خاطرات سوتی‌ها

پاسخ : سوتی‌ها

چند وقت پیش خونه ی مامان بزرگم بودیم،بعد من و پسر خالم داشتیم باهم حکم بازی میکردیم ،بعد وسط بازی مامانم شرو کرد صدا کردن من ،من حوصلم سر رفت گفتم ، f me:-". بعد نگو بلند گفتم و پسر خالمم شنیده !!!ینی جوری کلمو پایین گرفته بودم که باهاش چشم تو چشم نشم که گردنم درد گرفت :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

حالا خیلی هم سوتی نیست؛ ولی به اسم پاک‌کن دقت کنید تو رو خدا! :D

اسم قحط بود مگه :-" :D

0xbnyeoz9mv8uhio2qrd.jpg
 
پاسخ : سوتی‌ها

خونه دوستم بودم عصربودخوابیدیم یادمون رف نمازبخونیم وقتی بیدارشدیم من رفت وضوگرفتم گفتم بدوبدوالان قضامیشه رف وضوبگیره من سریع شروع کردم وقتی اون اومدمنم دیگه آخراش بودم تموم کردم چنددقه گذشت اون هنوز شروع نکرده بودی دفعه اذان گفتن من گفتم واییییی قضاشد :( :(بازخداروشکرمغربوخوندم.... :D :P
دوستم :-/ :-/ :)) :))
تازه فهمیدم اونقدهول کردم ب جاظهرمغرب خوندم :| :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از پسرای ادلیستم (جدید بود زیاد نمیشناختمش :D ) رتبه تک رقمی منطقه سه شده بود، دوستاش و اینا واسش یه عالم کامنت گذاشتن و تبریک گفتن
آقا ما هم رفتیم تبریک گفتیم، بعدش گفتم واسه انتخاب رشته یوقت جوگیر نشی همون اول بزنی برق شریف :)) خوب فکراتو بکن و با چشم باز انتخاب کن. گفت چشم ولی من هیچ جوره امکان نداره برق شریف بیارم
منم فک کردم بنده خدا نا امیده... گفتم نه اینجوری با اطمینان نگو چیزیو. با رتبه 15 هزار هم داشتیم طرف با اعتماد بنفس کامل اول اونو زده چون اولویتش بوده. تو هم بترتیب اولویت بزن دیگه بقیشو بسپر به خدا :D
وانگهی. . . :D به ذهنم رسید که هی واااااااااای نکنه تجربی بوده ک اینطوری میگه؟ که همون موقه گفت من تجربی ام :)
هیچی دیگه ضایه شدم رفت :)) البته بعدشم کم نیاوردم گفتم : حالا هر چی :D اتفاقا واسه همین گفتم جوگیر نشی که یوقت نگن این بنده خدا هنوز تو شوک تک رقمی شدنشه اشتباهی زده برق :))
من برم دی اکتیو کنم برمیگردم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تو کلاس زبان بودیم نمیدونم چرا همه گیر داده بودن به من :D هی میخواستن مثال بزنن اولش مهسا میاوردن :D

خلاصه مثال به این ترتیب بود:

Mahsa, whom is known to everyone, is my friend.

حالا خواستن یه ذره تغییرش بدن این جوری کنن: Mahsa, whom everybody knows ...
بعد معلم ما اشتباهی به جای everybody نوشت every boy :D :))

هیچی دیگه، وجهه‌مُ خراب کردن :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

روایت داریم که روزی همسایه ی یکی از آشنایان با پسرش دعواش شده بوده،بهش فحش مادر میداده :O

روایت ولی کاملن موثق می باشد :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز توسرویس داشتم عکسای یکی از بچه هارو نگاه میکردم بعد تویکی از عکسا ازگوشش عکس گرفته بود :-"
من اومدم بگم عه گوشت دوتاسوراخ داره؛ گفتم :عه سوراخت دوتا گوش داره :-" :-" :-"
من شرمندم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

