خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم با دوستان برمی‌گشتیم از پارک که یکی از عزیزان ایده زد و گفت که بریم رستوران 4 تا پیتزا بزنیم.
بعد از 20-25 متر جلوتر یک رستوران پیدا کردیم رفتیم تو.
لیست غذاها رو نگاه کردیم به این شرح بود :
*پیتزا مخصوص 18000 تومان
*پیتزا ماشروم بیف(قارچ و گوشت)17000 تومان.
*پیتزا سبزیجات 17000 تومان
و ... که آخریش میشد مینی پیتزا که 12000 تومان بود
سیب زمینی 3500 تومان |:

مثل این‌که پول هم نداشتیم و ته جیبمون فقط 10-11 هزار تومان بود
یکی از عزیزان دل گفتن که بچه ها میخواین یه کاری کنم که خیلی شیک بریم بیرون؟
ماهم که انگار جرقه ای از امید در ذهن ناامیدمون زده شده بود با تکان دادن سر تاییدش کردیم.
اون دوست عزیز هم رفت و به شخصی که سفارش هارو می‌گرفت گفت "ببخشید پیتزایی فیله ی ... دارید آیا؟"
بعد اون شخص گفت نه.
ماهم در حالتی که از بیرون نشون میدادیم که فیل دپرس شدیم اما در داخل غوغایی برپا بود گفتیم پس..ممنون خدانگهدار.
دو قدم که با در خروجی فاصله داشتیم اون شخص برگشت و گفت بخشید دوستان مثل این‌که اشتباه به عرضتون رسوندم و ما پیتزاای که مد نظراون بود رو داریم.
4 تا میخواین آیا؟
ما : :|
دوست ایده زن (مهدی ) :-"


آخر زنگ زدیم پول آوردن برامون :دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

میخاستم یه تاپیکو قفل کنم .قفل که نکردم هیچ اشتباهی مهمش کردم :)) .فقط به خیر گذشت همون موقع فهمیدم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دور هم تو سلف نشسته بودیم.
میگم بچه ها میاین بریم کانون دانشگاه؟
-دانشگاهم قلمچی داره؟ :-o


:))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ب دوستم میگیم پایه ای فلان کارو انجام بدیم؟
میگه آره پایم شدیدولی مخالفم!!! ;D(نیدونم شایدباتراز7100هنوزفرق پایه رو نیدونه!!)
 
پاسخ : سوتی‌ها

این مربوط ب همون موقعس ک مکه بودیم الان داشتم فیلما رو میدیدم یادم افتاد!

شب آخری ک مدینه بودیم قرار بود فرداش بریم مکه ، تو هتل واسمون ی کلاس توجیهی گذاشتن ک بگن موقع اِحرام چیکارا باید بکنیم چیکارا نباید بکنیم و غیره، همه صحبتا ک تموم شد، یه جمعیت کثیری از آقایون راجع ب طرز پوشیدن حوله هاون شدیدا مشکل داشتن :-" بعدا هی ابراز نگرانی میکردن ک اینا باز نشه و چرا چفت و بست نداره و اینا، مدیر کارانمون گفت من الان همینجا بستن اینارو بهتون یاد میدم ی طوری ک اصلا دیگه بخواین هم اینا باز نشن و خیالتو راحت و اینا،
بعدا 2تا حوله ورداشت رفت رو میز وایستاد شروع کرد ب صورت عملی یاد دادن، اون وقت کارش ک تموم شد داشت میگفت من 38تا سفر مکه اومدم همیشه اینجوری میبندم بابا خیالتون راحت اصلا هرکی بتونه اینو باز کنه ی جایزه خوب پیش من داره و این حرفا، بعدا این بحث تموم شد این همینجوری ک هنوز حوله ها تنش بود داشت میگفت فردا ساعت 1چمدوناتون بیرون باشه و در نکنید و ... یهو دید یه بچه هه حوله ی دور کمر ایشونو گرفت کشید ، حوله هه کامل افتاد :)) بعدا ی چندلحظه سکوت شد،ایشون همینجوری بالای میز وایستاده بود همه زل زده بودیم بهش :)) بیچاره هول کرد گفت خدا رو شکر شلوارم پام بود! :-" بعدا شاکی شد شروع کرد دعواکردن با بچه هه ک چرا انقد بی تربیتی این چ کاری بود کردی فردا با کسی از این شوخیا نکنیا دیگه شلوار پاشون نیست! این بچه هم برگشت گفت خودت گفتی هرکی دربیاره جایزه میدی! جایزمو بده! :)) ینی این بیچاره رو دیگه کارد میزدی خونش درنمیومد!
 
