• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات سوتی‌ها

h.mahmoodzadeh

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
152
امتیاز
865
نام مرکز سمپاد
allameh tabatabaii high school of bonab
شهر
bonab
مدال المپیاد
فیزیک
رشته دانشگاه
مهندسی برق
پاسخ : سوتی‌ها

اغا معلم پرورشی اومده کلاس میگه بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از شاگردا : وبهی نستعین
دیگری :خیرناصر و مبین
یکی :صلوات بفرست
بقیه همه باهم اللهم صلی...
دیگری:تکبیر
بقیه:الله اکبر..
یکی دیگه :فاتحه
دیگه کلاس اوضاع شده بود :)) :)) :)) :))
اونطور که یادم میاد اصن طرف دیگه نتونست حرف بزنه مجلس به عزا تبدیل شد کم مونده یکی بیاد یه روضه هم بخونه بقیه بگرین.
معلم پرورشی؟ X-( X-( (:|
 

عمو ژپتو

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,710
امتیاز
5,696
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 1
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
93
مدال المپیاد
قبولی در مرحله دوم المپیاد کامپیوتر
دانشگاه
شهید باهنر کرمان / شریف
رشته دانشگاه
ریاضی :x
پاسخ : سوتی‌ها

آقا رفته بودیم دکتر تو کلینیک نشسته بودیم.
نا گهان یکی از دوستان گفت : ببخشید شماره 29 هست ؟ (شماره 27 رفته بود داخل)
خیلی متعجب شدم ،
بعد از دقایقی کسی چیزی نگفت ملت گفتن نه رفته :-".
بعد دوباره پرسید شماره 28 هست . یکی گفت بله منم.
بعد چند دقیقه بوش در اومد که طرف خودش شماره 29 بوده :-"
برای اینکه بوش درنیاد چیزی نگفته بوده :))
 

fateme.RMA

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,717
امتیاز
8,599
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1393
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

من و دوستان!
من: اين فيلم رسوايي رو من خيلي وقته ميخوام برم سينما وقت نكردم!
پريسا: آره قشنگه من رفتم!
من: خوب چه جورياس؟!
پريسا: فيلم خوبيه محمدرضا شفيعي جم هم توش بازي ميكنه!
من و بقيه: بازيگر جديده اين آيا؟! =)) =)) =))
 

nilofar banihashem

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,011
امتیاز
11,418
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان/فرهنگ
شهر
بجنورد
رشته دانشگاه
روان شناسی
پاسخ : سوتی‌ها

من دیروز رفتم خیابون بعد یک دختره تصادف کرد
بعد مامانش انقدر هل شده بود بنده خدا به جای اینکه بگه زنگ بزنین اوزانس گفت بزنین تاکسی باید :))
 

nasrin.z

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
428
امتیاز
1,446
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
قوچان
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی شیمی( گرایش جداسازی)
پاسخ : سوتی‌ها

بحثمون سر كلاس راجب پيوند مقدس بود ;;)
دبير : بچه ها غيبت نكنينا :-w :-w(‌منظورش غايب بودن بود )
اين دكتر شريعتي :D:
خانوووم از كي غيبت نكنيم ؟؟؟ :-/ :-/
:)) :))
 

sz

کاربر فعال
ارسال‌ها
73
امتیاز
347
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
مدال المپیاد
زيست
پاسخ : سوتی‌ها

سر كلاس المپياد معلممون پرسيد : بچه ها نوتروفيل چي بود؟
من با تمام اعتماد به سقف : يك گلبول قرمزه كه ........
بچه ههاي كلاس : :O :O :O :O
معلم : ;))
بعد من : :-? مگه چيه دارم درست مي گم كه.....
تازه هي جملمم تكرار مي كنم
بعد همه ي كلاس =)) =)) =)) =))
تازه فهميدم چي گفتم X_X
( معلمه حتما فكر كرده با يه سري خنگ طرفه)
 

meris-78

کاربر فعال
ارسال‌ها
37
امتیاز
116
نام مرکز سمپاد
فرزانگان لاهیجان
شهر
لاهیجون
مدال المپیاد
می خوام داشته باشم ولی کی میدونه چی میشه
دانشگاه
اگه چشمم نزنین شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها


