آخرین کتابی که خوندید؟

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع سیاوش
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟

نمایشنامه ی " پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی "
اثر: ماتئی وسنی یک
ترجمه: تینوش نظم جو
نشر نی

همون طوری که از اسمش پیداس درباره ی جنگ و بلا هایی ه که توی جنگ سر زن ها می آد... خیلی خوب بود... کلا" کارای این آقائه خیلی خوبه... توصیه می کنم برین بخونینش..

یه تیکه ایشو که خیلی دوست داشتم : کشور من تصویر یه پیرمردی رو داره که از صف پناهنده ها بیرون می آد و برای این که خستگیش رو در کنه روی علف ها دراز می کشه. روی علف هایی که توش یه مین ضد نفر خاک شده...
 
پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟

کتاب پرده از آگاتا کریستی
تو این کتاب پوآرودنبال قاتله البته به کمک دوستش چون خودش پیر شده و نمی تونه راه بره :(
 
پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟

نشت نشا.
کتاب خوبیه
به نظرم بچه های سمپاد و مسئولین آموزش و پرورش حتما باید بخوننش.


+ زهرا : نویسنده رضا امیر خانی
 
ﭘﺎﺳﺦ : ﺁﺧﺮﯾﻦ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﻧﺪﯾﺪ؟

زندگی کوتاه است
اسم لاتینشمvita brevis
واقعا زیبا بودو با احساساتم بازی کرد
موقعی که میخوندمش به عشق عشق پیدا کرده بودم یک مدتو دلم برا شخصیت اولش که چون کتاب حقیقی بود میسوخت
کتاب نبود در اصل و فقط یکسری نامه بود از فلوریا معشوقیه ی سنت آگوستین بعد سال بهش که هیچ وقت ارسال نشده بودو فقط نوشته شده بود
واقعا زیبا بود
واقعا
سنت آگوستین عشقو رابطه ی این دوتارو تو کتاب اعترافاتش زیر سوال برده و اون با نوشتن این نامه ها داره از خودشو عشقی که هنوز بهش داره دفاع میکنه
واقعا تاثیر گذاره
 
پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟

یکی از سه گانه های جان کریستوفر،گوی آتش،سرزمین تازه کشف شده،رقص اژدها
خییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی عالی بود /m\واقعا خیییییییییییییلی!
من که خیلی پسندیدمش چونکه هم ازنوشتن جان کریستوفر خوشم میاد هم عاشق داستان علمی-تخیلی م
اگه علمی-تخیلی میپسندین بهتون توصیه میکنم
 
پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟

درخت و برگ !
این کتاب اثر جی آر آر تالکینه و این طور که از نوشته های مترجمش بر میومد اولین کتابی از تالکین بوده که تو ایران ترجمه شده و اون موقع ارباب حلقه ها نبوده. راستشو بخوای من خیلی هم تو بازار ندیده بودمش.یعنی یه جورایی نبود یا کم بود!اگه بقیه ثار تالکین که در ارتباط با فرمانروای حلقه ها بوده رو خونده باشین با خوندن این کتاب یک کم جا میخورین.یعنی من که جا خوردم.خیلی با بقیه شون فرق داره و من می تونم بگم شیفته ی این کتاب شدم.کتاب از سه تا داستان کوتاه فانتزی تشکیل شده که خیلی باحالن ( و بی ارتباط با شهر پریان هم نیستن!) و پایانش هم خود تالکین در مقاله ای کوتاه راجع به داستان های پریان و شهر پریان توضیح می ده و کلا خیلی چیزا رو روشن می کنه .این که خیلی از داستان هایی که به اشتباه با پریان ربط داده می شن کدومان و این که معیار داستان پریان چیه و خلاصه یه عالمه چیز خفن!البته یک کم متنش سنگینه.من خیلی طول کشید مقالشو تموم کنم. اگه بخونینش ضرر نمی کنین!فوق العادس!
 