پاسخ : سوتی‌ها

زنگ زدم استاد سنتورم میگم ، استاد این سیم لام (سیم خرک 4ـُم) مشکل داره ، من این هفته 4 5 بار سیم انداختم بعد دیدم استادم هر هر داره میخنده پشت تلفن ، میگم استاد چرا میخندین حالا ؟ میگه یه برا دیگه بگو ، دوباره میگم استاد سیم لام هی پاره میشه به نظر شما مشکل چیه ؟ دیدم این بار تعداد خنده ها 2 تا شد ، شدید تر ، بعدِ 3 ساعت خنده استاد گرام بند اومده میگه احتمالاً بد سیم میندازی و برو اینو چک کن و اینا ، بعد یهویی برگشت گف حالا کدوم سیم لات بود ؟ ، من بیچارم اصن تو این فازا نبودم خیلی شیک برگشتم گفتم استاد سیم لای زردم ... دیگه بعد این دفعه با هجوم شدیده خنده ی استاد ماـَم فهمیدیم چی شده و حالا من بخند ، اون بخند ، خلاصه از شدت خنده نشد خدافظی کنیم ...

***​

مامانم تو خیابون : علی ببین همه جا پلیس گذاشتن ، 5 متری دو تا افسر ، الان اون دو تا رو نیگا

بعد دوباره 4 5 مین تو ماشین بودیم حرف زدیم اون دو تا افسره ام رفتن اون سمت خیابون تو این مدت

بعد دوباره مامانم : نه واقعاً دمشون گرم ، ببین اون طرف خیابونم دو تا افسر گذاشتن

من : :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مجری جشن دهه فجر تو مدرسمون ، اخر برنامه می خواست بگه برا شادی روح شهدا صلوات ، اشتباهی گفت برای سلامتی شهدا صلوات !
:)) :)) :)) خیلی ضایع بود ! مردیم از خنده
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم نیازمندی های روزنامه رو می خوندم یهو دیدم نوشته بود:
به ۲۰۰ نفر کارگر ترجیحا خانوم و آقا نیازمندیم... فوری.....:|
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز تو مدرسمون یه مراسمی بود
مدیرمون که داشت سخنرانی میکرد آخر حرفاش گفت :
برای سلامتی همه ی خودتون صلوات ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم دینیمون سه تا دایره کشید گفت اینا خلفای سنی هستند
بکی از بچه ها سوال کرد : الآن کدوم عمره؟ کدوم ابوبکر ؟ کدوم عثمان ؟
داشتیم از خنده زهر ترک میشدیم . :)) :)) :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس ریاضی بودیم دیوونه شده بودیم از بس مسله حلیده بودیم یهو یکی از بچه ها ی سوال چرت از معلممون پرسید دوستم اومد بگه فلانی این چ سوالی بود برگشت گفت رادیکال این چ سوالی بود.. :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

aks-neveshte-khandedar-radsms-45.jpg
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب میخواستم بخوابم ، گفتم قبل از خواب یک داستان کوتاه بخونم روحیم عوض شه و اینا بهتر بتونم بخوابم ;;)

بعد رفتم یک داستان کوتاه از صادق هدایت انتخاب کردم و شروع کردم به خوندن به اسم : "
کد:
گجسته دژ
"

بعد تهش این طور تموم شد:

جادوگر به زن میگه شب که دختر خوابش سنگین بود بیارش فقط یک طوری که بیدار نشه

زن میره دختر رو میاره و روی تختی که جادوگر آماده کرده میخوابونه

بعد جادوگر گردنش رو با تبر قطع میکنه

بعد گردنش از لبه ی تخت آویزون میشه :|

و جادوگر گردن بریده شدشو فشار میده و سه قطره خون از گردنش رو توی شیشه جمع میکنه

هیچی دیگه داستان تموم میشه در این قسمت! و من هم تا صبح نتونستم بخوابم :| :| (:|
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز رفتم یه جایی که موبایل و فلشو این جور چیزا ممنوعه بردنش (منحرف نباشید زندان نرفتم :دی .یه جایه نظامی بود)بعد من موبایلمو تحویل دادم و سرخوش رفتم تو بعد تو محوطه یادم افتاد فلشو ندادم.توشم 4.5 تا موزیک ویدیو از ریحانا و سلنا گومز بود :)) .یعنی اگه جایی بازرسی داشت میگشتنم کلام پس معرکه بود :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