آهای خونه دار و بچه دار زنبیل سوتی رو بردار و بیار
من یه روز کلاس ریاضی بودم بعد هی با صندلی پلاستیکیم بازی میکردم .. {-8 {-8
معلم به من گفت با صندلی بازی نکن آخه مگه میشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعد از مدتی گفت یه تعهد بنویس که اگر از پشت صندلی افتادی پای خودته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تا اومدم تعهد بدم از پشت افتادم هم صندلیم شکست هم کمرم =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 

مهتاب

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
399
امتیاز
390
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
دانشگاه
BUMS
رشته دانشگاه
Med
پاسخ : سوتی‌ها

اینی که میگم سوتی نیس خوابه ...
چند شب پیش خواب دیدم سر کلاس ریاضیم ...
داریم سر یک مسئله هندسه بحث میکنیم ... شباهت مثلثها ...
من تو کف مسئله موندم ...
صحنه انگار عوض شده .. معلم ریاضی رو میبینم پا تخته میگه :
این که کاری نداره کافی شعله رو کم کنیم تا آب گوجه ها تبخیر شه ؟!!!!
اصن موندم توش...
هندسه ، مثلث ، املت ....
 

shinymoon

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
291
امتیاز
2,673
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
tbriiizzzz
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
دانشگاه تبریز
رشته دانشگاه
زبان و ادبیات انگلیسی
پاسخ : سوتی‌ها

معلم داشت از دوستم سوال میپرسید هیچیم نخونده بود بدجور استرس داشت!!!
معلم:خب یه سوال راحت بپرسم هویچ چی دارعه؟؟ :)
دوستم:ام.....ام.......خانوم.....فرشته خاک تو سرت بگو!!!
من:بابا من خودم حول شدم نمیدونم مغزم قفله!!!
دوستم: :-ss
من:اهان ویتامینc!!
دوستم:خانوم فهمیدم ویتامین c!!!
معلم: ;;)
من: ^#^
 

Nightiingle

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
161
امتیاز
886
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان 1
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

من ديگه كارم به جايي رسيده كه تو خواب هم سوتي ميدم... :-" [nb]البته دقيقا سوتي نيست ولي خب حالا[/nb]


چند وقت پيش يك خواب اكشن/جاسوسي ديدم كه جاتون خالي خيلي خوب بود :D

بعد از يه عالمه تعقيب و گريز و اين حرفا، يه سازماني تو مايه هاي مافيا منو گروگان گرفت، برد تو مقر خودش.
اونجا منو بردن تو يه اتاق تاريك، بستنم به يه صندلي، آلات شكنجه هم همين جور از در و ديوار آويزون بودن... :-"
منم مثل چي ترسيده بودم :D
بعد رئيسشون برگشت بهم گفت:"خب، حالا ميخواي چيكار كني؟ (<"
من: "هيچي. بيدار ميشم B-)"
.
.
.
.
بعد بيدار شدم! :O :O

(ميگم ولي حيف شد طرف نفميد من بيدار شدم چقدر بهش خنديدم... دوس داشتم قيافشو ببينم :D)
 

afstspeed

کاربر فعال
ارسال‌ها
72
امتیاز
179
نام مرکز سمپاد
اژه اي ٢
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
یخته چی فیزیک
پاسخ : سوتی‌ها

امروز امتحان قطب داشتیم... سمپادهای اصفهان
منو چند تا از دوستام امتحانو دادیمو ( :D ) اومدیم تو حیاط
دیدیم ایندفعه کسی دم در نیست بریم چند دقیقه ای جیم بزنیم یه چیزی بگیریم بخوریم
ما هم شاد و خندان رفتیم و هنگام برگشت: ۳عدد ناظم دم درب مشاهده شدند. البته قرار گذاشته بودیم اگه کسی بود در بریم اما دیدنمون و دیر شد :D
.
یه بار یکی از دوستام داشت با گوشیش حرف میزد , معاون گرامی جلوش سبز شد. اون: گوشی دستت... سلام آقای م. و ادامه صحبت با گوشی :D بنده خدا الآن دیگه این حرکات براش عادی شده.
.
این مال پارساله:
یه مدت بود بدخواب شده بودم , خوابم میومد اساسی... ساعت ۳ خوابیدم... ۵ بیدار شدم
.
.
.
البته دقت داشته باشین :‌ ۳ ظهر خوابیم , ۵ بعد از ظهر فرداش بیدار شدم. ( دو سه روز پیشم یه ۱۸ ساعتی خوابیدم )
 

