم هست
 
بالا