اخرین کتابی ک خوندم " آفتاب در حجاب " مال سید مهدی شجاعی!
متنش و موضوش زیاد ب اسمش مربوط نیس در مورد عاشورا ک داره حال و احوال حضرت زیبنبو میگه عالیه!
ی جاهاییش انگاری دل آدم داره پاره میشه!
کتاب " رویای باغ سپید " آرمان آرین ک قبل بالایی خوندم اونم عالیه قابل توصیفم نیس فقط بگم ک توش راجب خلقت انسان و افرینش جهان توضیح کامل داده تو چند صفحه کوتاه ی قسمت کتاب!
به علت شباهت جناب میخائیل رمضان با صدام حسین.وارد جریاناتش با صدام میشه و صدام اون رو به عنوان شبیه خودش به خدمت میگیره و در مواقع حساس و خطرناک اون رو به جای خودش به جلسات مهم میفرستاده و آقای میخائیل رمضان داستان ها و خاطرات واقعی خودش و دوران همراهیش با صدام رو بیان میکنه.ایشون حتی با حسنی مبارک رئیس جمهور مخلوء مصر و یاسر عرفات هم دیدار داشته بدون این که اونا موجه بدل بودن اون بشن.
این کتاب رو به هر فردی که تمایل به شناخت واقعیت های زندگی سیاه صدام داره توصیه میکنم. :)
کتاب"من و خارپشت و عروسکم" از "راضیه دهقان سلماسی"
به قول معلم انشا مون تنها کتاب خوب کانون پرورشی ست.
کتاب کوچکی ست و داستانش هم به نظر کودکانه می آد اما مخصوص اولیای تربیتی ست.
در حال حاظر دارم رمان ببار بارون رو میخونم... ک هنوز نویسنده تمومش نکرده...
اما آخرین کتابی ک خوندم و کلا عاشقشم نامه های جودی ابوت بود ک مطمئنم همتون فیلمشو دیدید...من عاشقشم!!!
کوری از ژوزه ساراماگو#ترجمه:مینو مشیری
متفاوت بود.ولی آخراشو فقط کش داده بود که حجم کتاب کم نباشه به نظر من!با این که بعضی جاهاشو نمیفهمیدم خوب بود در کل.
فارنهایت 451 نویسنده: ری برد بری مترجم:علی شیعه علی نشر:سبزان
کتاب خوبیه. نثر سیوا و شاعرانه ای داره.مفاهیمی که میخواد برسونه شاید مفاهیم سخت و دور از دسترس نباشن بلکه اونقدر در دسترسن که هیچ وقت شاید بهشون فکر نکردیم.کتابیه برای دیدن حالمون و نگرانی برای آینده ای که منتطرمونه....
یه کتاب علمی تخیلی که سال 51-1950 نوشته شده.زمانی که نویسنده ی کتاب تحت تاثیر کتاب سوزی هایی که در آلمان توسط هیتلر صورت گرفته و نگاه کردن به گذشته ای که در اون کتاب خانه ی اسکندریه هم سوختهٰ و ترس از این که اتفاق مشابهی هر جای دنیا ممکن بیفته و عزیزترین دوستانش- کتاب ها- رو در خودش بسوزونه ؛ دست به قلم میشه برای نوشتن کتابی که در اون به بررسی آینده ای می پردازه که بشر اونقدر توی پیشرفتگی خودش غرق می شه که کم کم فهمش رو نسبت به زندگی از دست میده و جامعه ازش می خواد تا با غرق شدن در لذت هایی که تکنولوژی براش فراهم آورده ،فکر کردن و فهمیدن، با هم بودن،کتاب خوندن و آموختن و... هر چیزی که اونو از دنیای بی غصه ای که تکنولوژی براش فراهم آورده خارج کنه و به انسانی که به پیرامونش اهمیت میده تبدیل کنه،دور کنه. اینجاست که دولت ها تصمیم به سوزاندن کتاب ها می گیرن و کتابداران تبدیل به مجرمان میشن و آتش نشان ها در زمانه ای که خانه ها ضد حریق شده اند، وظیفه شان سوزاندن کتاب هاس. به نقل از خود کتاب:" فارنهایت 451 : دمایی که در آن صفحات کتاب آتش می گیرن و می سوزند"
لازم به ذکره که از این کتاب فیلمی هم در مان سال های 1960( کمی بالاتر یا پایین تر) ساخته شده
اولش خیلی بدم میومد.(!)ولی واقعا عالی بود..واقعا همه ابعاد یه زندگی رو توی داستانش جا داده بود. یعنی نمیشه گفت داستانش مثلا حماسی بود یا رمانتیک و یا هر چیز دیگه.نمیشه مشخص کرد اولش از اسمش بنظر میاد که فقط یه کتاب خشکه در رابطه با جنگ روسیه با فلان جا! درحالی که من(بزور بابام)این رو خوندم ولی حتی اولشم با جنگ شروع نمیشه!اولش یه مجلسه که برگزار کنندش آناپاولونا شرره و کم کم اعضای اصلی داستان وارد میشن و با شخصیت هر کدوم آشنا میشیم!
جالبی این کتاب جایی بود که اولش که میخونی فکر می کنی که ته داستان رو حدس زدی و میدونی چی میشه(مثلا مثل کتاب های آن شرلی که معلوم بود آن،با گیلبرت ازدواج می کنه!) ولی جنگ و صلح واقعا طوری تموم میشه که تقریبا هر چیزی که بهش فکر میکردی و فکر می کردی که اون طور تموم میشه داستان،غلط از آب درمیاد! این برای خودم جالب بود!واسه همین دارم دور دومشو میخونم ! درکل بهترین کتابی که تا الان خوندم و آخرین کتاب البته،همین کتاب بود.کتاب جالبیه! (الانم دستمه دارم جلد دومشو تموم میکنم! )