ﭘﺎﺳﺦ : ﺁﺧﺮﯾﻦ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﻧﺪﯾﺪ؟

من اصلا این مشکلو ندارم
تازه کتاب خیلیم خوب باشه ولی دیگه اونقد خوب باشه که اعصابتو خورد کنه و فکرتو مخشوش کنه دیگه نمیخونم و بقول خودم تحریمش میکنم
یک برچسبم میزنم روش که نوشته boycotted و دیگه نمیخونم
با خیلیا این کارو کردم
تو لیست بایکوت شده ها از خیلی لوس تا خیلی خیلی باحال پیدا میشه
 
پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟

+ بحث در مورد کتاب خوندنتون رو میتونید در اینتاپیک ادامه بدین!

به نقل از گولـی :
دوستان اگه اسم کتابیو می نویسید یکم راجه بهش بگین و اینکع اسم نویسنده ام حتما بگید!

اینکه فقط بگید فلان کتابو خوندم اصلا مهم نیس!

+ با تشکر!
 
  • لایک
امتیازات: L.E
پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟

دی شب دوباره ناتور دشت ورق ورق شده ام رو از توی کتاب خونه در آوردم و خوندمش... پسر محشره....!!!

ناتور دشت
نویسنده : جروم دیوید سلینجر
ترجمه: محمد نجفی
انتشارات نیلا...
داستان یه پسری ه که از مدرسه اخراج شده و از مدرسه می زنه بیرون و سه روز توی نیویورک برای خودش ول می چرخه... یکی از بهترین کتاب هایی که خوندم... نویسنده اش هم که دیگه تعریف نداره...
یه تیکه از کتاب :
بهمون گفت هر وقت مشکلی داره اصلا خجالت نمی کشه که زانو بزنه و از خدا در خواست کمک کنه. گفت همیشه باید به درگاه خدا دعا کنیم- باهاش حرف بزنیم و اینا- حالا هر جا که شد. گفت باید عیسا مسیحو رفیق خودمون بدونیم. گفت خودش همیشه با عیسا مسیح حرف می زنه حتا وقتی داره رانندگی می کنه. این دیگه کفرمو در آورد. می تونستم ببینم که حرومزاده کوفتی میزنه دنده یک و از عیسا مسیح درخواست می کنه که مرده های بیش تری گیرش بیاد.
 
پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟

من الان دارم بلندی های بادگیرو می خونم که شنیدم فوق العاده قشنگه. :x
آخرین کتابی که خوندم هم جلد دوم مجموعه آتش دزد بود به اسم پرواز آتش دزد.اونم قشنگ بود. :x
 
پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟

آخرین کتابی که خوندم

"چشمهایش "
بزرگ علوی
انتشارات نگاه
خیلی خیلی قشنگ بود باید بگم یکی از شاهکار های خاص ادبیات ایرانِ با فراز و نشیب های سیاسی و عاشقانه
 
پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟

سلمونی
انتشارات نیلا
رینگ لاردنر
ترجمه احمد نجفی

کتاب یه داستان کوتاه ه که از زبون یه سلمونی داره روایت می شه... سلمونیه داره داستان یه آدمی به اسم جیم را روایت می کنه که خیلی اهل شوخی و ایناس...
به کسایی که ادبیات آمریکا رو دوست دارن توصیه می کنم که بخونن... کتاب جالبیه... لحنش یه جورایی شبیه ناتور دشت ه... شاید به این خاطر که مترجم های هر دو کتاب یه نفر هستن... قیمتش هم خیلی کمه... 500 تومن...!!!! :o
 
پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟

نامه هایی به آنا
حسین پناهی
نامه های یک پدر به دخترش که عاشقانه ای جالب بود پر از حرف.پر از دیدگاه و خوندنش توصیه می شه.

