خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

من:آقای عزیززاده سرشو بده دسته استاد
دوستم:استاد تا ته بکش پایین(پرده ی دیتا
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

داشتم پروفايل يكى از بچه هاى اين جا رو ميخوندم توى علايقش نوشته بود:آبرنگام. خوندم aberengam (ب و ر رو با كسره خوندم) فكر كردم اسم يه نويسنده اس آخه قبلش كيميا گر كوئيلو رو نوشته بود تازه رفتم سرچ كردم ببينم اين نويسنده كى هست!
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

دبیر مطالعات نهمی ها اسمش خانم دادار دوست هست(دادار به معنای خدا).دوستم داشت حرف می رد گفت خانم دادار دار !یعنی از امروز د می شنوم خندم می گیره :)) :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

نظرتون راجع به اینکه امروز داشتم ادای دبیر جبرمونو در میاوردم بعد اینم از پشت سرم اومد داخل و متوجه شد کاملا چیه؟ :| :|
کل سوالای سخت گاج و خیلی سبزو انداخت بهم حل کنم منم بلد نبودم فرستادنم دفتر به بابام زنگ زدن :|
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

-چطور وقت دارین ناخن هاتون رو بلند کنین ولی وقت ندارین کوتاهشون کنین !!
الکی مثن به ناخن باید آب و کود بدی که بلند شه :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

با بابام تو ماشین نشسته بودیم یه ماشین رد شد و بوق زد برامون . بعد خواهرم به بابام گفت کی بود بوق زد ؟ بابام میخواست بگه خاله لیلا اشتباهی گفت خاله لولا !! :D
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

رفته بودم نمایشگاه کتاب
جلوی غرفه گاج چندتا از پرسنل گاج بودن که داشتن آزموناش رو تبلیغ میکردن

بعد یک بنده خدایی اونجا بود یکی از این پرسنل رفت پیشش گفت : سلام
_ سلام
+ سلام
_ من گاج هستم
+ اِاِاِاِاِاِاِااا!!! آقای گاج شمایین؟؟!! ;;) کتاباتون چقدر عالیه!!! من فقط کتابای شمارو میخونم!!! ایول و ... =)) =)) =))

در این لحظه نه تنها اون بنده خدایی که داشت تبلیغ گاج رو میکرد محو شد در افق بلکه تمام افرادی که دور و بر غرفه بودن هم روده پر شده بودن از خنده =))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

بوفه ی سلف وقتی بچه ها ازش ظرف یکبار مصرف میخرن قیمتش 150هست بعد همیشه یه نایلون هم با ظرف میده تا بشه دویست تومن و رند بشه!
حالا من با دوستن رفتم ظرف یکبار مصرف برداشت کارتشو داد که زنه کارت بکشه بعد زنه یه نایلون هم داد این دوستم کف نایلون نمیخام زنه گف خب من پنجاه تومنی خورد ندارم بدم :)) دوستم میگه خب من کارت دادم بهت که کارت بکشی باز زنه میگف خب میگم خورد ندارم بت بدم بعد دوست من بدتر از اون میگه آها!خب پس همون دویست بکشین =))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها


پدر- اصل‍اً نمی‌دونم چجوری برات توصیف‌ش کنم.
من- سرجمع خیلی شاخ‌ه دیگه؟
پدر- شاخ که اصن اوه! در حدِ خرطومِ فیل‌ه!
من- پدر؟خرطوم آخه؟؟؟ منظورت عاج نیست احیاناً؟ :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

× ی مسابقه نقاشی گذاشته بودیم بین معلما خانوم ایگرگ یک فیل رو از پشت سر فیله کشیده بودن :
آقا ایکس: اینو کی کشیده؟ (اشاره ب فیل مذکور)
ما: خانوم ایگرگ!
آقا ایکس: خانوم ایگرگ با پشت فیل کشیدن؟
ما: =))




آقا افخمی: این بیتو معنی کن:"آتش است این بانگ و نای نیست باد"

ی بنده خدایی:" ینی این نی از خودش باد نمیده...."

ما: =))
آقا افخمی: =))
اون بنده خدام مرد از خجالت :-[ روحش شاد و یادش گرامی :|



اینکه بعضیا حواسشون نیس ب معلماشون ک خانومن میگن "مامان" خیلی مهم نی ولی این ک من تو سال چهارم ب آقا ایکس مذکور بگم "بابا" خیلی ضایعس می فهمی؟؟؟؟ :|
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

منتظر اس‌ام‌اس یکی از دوستان بودم، گوشیمم رو ویبره بود، شیکمم لرزید و دست بردم که گوشیمو بردارم، متوجه شدم صدای قار و قورِ شیکمم بوده! :‌))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

قبل امتحان زبان بود
یکی پرسید: uneasy معنیش چیه؟
اون یکی پرسید: embarrassment یعنی چی؟

قاطی کردم گفتم: دلپاچگی
:)) :)) :)) :))

