
امروز سوم مهرهبه نقل از OOO.elham.OOO :امروز روز اول مهر سوتی دادم
کلاس پارسالمونو جاشو حفظ کرده بودم وسط کلاس اجازه گرفتم برم آب بخورم.رفتم راه برگشت رفتم تو کلاس قبلیمون.همینجوری در عالم شادی و خوشحالی بودم تا نصفه کلاس رفتم، برگشتم.
همه بچه ها اینجوری:


(کلاسشونو بهم ریختم)
خودمم::-[
بعد زنگ تفریح دخترعمم که تو همون کلاس بود اومده بود هر هر بهم میخندید




 اونَم هی میخندید میگُفت چی میگی تو؟!
 اونَم هی میخندید میگُفت چی میگی تو؟!  



به نقل از დ¸.•M๑ტր!Ֆ๑Иუ•.¸დ :اونروز دوستم گف فلانی را تو خیابون دیدم بهم سلام کرده بهش گفتم مگه میشناستی؟؟؟
گف:پ ن پ هر دختری را میبینه بهش سلام میکنه...



 
  برگشت گف((هه ههه هه!!!
برگشت گف((هه ههه هه!!!  این که غلطه !!! :Pخدارو شکر با پاکن نوشتین...با خودکار نه!))
 این که غلطه !!! :Pخدارو شکر با پاکن نوشتین...با خودکار نه!)) 
  ضایع شد به این حالت
ضایع شد به این حالت 
 
  
 
 
  
  ))ضایع شد باز به این حالت
))ضایع شد باز به این حالت 


 !
!
 !!!) ، فلان فلان ...
!!!) ، فلان فلان ...
 ) ، منم گفتم خیله خب ! (به این حالت
) ، منم گفتم خیله خب ! (به این حالت  
  )
 )

به نقل از بچه+ :يارو (دكتر بود،داشت واسمون صحبت ميكرد)تو افتتاحيه ميگه:
يه كليپي اوردم.بزاريد...لامپ هارو خاموش كنيد بريم فضا


احتمالا شما دونفر در یک مدرسه نبودید؟خُب وقتی یکیتون نوشتید اون یکی دیگه ننویسه ...حالا هی باعث میشید آدم اسپم بده هابه نقل از Milad.R :امروز یه پیرمردی رو واسه سخنرانی اورده بودند. ایشون انگاری مدرک در زمینه اخترفیزیک یا نجوم داشتند.
بعدش :
آقا لطفا اون چراغ هارو خاموش کن!
خب بچه ها! امروز من یه CD اوردم که میخوایم ببینیم و همه باهم باهاش بریم فضا!
بچه ها دیگه نتونستند خودشون رو تویه این یه مورد از خنده کنترل کنند!


 ) :-[...بدبخت فک کرده بود من دارم تند میدوم برم توالت...منم فک کرده بودم داره میره تو اتاق...کلا ما خانواده ی خوشحالی هستیم
) :-[...بدبخت فک کرده بود من دارم تند میدوم برم توالت...منم فک کرده بودم داره میره تو اتاق...کلا ما خانواده ی خوشحالی هستیم 







 
  
 
 خب خانومم انگشتاتو کنترل کن، حیا ام خوب چیزیه
 خب خانومم انگشتاتو کنترل کن، حیا ام خوب چیزیه 

 :-ss
  :-ss 
   
   
  
 
  
 
   
  





 
	