خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

همسایمون ازم پرسید کدوم مدرسه میری؟
گفتم:هاشمی نژاد 2
گفت:غیر انتفاعیه؟
گفتم:نه بابا سمپاده
بعد رو به خانمش گفت:میبینی چه پسر با استعدادیه!!
بعد رو به من کرد و گفت:حالا سمپاد چیه؟
حالا من نمیدونستم بخندم یا جواب بدم!!! =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بچه ها تو کلاس شلوغ می کردن معلم عصبی شدبعد برای اینکه بگه ما هیچی نمی دونیم

گفت:شما این فرمول رو بلدید؟

بچه ها با صدای اروم:نه

من با صدای بلند:بله

معلم:پس اگه این تیکه رو هم بلدید فصل دو تمومه !

بچه ها همه با هم:هوووووورا...

معلم: :-L :-L :-L :-L X-( X-(

ما: =)) =)) =)) =)) :)) :)) :))
---------------------------------------------
معلم زیست:بعضی از افراد گروه خونی استثنائی دارن...

یکی از بچه ها:مثلا Z ؟

---------------------------------------
 
پاسخ : سوتی‌ها

+ روزی که با کیمیا رفتیم بیرون...
قبل اینکه بیاد من رفتم داخل پروما که برم دسشویی خودمُ تو آینه نگاه کنم...
" اینقدر هم که گفته بود دیر میاد من آروم آروم از پله ها می رفتم بالا ، نه پله برقی "
تو طبقه ی دوم بود که می خواستیم برم بالا یه گله پسر از بالا داشتن میومدن پایین " حالا سر ِ صبحُ من تنها " :-ال
دیگه پله های آخر بودم که داشت تموم می شد یه هو پام پیچ خوردُ سر خوردم ُ چندتا پله واژگون شدمُ رفتم پایین ُ حالا همه شون برگشتن منُ نگاه می کردنُ می خندیدن... =))
منم خیلی صور (!) پاشدم بدون اینکه نگاشون کنم بدو بدو خودمُ دیگه به طبقه ی سوم رسوندم... #:-S
_________
یه بار دبیر دینی مون داش به بچه ها می گفت اگه واستون خاستگار اومد کمتر حرف بزنین ُ مث ضبط صوت عمل کنینُ هرچی طرف گف یادتون باشه!
بعد منم گفتم : میشه مدادُ کاغذ برداریمُ حرفاشونُ بنویسیم...!
یعنی کلاسُ معلّم درین حالت بودن... =)) :))
بعد یه هو دبیرمون گفت : واویلا... نکنی این کارُ ها... :-"
________
امروز هم داشتیم با بچه ها Hotel Transylvania نگا می کردیم بعد یه جا اون مردِ نامرئیه که فقط یه عینک ازش معلوم بود...
رفت حمومُ کف ریش تراش می زدُ بعد یه جاشُ پودر بدن زد احتمالا یه چیزایی از تنش معلوم شد :-"
بعد من به بچه ها گفتم : مگه این مرد نبود...؟! پس چرا اینطوری شد...
یعنی کلاس یه درجه بالاتر از این بود =))
بعد من همش می گفتم خو اونجاش کجاش بود چرا من نفهمیدم :-w
بعد یکی بچه ها برگشته میگه : انتظاری هم نداشتیم تو بفهمی... " :-L "
ولی من هنوز تو گمراهیَم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه دختره ای روز ثبت نام دانشگا از بس هی از این صف به اون صف میرفتن تا مراحل ثبت نامشون انجام شه میره تو صف بررسی وضعیت نظام وظیفه وایمیسه!!! =)) اصلا نمدونسته صف چیه! ;D

بعد یکی از مسئولای ثبت نام میبیندش میگه تو بیا از این ور! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

با گوشی انگری برد بازی میکنم، بعد در لحظات حساس واسه اینکه سنگا تعادلشونو از دست بدن گوشیو تکون میدم ;D :-[

باور کنید مؤثره :))

---------------
گوشیم قابش شکسته بعد به بابام میگم: چقد قابم بدون گوشیش مزخرفه :-?

-------------
رفتم خونه دوستم باهم درس بخونیم برگشتنی با داداشش اومدن برسوننم
ماشینشون ازین شاسی بلنداس (که ما نداریم! ;D) بعد وقتی خواستم پیاده شم اصن هواسم نبود شاسیش بلنده ;D ارتفاع سنجیم غلط از آب دراومد دیدم پام به زمین نرسید و رو هوا موندم! هیچی دیگه نزدیک بود با مخ بیام تو زمین :)) (دقیقا حال اون موقعی رو داشتم که خواب میبینی از ارتفاع میفتی ;D )

---------------
سرکلاس معلممون دو دیقه رف بیرون بعد اومدم یه جوک تعریف کنم، همون موقع معلم اومد تو
دوستم گف آرومتر خانوم اومد!
میگم: اشکال نداره چیز بدی نیست ;D
کل کلاس :))
معلم: :)) چشمم روشن مگه چیز بدم تعرییف میکنین شما؟!

