ديالوگ‌های ماندگار

[sepehr3320]

پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار

مرتضي (محمرضا فروتن) : قرارمون بود ؛ قول دادي ...
مينا (ترانه عليدوستي) : قرار چيه ؟ وضع عوض شده ...
مرتضي : قرار اون چيزيه که اگر وضع هم عوض شد ، پاش وايسي !


آلفرد: ببین ! اگه بگی " آره " ، من 100 فرانک بهت میدم . اگه بگی " نه " ، تو باید 100 فرانک بهم قرض بدی ! خب ؟
صاحب بار : باشه !
آلفرد : سوال اینه ؛ 100 فرانک داری بهم قرض بدی ؟


پاتریک مک‌کنا (ایوان مک‌گرگور) : شما به خدا اعتقاد دارید ؟
رابرت لانگدن (تام هنکس) : من آدم آکادمیکی هستم . عقلم میگه هیچوقت نمیتونم خدا رو درک کنم .
پاتریک مک‌کنا : قلبتون چی میگه ؟
رابرت لانگدن : میگه لزومی نداره !


+ نمیدونم این سه متن از کودوم فیلما بودن !

دوتای اولو نمیدونم ولی سومی فیلم شیاطین و فرشتگانه (2009) که بر اساس یه کتاب با همین نام از دن براونه

 

[sepehr3320]

the night is dark,and full of terrors.
ملیساندر. سریال بازی تاج و تخت

 

[strawberry]

مامان میدونی چجوری از این همه ی ي بدبختی خلاص می شیم؟
یه شب یه شام درست حسابی بپزیم بخوریم
بعد سر فرصت همه ی ي درزای درو پنجره ها رو ببندیم
یکیمون شیر گاز رو باز بذاره، بعد بریم بخوابیم
صبح نشده همه ی درد سرامون پریده

^اینجا بدون من

 

[_saba_]

اصلا دیگه نمیدونم چی حالم رو خوب میکنه

برادرم خسرو

 

[...Maryam...]

سریال لوسیفر
"باخت و ناراحتی که باعث بشه آدمارو بشناسی خودش یه برگ برندس!"

 

[negiinn]

آذر: زنا زود پیر می‌شن، می‌دونی چرا؟
چون عروسک بازی شونم جدیه…
‎رو عمرشون حساب می‌شه.
از دو سالگی مادرن.
‎بعد مادر برادرشون میشن.
بعد مادر شوهرشون میشن.
باباشون کـه پا بـه سن می‌ذاره
ازشون پرستاری یه مادرو می‌خواد.
گاهی وقتا حتی مادر مادرشونم میشن.
مـن مادر مادرم بودم
مادر پدرم بودم ‎مادر برادرم بودم
تازه بـه همه ی اینا
بچه‌هـای نداشتم ‎رو هم اضافه کن
مادر اونا هم بودم…

باغ هـای کندلوس

 

[ArTeMiS16]

احساسات دروغین همیشه آسیب می زنند،
اشک های دروغین موجب رنجش اطرافیانتان میشوند،
و لبخند دروغین خودتان را آزار می دهد:)