با خواهرم رفته بودیم مغازه ی موبایل فروشی.بعد میخواست کلن اطلاعات درباره ی تبلت و آیپد و ... بگیره که بفهمه کدوم بهتره همونو بخره.بعد مرده بدبخت 2 ساعت توضیح داده که حالا نمیخواد حتمن این مدلی که شما میگین باشه مدل بهتری هم هس.بعد نمیدونم این خواهر من اصلن حواسش نبود یا داشت به یه چیز دیگه فک میکرد از دهنش پرید گف نه من اخه تبلت ا متری نمیخوام... =)) بعد مرده گف چی 1 متر؟ بعد مثل خواس درس کنه گف نه یه متر که نه منظورم 1اینچی بود =)) ... :)) بعد دوباره مرده این جور بود: :O بعد کاشف به عمل اومد منظورش 1 هسته ای بوده...
اون لحظه:
من: =)) :D :)) :-"
خواهرم: :-[
مرده: :O X-( :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز، حدودا ساعت نه شب، مدرسه !
نشسته بودم روبروی اتاق مشاوره که یکی از دوستام بیاد و بریم کتاب بگیریم
یکی از فارغ التحصیلای امسال هم میاد تو راهرو و میشینه کنار من و منتظره تا نفر بعد بره برای مشاوره ی انتخاب رشته

من : اع ! سلام فاطمه >:D<
اون : سلام ;;) خوبی؟
.
.
.
من: باو فاطمه همچین گریه و زاری میکردی که کنکورمو بد دادم، کنکورمو گند زدم، گفتم الان شدی 2000 ! {-8 ولی وقتی از الی پرسیدم فهمیدم که الکی نق میزدی ! ;;)
اون: نه خب همچینم الکی نبود ... دوهزار نشدم ولی ...
من: دختره ی دیوونه ! تو مدال نقره هم داشتی من نمیدونستم ؟! اینم از الی شنیدم اونروزی، متاسفم واسه اعتماد به نفست [-(
اون: من؟ ^#^
من: نکنه میخوای منکر اینم بشی؟ تواضع زیادیه؟ ;))
اون: نه خب :| اون فاطمه ای که مدال داشته و کنکورشو خوب داده من نیستم :| من رتبه م همون حدود دو هزار شده :)
من: :| همون دو هزار اصن، خوبه دیگه :rolleyes: مشکلی نداره که :-"
...
 
پاسخ : سوتی‌ها

پریروز تولد یکی از آشناهامون بود، همراه اول بهش اس تبریک داده با عنوان "جناب آقای مریم وفایی" ! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چندماه پیش باخانواده نشسته بودیم ومیخواستم ادرس یه جایی روبدم
جوگیرشده بودم جی پی اسموفعال کردم
میخواستم بگم بلوارحمزه ...
گفتم امیرحمزه :-"
...
ینی چن ثانیه ای هنگ کردم X-(
دیدم مامانم چپ چپ داره نگام میکنه :-?




ینی داغون شدماااااا :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دارم واسه نشریه با یکی حرف میزنم.خیلی جدی.بعد میخوام بگم باید نویسنده خوش قلم باشه.میگم باید نویسنده قلمی باشه.اونم خیلی جدی گفت من قلمیَم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوست شماره 1: من یه کارت دارم که...
دوست شماره 2: منم کارت خوان دارم ;;)

متوجه هستید؟ :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامان من با قیافه ناراحت امروز ظهر :)

من: مامان امروز دیگه چی شده؟؟

اون؟هواپیمای طبس چپ کرده؟
من.چپ کرده؟؟؟ :D

اون.اره دیگه میخوای راست کنه واست؟

من.واسه من؟

اون.هیچی درگیر نباش

باعرض پوزش دوتا سوتی داشت الان...دقت کنین بهش :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتیم واسه من کفش بخریم ی مدل انتخاب کردم فروشنده هه میگه چ رنگیشو بیارم براتون از خواهرم نظر خواستم میگه سبز!!!!!نگا کردم میبینم فقط مشکیو سورمه ایو قهوه ای داره!!
بعد دیدم خیلی وضع خرابه گفتم آقا مشکیش.....خوب ک کفشو آورده خواهرم میگه من ک گفتم سبز چرا قرمز برداشتی؟
ینی کور رنگی تا این حد؟؟بنده خدا مرده محو شد ک ی وقت ما خجالت نکشیم...........هیچی دیگ آبرومون رفت

___

سوتیای ما همه ازین قبیلن ک بابام کلا با مامانم هماهنگ نیس
مثلا همین دیروز:
خالم:ریحانه(خواهرم) کجاس؟؟
مامانم:کلاسه
ده دقه بعد.........
بابام تو جمعی ک خالمم بود:این ریحانه عوضی ک تو خونه بند نمیشه با دوستاش رفته پارک.........
حالا بیا درستش کن.........