وسط تعریف یکی از بچه ها :سر طرف کلاه مالیدن...
ما: :)) :))
-چیه چرا میخندین :-/
- منظورت کلاه گذاشتن یا شیره مالیدن بود دیگه؟ :-"
-ها آره آره همون ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

آغا یه بار از مدرسه داشتم میومدم خونه، سوار تاکسی شدم دیدم کیفمو تو مدرسه جا گذاشتم.......یه بار امتحان دینی داشتیم رفتم دفتر مدرسه به معاون گفتم ببشید ن حالم خوب نیس میشه این زنگ نرم سر کلاس، جیم شم؟ اونم گفت اشکال نداره، برو خونه........یه بار خواستم از رو درس ادبیات بخونم عمدا اول جمله یه انصافا اضافه کردم، یهو یکی از بچه ها گفت اجازه؟ ناموسا رو خوند انصافا..........

یه بار میخواستم با دوستم برم بیرون(دختر بود) به مامان گفتم جایی کار دارم میرم......اون شبم عروسی یکی از فامیلا بود همه جمع شده بودن تو خونه ی ما(دخترای فامیل).همه خونه ما بودن بجز من که بیرون بودم و مامانم که رفته بود خیاطی لباسشو بگیره...من با دوستم رفتم بیرون و کلی خوش گذشت، وقتی برگشتم رفتم داخل سلام کردم یهو همه زدن زیر خنده، منم هنگکردم که یکیشون گفت کارت چه خوشگل بود!!! منم اونموقع فهمیدم که دخترای فامیل بیرون بودن و منو دوستمو دیدن..شانس آوردم کسی به مامانم چیزی نگفت اما هنوزم گاهی بخاطر اون قضیه بهم متلک میگن.....

این سوتی نیس اما خیلی جالبه: دوستم با دختر یکی از معلمامون دوست بود و همیشه وقتی معلم میومد سر کلاس ما، دوست من میرفت خونه معلم.دیگه بقیشو خودتون حدس بزنید.........

بازم میگم واستون
 
پاسخ : سوتی‌ها

امتحان شیمی نوبت اول بود، منم غرق جواب دادن به سوالا ؛ که یهو صدای جینگ جینگ این ماشین حسابا که صدا میدن اومد.
اول هیچی نگفتم ولی بعد که دیدم قصد نداره قطع کنه صداشون بدون اینکه سرمون بلند کنم داد زدم میشه صداشو قطع کنی؟ :-L دیدم همه زدن زیر خنده، سرمون که بلند کردم دیدم ماشین حساب دست دبیر شیمیمونه! ! (داشت سعی می کرد صدای ماشین حساب یکی از بچه‌ها رو که خراب شده بود و قطع نمیشد درست کنه)
آبروم رفت :-" :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سره کلاس زیست اومدیم برای اولین بار در عمرمون از معلم سوال بپرسیم :|
"عاقا ببخشید میشه دقیقن توضیح بدید تنفس پری دریـایی از چ نوعه؟ ;;)
اونم فک کرد دارم مسخرش میکنم نزدیک بود از کلاس بیوفتم بیرون
مدیونید اگه فک کنید فرق عروس دریایی با پری دریایی رو نمیدونم :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

کارت رو زدم تو تلفن عمومی ، دیدم میگه کارت مجاز نمی باشد ، تعجب کردم ! گفتم شاید این خرابه ، در اوردم زدم تو تلفن پشتیش ، دیدم باز زده کارت مجاز نمی باشد !!!
یکم تو فکر فرو رفتم و کارت رو در اوردم ، فهمیدم کارت بانکی به جای کارت تلفن کردم تو تلفن عمومی :-" :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بابام : کارت بانکیه من کجاست؟
من : گذاشتم توی کشوی اول کیفت :-"
 
Back
بالا