ای بابا! کافر همه را به کیش خود پندارد ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما باید خوب بازی کنیم تا از جعر قدول بالا بیایم

منظورش قعر جدول بود
 
پاسخ : سوتی‌ها

زنگ زدم خونه ي يكي از دوستاي مامانم منم عادت دارم موقعي ك زنگ ميزنم اول بپرسم منزل آقاي فلاني........!؟ بعد بحرفم! 8-} حالا زنگ زدم خونه ي اين دوست مامانم گفتم ببخشيد منزل آقاي...فريبا خانوم؟! ^#^;D :-" بعدش ديدم يذره ريدمان مام ب قولي گسترده بودش گوشيو قطع كردم! :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم هندسمون اثبات جز به جز رو میگفت بعد اثبات جز به کل رو گفت و اینقد جز به جز ،جز به کل گفت که یهو گفت کل به کل همه ی کلاس ساکت شدن و نگاش کردن چون میخواست کم نیاره گفت یکی از بچه ها اشتباه گفت منم به اشتباه انداخت!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

گزارشگر فوتبال ساحلی تو پنالتیا :
حالا یک موقعیت و توی دروازه....!
آخه پنالتی موقعیتش کجا بود؟!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم با یکی از دوستام که تو یه مدرسه دیگه بود درباره درس ها حرف می زدیم ، بحث رفت سر فیزیک 2.
برگشتم گفتم : ما که فیزیک دومون اصلا خوب نیست، چیزی از درس ، درک نمی کردن بچه ها با اون دبیر....
اونم گفت : اره، دبیر ما هم اصلا خوب نبود ، اصن پارسال همه بچه ها کشیدن پایین...
من : =)) =)) =))
دوستم : :)) منظورم این بود که نمرات افت کرد
 
پاسخ : سوتی‌ها

کلاس زبان:
من:این اولای بدبخت ما اینقد از دبیر زبانشون مینالن...میگن روانیه....
دوستم: :|
من در ادامه:سطح امتحاناش از کمبریج عم بالاتره....اصن چه معنی داره مدرسه اینقد واسه درس به این چرتی اذیت کنه؟ معلمم معلمای قدیم...
دوستم:گفتی فرزانگان3 عی؟ :|
من: آره...
دوستم: فامیل معلمشون م**ی نیس...؟ :|
من: عه...چرا...میشناسیش؟دبیر شمام هست؟
دوستم: :| نه....مامانمه! :|
من: :-[ :-[ اصن شبیه مامانت نیستیاااا...
 
پاسخ : سوتی‌ها

خالم میخوواست بچشو بخوابونه بعد علیرضا نمیخوابید خالم کلافه شد گفت :علیرضا میخوابیا درو بازمیکنم ازپنجره میندازمت بیرون :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم میره دم در دستشویی معلما، که یه برگه چسبونده بودن رو در ،جذبش میشه شروع میکنه به خوندن، یهو یه معلمی در رو باز میکنه که بیاد بیرون، این دوست منم هول میشه میگه خسته نباشید! :))
بعد از چند ثانیه که میفهمه چی گفته کلاً رنگش عوض میشه.حیف اونجا نبودم ببینم عکس العمل اون معلمه چی بوده؟! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بیرون بودیم بعد از بقل ی مرده رد شدیم خالم گفت
وای چه قد این مرده بد قلنده!
منظورش قد بلند بود =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

علی از شیراز برگشته بود بعد داش باسمون از جاهای تفریحی و ... :-" میگف(اشتبا فک نکنین ؛فقط درس میخونه تو دانشگاه :-")
بعد میگف آقا رفتیم دروازه خیابونِ فلان و ...بازارِ فلان و پارک فلانو ...
بعد یهو رفیقم پرسید : علی شیراز بودی سی و سه پل هم رفتی؟
***
طفلی علی اینقد زیرِ فشارِ ک میگه:
میانِ کنکور و کانون قلمچی هیچ ارتباطی نیس ب جزِ یک دره ی عقیم(ما ها بش میگیم عمیق =)))
***
 
پاسخ : سوتی‌ها

اصطلاح جدید:
ترک مرض موجب عادت است ! (حالا کلی هم بحث شد سرش :-" جاتون سبز ;) )
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتيم سر ديني بحث ميكرديم، منم با حرارت فراوان داشتم سخنراني ميكردم، اومدم يه قسمتي از كتاب "دو قرن سكوت" رو نقل قول كنم (درباره دوقرن اول اسلامه) برگشتم گفتم "صد سال تنهايي" :-"
يكي از بچه ها گفت:"همون كه گابريل گارسيا ماركز نوشته؟ :-?"
من: نه نه، من يه صدسال تنهاييِِِِِِ ديگه رو ميگم! :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی نیست ولی واقعا زشته ;D ینی چی آخه؟

shimi.jpg



-----------------------------

بابام عادت داره سر کارم میذاره گفت چارشنبه 1 رو تعطیل کردن ;D
رفتم به همه گفتم اخبار اعلام کرده تعطیله!
به دوستام و فامیلام گفتم اونام به دوستا و فامیلاشون گفتن ;D بعضیا که بلیط گرفتن از فرصت استفاده کنن برن مسافرت حتی ;D
دیگه کلا تو مدرسه شایعه کردم و معلمام باور کردن حتی ;D
فقط منتظرم به گوش وزیر برسه واقعا تعطیلل شه وگرنه شاید گوشمالی داده بشم :))

اصن از من چیزی شنیدین مگه؟ :))

------
پ.ن1: چهارشنبه مصادف با 11 بهمن روز بعد از میلاد پیامبر، بین التعطیلین می باشد ;D
 
Back
بالا