آرامش : ترکیب شد
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از فامیلامون میخواس بشینه تو ماشین بعد من عقب نشستم که اوشون جلو بشینن بعد اومدن برای تعارف و اینا که محدثه خانم شما برین جلو بشینین من عقب میشینم،بعد من برگشتم گفتم نه نه پری خانم شما برین جلو بشینین
نه پری خانم برین جلو بشینین [همینجور داشت تعارف میکرد]
بعد یکدفعه برگشتم گفتم نه جلو خانم برین پری بشینین :)))) بعد تازه همون موقع هم نفمیدم چی گفتم،بعد 5 دقیقه یکهو زدم زیر خنده :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دقت کردین روی گوشی سامسونگ دوسیم کارته نوشتهDUOS :)
خب مگه چیزدیگه ای هم میشه خوندش؟! ;;) :-? :D
 
پاسخ : سوتی‌ها


آقا یه بار داشتم بازی کامپیوتری میکردم،میخواستم طرفو بکشم ولی نمیمرد.هیچی حالیم نبود.یه هو داد کشیدم "الآن جرت میدم.......... >:p >:p >:p >:p >:p >:p >:p (نگاه من در اون زمان)"
مامانم اومد بالای سرم داد کشید گفت "چی؟؟؟؟؟؟؟؟ X-( X-( X-( X-( X-( X-( (این نگاهشه)" اومدم درستش کنم ولی حواسم نبود.واسه همین گفتم "مامان ناراحت نباش.الآن میدوزمش."
دیگه بقیشو نگم.نمیتونستم یه چیزی هم بگم درستش کنه.........
[-o< [-o< [-o< [-o< [-o< [-o< [-o< [-o< [-o< [-o< (من بعد از اتفاق)
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستای مامانم بهم کادو داده...!

اون:عزیزم ببخشید اگه خوشت نیومد بگو ببرم عوضش کنم و اینا...
من:نه قابل نداره...! :-" دستتون درد نکنه
اون: :-?
من: ^-^
من بعد فهمیدن سوتیم: :-[ :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

زنگ ادبیات بود بعد معلممون داش درس میپرسید
گف ی جمله بگو اجزاشو مشخص کن
گفتم:من و مادر علی ب پارک رفتیم (ی همچین چیزایی گفتم مفهومش این بود) :)
معللمون مثن خواس شوخی کنه گف :علی کیه؟ :D
من دوباره:من وعلی ب پارک رفتیم :))
معلممون دوباره:علی کیه؟ :D
من دوباره:علی رو خودتون ب من معرفی کردین دیگه!! :|

این تا اینجا حالا واکنش معلم و بچه هارو بیخیال...
زنگ بعد
من هنوز ب خاطر زنگ پیش ساکت بودم اومدم مثن فراموش کنم و اینا
زنگ مشاوره بود و بحث در مورد مختلط شدن مدارس و اینا بود
من مثن اومدم بگم مختلط شدن بده و اینا گفتم:خوب ببینین دو حالت داره مثن من ی دوس دارم اسمش زهراس...زهرا میگه بیا خونه ما ...من خوشحال میشم میگم باشه...
ولی مثن حالت دوم من ی دوستی دارم اسمش علیه ...ی لحظه موندم ادامه بدم یا نه..دیدم ادامه بدم خیلی ناجور میشه....قطع کردم حرفمو... ~X(
مشاور:ادامه بده... :|
من (با صدای اروم ):بعد علی میگه بیا خونه ما! X_X
کلاس رف رو هوا....
بچه ها:ن مث این ک واقن خبریه....کیه علی؟ :)) =)) =))
.
.
.
هیچی دیگه....تا اخر اون روز حرف نزدم :))
 
Back
بالا