شاكسول

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
590
امتیاز
3,498
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
اصفهان - تبريز
دانشگاه
علوم پزشکی شهرکرد
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

امروز قبل زنگ عربي كل كلاس ترجمه ي درسو از رو خرخونه كلاس نوشته بودن :-" مثلا دوستم از رو اون من از رو دوستم اونيكي دوستم از رو من! :-" خلاصه اين ترجمه ي درس دست ب دس ميگشت و تغييرات اساسي درش شكل ميگرف! :-"
حالا دوست بنده رفته واس پرسش داش ميخوند از رو ترجمه رسيد ب اينجا "نحن عطشي يابن بنت المصطفي!"
ترجمش تو نسخه ي اصلي اين بود! "ما تشنه هستيم اي پسر دخت مصطفي"
حالا دوست ما اينو با اعتماد ب نفس تمام خوند" ما تشنه گانيم اي پسر لخت مصطفي! ;;)"
يك صدم ثانيه بعد:
دوستم: :O X_X :D ;;)
كلاس: :)) =))
معلم: :-تركيدن از خنده و نگه داشتن خود + [-(
آدم ب معنيم يخده توجه ميكنه خوب! :-"
 

Flower

سينوهه
ارسال‌ها
90
امتیاز
1,043
نام مرکز سمپاد
فـرزانگـآن
شهر
آمــل
پاسخ : سوتی‌ها

خواهرم اومده بگه شیرینی که خاله مریم درست کرده رو کجا گذاشته مامان ؟
گفت :شیرینی که خاله مجید درست کرده رو کجا گذاشته مامان ؟ :D
[مجید شوهر مریمه ! :D ]

نشسته بودم کنار دخترداییم برگشته همینجوری بی دلیل منو زده . منم گفتم : ببخشید ! :D
[چقدر مؤدب ! :D ]
 

جنا

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
978
امتیاز
3,946
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس بودیم ؛ دبیر یه‌چیزی درباره نشریه‌ها نوشت روی تخته. من‌م برگشتم مشکاتُ صدا کردم که ببین نشریه‌ها فولان‌و‌بهمان شده و اینا [ مسئول‌شون این بشر بود :-" ] . هی صداش کردم این‌م سرش تو جامیز بود داشتن اس می‌دادن [ :-" ] من‌م یهو عصبانی‌شدم جلوی دبیر داد کشیدم مشکات سرتُ از اون گوشی صاب‌مُرده بیار بیرون انقد اس نده. نزدیک بود آبروریزی بشه. :-" :))
 

jh.hamideh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
281
امتیاز
2,111
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
B!N@b
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

پارسال تو کلاس عربی، معلممون داشت ورقه تصحیح میکرد. منم خوابیده بودم. یهو دوستم گفت:"حمیده پاشو برو خانوم صدات کرد بری ورقتو بگیری" منم اصلا هیچ صدایی نشنیدم یا اصلا ندیدم که بچه ها برن ورقه بگیرن . اما گفتم شاید اونقدر خواب بودم که نفهمیدم
حالا رفتم جلو میز معلم دنبال ورقم میگردم. معلم برگشته میگه "چی میخوای؟" من که برگشتم بگم خانوم شما منو ..... بچه ها زدن زیر خنده و فهمیدم که سرکار بودم :D
 

...............