ترکیبی از دلواپسی و دست پاچگی

 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

واقعا جا برای ترکیدن داش
از زبان دوستم:
تو کلاس بودیم یهو م.ب اومد تو گف بچه ها اسم استاد یکی از کلاسای ابنس امام خمینی رحمته الله علیهه!!!!!(دقت کنین رحمته الله علیه هم داش)
بعد گفتم عجب :-? کجا نوشته بوده اینو مگه:م.ب گف دم در ابنس نوشته بود کلاس فلان داخل پرانتز مدرّس امام خمینی(ره)....
بعد من و بقلیم: :)) :)) :)) :)) :))
دیگه معلوم شد "مدرس"رو مدرّس میخونده :))
تازه آخرم کلی اصرار کردیم که پذیرف اون مدرسه =))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

روز عاشورا به مدت چن ثانیه داشتم فک میکردم اگه محرم و و ماه رمضون بیفته رو هم چی میشه بعد داشتم تحلیل میکردم اونوقت عزادارای واقعی معلوم میشه که چیزی نمیخورن!! که یهو فهمیدم چی شده :-" :-"
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

همین‌طور که داشتم می‌رفتم سمتِ داروخونه تا یه بسته قرص بخرم، تو ذهنم به این فکر می‌کردم که خمیردندونم داره تموم می‌شه و بهتره یه خمیردندونِ اورال‌بی هم بخرم و...

+یه بسته قرصِ اورال‌بی می‌خوام.
-قرصِ چی؟!
+قرصِ ا و ر ا ل ب ی !
-اشتباه بهتون گفتن.
+نه آقا، مطمئنم. شاید بهتر باشه شما از دکتر بپرسید.
-فکر نمی‌کنید با...
+ای وایِ من :‌)) وای‌:‌)) نه، نـــــــه! منظورم خمیردندونِ اورال‌بی ه. در واقع منظورم قرصه، ولی خمیردندونم می‌خوام ! یه لحظه :‌))) الان می‌گم دقیقن چی می‌خوام!

پ.ن:خودمم خوشال می‌شم با سوتی‌هام :‌‌| آقاهه هم کلن پوکرفیس بود بیشتر ضایع شدم :‌-"
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

الآن شخصیتم اینجا میره سوال اگه تعریف کنم ؛ امروز سر کلاس شیمی دوستان اسکاندیوم رو " اسکاندوم " صدا میزدن؟ اگه آره که بگین ؛ تعریف نکنم : -"

پ.ن: الان دوستان از عقب اشاره کردن بروزن " اس آر ان آ " هست ایشون : -"

پ.ن : اینکه بعد این قضیه هممون قهقهه زدیم؛ دلیلی نیست که این چیزا رو میدونیم؛ ما خیلیم پاکیم : -"
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

استاد :یه مثال فلان طور از lipid ها? بچه ها بگیییین
من: روغن قرچک
استاد:بله روغن قرچک..

یهو ما هممون تازه فهمیدیم چی شد :D
قرچک که نزدیک ورامینه،،،اون روغن کرچکه بابا :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

ديروز زنگ خونه خورده بود و معلممون بيشتر نگهمون داشت، بعد كه گفت بريد من و دوستم با عجله دويديم بريم كه به سرويسمون برسيم. تو راه پله كه بوديم، دو تا از بچه ها جلومون داشتن با سرعت مورچه راه ميرفتن! واقعاً خيلى كند داشتن ميرفتن. منم از اونجايى كه ديرم شده بود و با اون دو نفر هم تقريباً رفيق بودم با لحن بدى سرشون داد زدم راه برو ديگه! :-w
ولى چيزى كه من نديده بودم معلممون بود كه جلوى اين دو نفر داشت ميرفت و از اونجايى كه پاش درد ميكرد خيلى آروم راه ميرفت!
اين بنده خدا هم فكر كرد من با اونم! برگشت يه نگاهى بهم انداخت و سعى كرد تند تر بره ولى من كه كلا نفهميدم جريان چيه عذرخواهى هم نكردم X_X
چند ثانيه بعد دوستم هم كه گويا ايشون رو نديده بود حتى بلند تر از من داد زد چرا راه نميرين پس؟! :-w :-w :-L
ديگه معلم بنده خدا برگشت گفت شما رد شين برين خب
ما هم با حداكثر سرعت پا به فرار گذاشتيم X_X X_X :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

در پی صحبت های ناظم گرامی درباره ی سیزده آبان ،بعد از تموم شدن سخنان ،کمی دعوامون کرد(چرا اینقدر ماژیک استفاده می کنید؟؟؟!_دیوار تازه رنگ کردیم و....)
داشتیم بالا می رفتیم ،دوستم داشت درباره ی سرعت شخصی صحبت می کرد.گفت:
لعنتی مثل ماژیک بالستیک میدوئه!!!
یه دقیقیه همه نگاش کردن و گفت :
:D :D :D :D :Dموشک بالستیک!
یعنی تا آخر زنگ که ماژیک می دیدیم میخندیدیم :))
 
Back
بالا