zohreh.sh74
کاربر حرفهای

- ارسالها
- 356
- امتیاز
- 1,082
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان2
- شهر
- مشهد
- مدال المپیاد
- .....الا ماشاالله
- دانشگاه
- علوم پزشکی مشهد
- رشته دانشگاه
- هوشبری
پاسخ : سوتیها
جلو مامانم از دهنهم در رفت : کی می ریم خونه عمو ، دلم برا...........تنگ شده. :-ss
تو جا خالی سریع اسم فهیمه رو گذاشتم ( فهیمه د ختر عمه جونم هست )
مامانم با تعجب: تو دلت برا فهیمه تنگ شده ، اون وقت می خوای بری خونه عموت؟
( منظورش این بود که اغین دوتا چه ربطی دارن باهم )
با من من گفتم : آخه قرار بود هر وقت خواستیم بریم خونه عمو ، با عمه اینا هماهنگ کنیم که همگی با هم بریم

خواهرم ازم می پرسه فلانی چی کارمون می شه؟
بهش می گم : نوه عموی مامان
می گه : چرا دروغ می گی ؟ برادر زاده ی دختر عموی مامانه
منو می گی

خواهرم

محدثه : پست متوالی ترکیب شد
جلو مامانم از دهنهم در رفت : کی می ریم خونه عمو ، دلم برا...........تنگ شده. :-ss
تو جا خالی سریع اسم فهیمه رو گذاشتم ( فهیمه د ختر عمه جونم هست )

مامانم با تعجب: تو دلت برا فهیمه تنگ شده ، اون وقت می خوای بری خونه عموت؟
( منظورش این بود که اغین دوتا چه ربطی دارن باهم )با من من گفتم : آخه قرار بود هر وقت خواستیم بریم خونه عمو ، با عمه اینا هماهنگ کنیم که همگی با هم بریم

خواهرم ازم می پرسه فلانی چی کارمون می شه؟
بهش می گم : نوه عموی مامان
می گه : چرا دروغ می گی ؟ برادر زاده ی دختر عموی مامانه
منو می گی

خواهرم

محدثه : پست متوالی ترکیب شد




اون روزی فلانی (یکی از همکلاسی هام) زنگ زده بود بعد کلی چرت و پرت گفتیم و این حرفا



گفته بود نه،بذارید بخوابه حتما خسته است. اما این دوستان کرمکی بیخیال نشده بودن و واسه من نقشه کشیدن. وقتی معلم داشت درس میداده بغل دستیم که میدونه من خیلی قلقلکی هستم اومد یه دفعه شروع کرد به قلقلک دادن من! منم زهره ترک شدم با صدای جیغ از خواب بیدار شدم ناخودآگاه یه مشت نثار بغل دستیم کردم 
برگشتم به یه آقا ِ که خیلی باسوادم بود برگشتم گفتم:تاحالا 2 نفر رفتن خواستگاری ِ عموپورنگ ولی اون قبول نکرده!! بعد طرف این جوری شد که 2 نفر رفتن خواستگاریش؟!یعنی خانوما خواستگاری کردن ازش اونم قبول نکرده؟!