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
92
امتیاز
4,014
پاسخ : سوتی‌ها

پارسال کلاس شیمی داشتیم!!
رفتیم آزمایشگاه!!
همه درحال جمع بندی و اینا بودیم!! منم از آنجایی که همه چیز و در حین آزمایش نوشته بودم ول داشتم واسه خودم چرخ میزدم!!
نمیدونم چرا یهو هوس کردم بزنم پس کله ی یکی از بچه ها!!!
همین که زدم متوجه شدم دبیر شیمیمونه!!
رفتم زیر میز آزمایشگاه!!!
من: X_X
دبیر شیمیمون اولش: :O
بعدش: :)) =))
بچه های کلاس: =)) =)) =)) =)) =))
بعدشم با کمال پررویی معذرت خواهی نکردم!!!
دبیرمونم گفت: ببخشید فاطمه جان!! شرمنده که لباس همرنگ فرم مدرستون پوشیدم!!!
باز همه: =)) =))
من: :O :-[ :-\
 

This is me

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,189
امتیاز
2,119
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان٢ :x
شهر
تهرانْ
مدال المپیاد
برنز زیست
پاسخ : سوتی‌ها

زنگ آخر خورده بود،يه سرى كپى بود[٣٠وخرده اى صفحه!] حتما بايد ميگرفتم،بعد سرايدارمون[فوق العاده موجود نخود هرآش و خودبزرگ پندارى هست :|]گفتم،اومد..
اون:صفحه اى٢٥٠ـِها،ميخواى؟!
-صد تومدِصفحه اى،ديروز كپى گرفتم :-w
-نه همينه كه هست ،ميخواى يا نه؟!
-يعنى چى مگه مالِشماست؟!ماله مدرسه است مدرسه هم صد تومن ميگيره.
-فعلا كه كسى از مدرسه نيست.
-يعنى چى مگه اينجا چاله ميدونه؟!؟! L-:
- X-(اره چاله ميدونه همينم هست كه هست.[درروبست رفت]

من :-?نبايد اينقدر واكنش نشون ميداد.
بعد يهولامپ روشن شد تو ذهنم[عه،يه اسمايل لامپ بودا..چرا ورش داشتن :(]
بعد ديگه به اين نتيجه رسيدم كه جايى كه گرون ميدن همه چيو ميگن "سرگردنه"،چاله ميدون برا لات و چاقوكش و ايناست :-$

+من باهوشم خيلـــى 8-> :-??
 

girl-11

کاربر جدید
ارسال‌ها
4
امتیاز
14
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امام رضا
شهر
لاهیجان
پاسخ : سوتی‌ها

خب من اصولا آدمی نیستم که زیاد سوتی بدم ... ولی وقتی یه سوتی میدم ، یه چند روزی باید اون دور و بر پیدام نشه !!!

آقا ... روز اول عید بود ... من و خواهرمم سفره هفت سین پهن کرده بودیم به چه خوشگلی B-) !!! هممونم جو زده ی عید و شروع سال جدید ... میخواستیم کنارسفره وایسیم عکس بگیریم ... \:D/

چند تا عکس که گرفتیم ، بابام دوربینو داد دستم به من گفت که برم ازشون عکس بگیرم ... منم چندتا عکس از سه تاییشون گرفتم ... بعد بابام گفت میخواد با مامانم عکس دو نفره بگیره ... خواهرمم رفت کنار و مامان و بابام فیگور گرفتن ... بعد یهو بابام شروع کرد به صحبت کردن با مامانم ...

من تو ذهنم به خودم گفتم : به بابا بگم یه لحظه صحبت نکنه تا من عکسو بگیرم ... بعد حرفشو بزنه ... با دهن باز که نمیشه عکس گرفت ... :-$ ینی در واقع تو ذهنم یه همچین چیزی بود ... اما تا دهنمو باز کردم از دهنم پرید :

دهنتو ببند ...

بابام به صورت ناگهانی برگشت طرف من و گفت : با من بودی ؟؟؟ :-w

منم که خودم از حرف خودم تعجب کرده بودم با تته پته گفتم : نه ... ینی آره ... ینی نه اینکه دهنتو ببند ... نه ... ینی دهنتو ببند ... :| ینی با دهن باز که نمیشه عکس گرفت ... یه لحظه صحبت نکنین من عکس بگیرم ...

خواهرمم از اونور داره از خنده روده بر میشه !!! ینی تا حالا تو عمرم سوتی به این بزرگی جلو خانوادم نداده بودم ... :D
 
بالا