یه بخش کوچیکش:
برایم دعا کن!
چشم های تو گل آفتاب گردانند!
به هر کجا که نگاه کنی
خدا آن جاست
 
پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟

یه کتاب کوچیک جدید دیگه خوندم...
کلاه کافکا
گزینه شعر های ریچارد براتیگان
برگردان : علیرضا بهنام
نشر مشکی

یه کتاب شعره خیلی کوچوله ه(اندازه ی یه دست من ه)...که 32 تا صفخه داره و شعراش فوق العاده است... توصیه می شه برین بخونین... یکی از شعراشو می نویسم اینجا:

مقبره ی تب

قدم زنان از میان پارک به مقبره ی تب رفتم
در مرکز میدانی بود شیشه ای
میان گل های سرخ و فواره ها
این مقبره
مثل یک اسب آبی بود و روی پلاکش خوانده می شد
گرم مان شد و مردیم...
------------------------------------
این یکی هم خیلی قشنگه:

رومئو و ژولیت

اگر برای من می میری
من برای تو می میرم
و گور های مان مثل دو عاشق خواهد بود
که لباس هایشان را با هم می شویند
در یک لباسشویی خودکار
اگر تو صابون می آوری
من پودر می آورم
 
  • لایک
امتیازات: dorna
پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟

هیچکی هنوز یه کتاب جدید نخونده آیا...؟؟؟؟!!!! :o بچه ها برید خودتون رو اصلاح کنین... برین کتاب بخونین...!

تماشاچی محکوم به اعدام...
ماتئی ویسنی یک
ترجمه: تینوش نظم جو
نشر نی

از اسمش معلومه که قراره یکی به اعدام محکوم بشه... قراره کل نمایش صحنه ی یک تئاتر باشه ... بعد توی اون تئاتر یه دادگاه برگزار می شه... یه نمایشنامه ی خیلی عجیبیه... نمی تونم تعریفش کنم... باید حتما" بخونینش و توصیه می شه که بخونینش...
 
پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟

به شخصه ترجيح ميدم کتابايي که تازه خوندمو تو قفسه م بنويسم .. :د

شب بخير، مادر / مارشا نورمن
تو قفسمم گفتم که نمايشنامه هاي کم شخصيتو بيشتر ميپسندم. اين نمايشنامه که سال 1983 جايزه پوليتزرو هم برده، فقط دوتا شخصيت داره:مادر و جسي.
جسي ميخواد خودکشي کنه، و مادر سعي داره خودکشيشو عقب بندازه.
دوسش داشتم. :]
نظر کاملمو تو قفسه ميگم!
 
  • لایک
امتیازات: L.E
پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟

آخرین کتابی که من خوندم گوژپشت نتردام اثر ویکتور هوگو هست.کتاب جالبیه ولی یه مشکلی کهه داره اینه که تو بعضی فصل ها راجب موضوعات فرعی که ربطی به داستان نداره خیلی توضیح داده.
 
  • لایک
امتیازات: L.E
پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟

خورشید را بیدار کنیم

نوشتۀ ژوزه مائورو ده واسکنسلوس
ترجمۀ قاسم صنعوی
انتشارات راه مانا

داستانی در ادامۀ درخت زیبای من. قهرمانش همان زه زه، قهرمان کودکی های من!
زه زه در خورشید را بیدار کنیم بزرگ شده است. یازده دوازده ساله شده. اگر اشتباه نکنم، زه زۀ درخت زیبای من پنج ساله بود. امّا راستش همان زه زه است، همان زه زه ای که در کودکی ناگهان پیر شد، همان زه زه ای که مانوئل والادراس پرتغالی ش را قطار آدم کُش کشت. در خورشید را بیدار کنیم، غرق در حسرت و متفاوت با همۀ بچه های هم سن و سالش، زه زۀ «قلب طلایی» در کنار خانواده ای ثروتمند به تحصیل مشغول شده. در طول داستان باز هم رؤیاپردازی می کند، باز هم دوست خیالی می سازد، ولی این بار آمیخته به نوعی غم و حسرت، نوعی اندوه، نوعی... نوعی رفتن.


