نمیشکنه آقا،نمیشکنه!به نقل از دوران طلایی نوروز :یک سوال فنی دارم. مگه وقتی دار میزنن گردن آدم نمیشکنه؟ پس چجوری بعده یک دقیقه زنده مونده؟
 
 خدا بیامرزتش .


به نقل از دوران طلایی نوروز :یک سوال فنی دارم. مگه وقتی دار میزنن گردن آدم نمیشکنه؟ پس چجوری بعده یک دقیقه زنده مونده؟

 برادر کشی ...به چ قیمتی ؟وقتی خانومه داشت تعریف میکرد مو ب تنم سیخ شده بود  
 وحشتناکه وحشتناک ...یک لحظه عصبانیت  
 ) :
 پدر این خانواده فوت شده بوده و مادرشون هنوز زنده هستن.برادر بزرگتر ادعای سهم میکرده و بقیه ی بچه ها مخالف بودن که خونه رو بفروشن (به خاطر مادرشون).برادر بزرگتر طبقه پایین خونه ی مادری زندگی میکرده ... یه روز مهدی میاد خونه ی مادرش و میشنوه که دوباره حرف ارث و اینا رو زده میره طبقه پایین و دیگه کار به جر و بحث کشیده میشه و برادر بزرگتر با چاقو مهدی رو میکشه و مهدی حتی ب بیمارستان هم نمیرسه ...خانواده اش اون رو بخشیدن به شرطی که دیگه هیچوقت نبیننش  
 
 پدر و مادرش رضایت نمیدادن طرف و رو دار میزنن و در ثانیه 60ام رضایت میدن ...(قسمتهایی از صحنه های اعدام و رضایت دادن رو نشون دادن)
 فکر نکنم لازم باشه سه نفر خلاصه بگن.به نقل از good luck! :نمیدونم چرا
ولی توی ماه عسل امشب فقط التماس مادره قاتل بابکو دیدم من . تصمیم گرفتم هیچوقت چاقو نذارم تو جیبم ، و هیچوقتم از پشت به کسی حمله نکنم . چون هیچوقت نمیتونم ببینم ، یا بفهمم که مادرم بخاطر من جلوی کسی ، زانو زده و التماس کرده ؛غیره خدا .
الان من نمیخام هندیش کنم این پستو خیلی .
اما به نظرم یا آدم همون اول رضایت بده ، یا کلن رضایت نده . چرا دو تا آدمه محترم که میان سال هم هستن و یه آدمو کردن قد چنار ، باید به دو تا آدم شریف و محترم دگ اینقدر التماس کنن ؟ اینقدر تحقیر بشن ؟ چرا یه مادر باید زانو بزنه جلوی یکی ؟ واقعن اینا که انقدر دل رحم بودن ، و نمیتونستن دیدن مرگ ی فرزندو توسط مادرش نگاه کنن ، نشستن و التماس کردنشو نگاه کردن ؟ زانو زدنشو نگاه کردن ؟
خب الان یه وقت بگین اگه این التماسا نبود شاید اونا راضی نمیشدن .
ولی مگه اونا خودشون پدر و مادر نبودن ؟
پس میتونستن درک کنن احساس اون پدر و مادرو .
نه ! اون التماس هایی که تلوزیون نشون داد ، اون آدما رو قهرمانه گذشت در لحظه ی آخر نمیکنه
اونا قهرمان گذشت هستن ، نمونه ی ازخودگذشتگی هستن .
ولی نه در لحظه ی آخر.
اون مادری که اینقدر تحقیر شد بخاطر بچش ، کمتر از اون مادری که از خون بچه ش گذشت قهرمان نیست .
نظر شخصی صرفن
 به نقل از دخــتر خــورشیــد :بحث چاقو نیس خود احسان گفت توی زندان زنی بوده که باعروسش دعواش میشه حلش میده و سر عروسش میخوره ب جایی و میمیره ...آدم باید تمرین برای مسلط بودن ب اعصابش بکنه که اینم خیــــــــــــــــــلی سخته

 «یادمون باشه تو کارای خیر نه جا بزنیم، نه جار!» قبلاً هم که در مورد جنگ بارها گفته بود جریاناتش رو «درست» نشون بدیم، نه درشت. البته این حرفاش خیلی درست و بهجاست.
الان از کل حرفای من فقط همین ک من نمیخام از چاقو استفاده کنم مهم بود ؟؟به نقل از دخــتر خــورشیــد :بحث چاقو![]()
نیس خود احسان گفت توی زندان زنی بوده که باعروسش دعواش میشه حلش میده و سر عروسش میخوره ب جایی و میمیره ...آدم باید تمرین برای مسلط بودن ب اعصابش بکنه که اینم خیــــــــــــــــــلی سخته

نخیرم..بچه ها هرچند بار دوست داشتین بگین...به نقل از ریـحـانـه :البته باید تشکر کرد از دوستانی که خلاصه میگن، ولی خب یه بار بسه دیگه.فکر نکنم لازم باشه سه نفر خلاصه بگن.
قبلش تصمیم داشتی چاقو بذاری تو جیبت؟![]()
ولی جدی، هیچوقت، هیچوقت، هیچوقت نمیشه دراین موارد قضاوت کرد. شرایط خیلی سختیـه. برای من به شخصه، حتی تصور کردنش هم سخته!
 
 
 


به نقل از معصومه :نخیرم..بچه ها هرچند بار دوست داشتین بگین...
هرکسی که تعریف میکنه جنبه هایی رو میگه که بقیه نگفتن..در ضمن تمرینی برای روایت هم هست..تازه هر روز که همه با هم نمیگن یه دفعه شانسی این جوری شده..نپرون بچه ها..از فردا هیچ کس نمیگه
بعد این که نه جا بزنیم نه جار. هم یه بیلبورد شهرداریه..خیلی وقته هست من میبینم
 اینا مهارتهای ادبی یک فرده، ربطی به اینجا نداره که. درضمن فکر کنم سن بچهها به حدی رسیده که با این حرف ناراحت نشن و قهر (!) نکنن!
دقیقا با قصد نوشتن همینا اومدم تو تاپیکبه نقل از NEO :علیخانی چند قسمتیه به شدت پرحرفی میکنه و اصلا اجازه صحبت کردن رو به طرف مقابل نمیده و مدام توی حرفشون میپره!
مجری باید بیشتر سوال بپرسه و بحث رو هدایت کنه نه اینکه خودش هم متکلم باشه.
واسه یه مجری با سابقه این حرکات شایسته نیست. این مهمون آخری سرجمع پنج دقیقه هم نتونست صحبت بکنه.

 