Parham MLK
کاربر نیمهحرفهای
- ارسالها
- 250
- امتیاز
- 675
- نام مرکز سمپاد
- شهید سلطانی
- شهر
- کرج
پاسخ : سوتیها
یکی از دوستان دهنش گرم شده بود؛ پشت سر هم داشت صحبت میکرد. یعنی بدون وقفه هــــا
بعد میخواست جریان نصفهشب پارک رفتنش و روبرویی با گروهی از اراذل(؟) رو تعریف کنه و بگه که خیلی ترسناک بود صحنه و اونا خیلی خطرناک بودن...
"آقا... با فلانی ساعت یکِ شب زدیم بیرون. رفتیم فلان پارک. اونجا هم که میدونید دیگه؛ پاتوق خلافکاراس اصن.
داشتیم قدم میزدیم یهو دیدیم ده-دوازدهتا جوون دارن از جلومون میان... قیافههاشون خیلی ترسناک بود. اصن تابلو بود قاچاقچی ماچاقچیای چیزیان! نفری هم چهارتا سیگار دهنشون بود..."
ما:
خودش:
اون ده-دوازده نفر:
اون موقع ما با خودمون فک میکردیم:"خدایا نفری چهارتا سیگار همزمان چجوری میشه آخه؟ مبالغه در چه حد؟! "
اما بعدها فهمیدیم که خیلی هم موضوع عجیبی نبوده!
و اونموقع بود که به صداقت این دوستم ایمان اوردم... از همینجا درود میفرستم بر روان پاکش
یکی از دوستان دهنش گرم شده بود؛ پشت سر هم داشت صحبت میکرد. یعنی بدون وقفه هــــا
بعد میخواست جریان نصفهشب پارک رفتنش و روبرویی با گروهی از اراذل(؟) رو تعریف کنه و بگه که خیلی ترسناک بود صحنه و اونا خیلی خطرناک بودن...
"آقا... با فلانی ساعت یکِ شب زدیم بیرون. رفتیم فلان پارک. اونجا هم که میدونید دیگه؛ پاتوق خلافکاراس اصن.
داشتیم قدم میزدیم یهو دیدیم ده-دوازدهتا جوون دارن از جلومون میان... قیافههاشون خیلی ترسناک بود. اصن تابلو بود قاچاقچی ماچاقچیای چیزیان! نفری هم چهارتا سیگار دهنشون بود..."
ما:
خودش:
اون ده-دوازده نفر:
اون موقع ما با خودمون فک میکردیم:"خدایا نفری چهارتا سیگار همزمان چجوری میشه آخه؟ مبالغه در چه حد؟! "
اما بعدها فهمیدیم که خیلی هم موضوع عجیبی نبوده!
و اونموقع بود که به صداقت این دوستم ایمان اوردم... از همینجا درود میفرستم بر روان پاکش