زه زه! مرا یادت هست؟ سال ۸۵، وقتی تو را شناختم ۵ ساله بودی. الان سال ۹۱ است گویا، دوباره دیدمت، ۱۱ ساله شده بودی. با هم بزرگ شدیم یعنی؟! آری، با هم بزرگ تر شدیم، پیرتر...! تو دور از خانه، من دور از خانه. من چند سالی از تو بزرگ ترم، ولی چه فرقی می کند؟ زندگی زیاد ریاضی حالی ش نمی شود.
در خورشید را بیدار کنیم، باز هم بزرگ تر می شوی، ولی می گویی: «بار دیگر به کودکی بدل شده ام. کودکی که اهل رؤیاپروری است. کودکی تنها. چرا باید بزرگ شد؟ من نمی خواهم بزرگ شوم. هرگز هم نخواسته ام. اما زمان متوقف شده است و من به حرکت ادامه داده ام.» خوب گفتی زه زه، خوب گفتی...! زمان ما متوقف شده، ولی زمان واقعی نشده. می گذرد، ما هم می گذریم، امّا ما را جا می گذارد.

زه زه، رؤیاهایت را هنوز هم دوست دارم! هم مال آن زمان ها را، هم این آخری ها را. کارهایت را هم. زه زه، آن کامیون اسباب بازی را یادت است؟ پایان تلخ آن ماجرا، چشم های پر اشک شاهزاده لوئیس...؟ می گویم بیا قصری بسازیم، شاهزاده لوئیس را بکنیم شاهش، من و تو هم درباری ش باشیم. مانوئل والادراس و این دوست جدیدت، موریس شوالیه را هم می کنیم مدرّسین دربار، تا بچه ها را آدم بار بیاورند و عشق و محبت را یادشان دهند، هان؟ چه می گویی؟ بقیّۀ آدم بزرگ ها را هم می گذاریم به حال خودشان، هر کار دلشان خواست بکنند. چطور است، زه زه؟

زه زه، آن پرندۀ درون سینه ات چه شد؟ یا آدام، قورباغۀ قلبت که در خورشید را بیدار کنیم دوستت شد؟ وای زه زه، دلت برایشان تنگ می شود، نه؟ می فهمم... خوب می فهمم... لقب «قلب طلایی» را هم خوب داده اندت. سزاوارش هستی. زه زه می دانی چه قدر آدم های مثل تو کم اند؟ آدم های مثل تو، یا حتی مثل بچّه های دیگر؟ آدم بزرگ ها را می گویم ها! کم اند آن هایی که بشود گفت شبیه تو هستند. قلب طلایی هم نخواستیم، قلب نقره و قلب برنز هم ما را بس! کم پیدایند... ناپیدایند. در حسرت پاکی و خلوص کودکی زمان را می گذرانیم، و کم هم نمی گذارد نامرد. می گذرد. آن هم به قول ما تُرک ها، مثل سگی که از کوره می گذرد...

آه زه زه، درخت زیبای من را هم بریدند، چگونه خورشید را بیدار کنیم؟
زه زه، می شنوی؟ زه زه!
زه زه؟
 
پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟

برکه آتش،آخرین کتاب از سومین سه گانه ی جان کریستوفر،ادامه ی شهر طلا و سرب و کوه های سفید
یه داستان علمی تخیلی درمورد حمله سه پایه ها به زمینه که مردم رو با گذاشتن کلاهک های آهنی رو سرشون،برده کردن و کنترل مغزشون رو به دس گرفتن،ویل و هنری هم به کوه های سفید میرن تا به جمع آدمایی بپیوندن که هنوز کلاهک دار نشدن و دارن برای شکست دادن سه پایه ها تلاش میکنن
 
پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟

مربای شیرین از هوشنگ مرادی کرمانی

همی دیروز تمومش کردم B-)
 
Back
بالا