خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

املای زبان داشتیم اومدم بنویسم (((سفینه فضایی)))
نوشتم(((نفیسه فضایی)))
من:::::: :-" :-"
معلم:::::: :-? :-?
بچه های کلاس:::: =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز داشت اخبار درباره ی سربازان گمنام امام زمان صحبت میکرد!!
خواهرم:امروز به مناسبت روز سرباز گمنام از 1000 سرباز گمنام رونمایی شد ;D
ما: :o :o :o :o :o :-\ :-\ :-\ :-\
خواهرم: :-" :-" :-" ;)) ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

خواننده تو تلويزيون شروع كرد به خوندن بعد دستاشو خيلي تكون ميداد
من با ي قيافه حق به جانب : خواننده لاله؟ 8-}
بابام :-s
خواننده X-(
 
پاسخ : سوتی‌ها

قسمتی از نقطه نظر های خانواده بعد از دیدن آن شرلی:

مادر-رنگ مو های آن شرلی حناییه!
پدر-حنایی کجا بود؟ قرمزه!
مادر-اون جودی ابوته که موهاش قرمزه!واضحه که مال آن شرلی حناییه! 8-| اصلا واسه همین اسمش رو گذاشتن آن شرلی!
ما و پدر- :|
بعد از مدتی تفکر...
پدر- چه ربطی به اسمش داره آخه؟
مادر-خودم هم دارم به همین فکر می کنم! :)) :))
ما- :| :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من تا دیروز فک میکردم این جوک ـه و امکان نداره کسی این سوتی رو بده ....
دیروز دم در کلاس زبانم وایساده بودم کنار معلمم بعد یکی از شاگردایه قدیمی معلمم اومد بهش سلام ـو تعارف کرد بعد معلمم دید مشکی پوشیده گفت اقایه فلانی چیزی شده؟
اون بیچاره هم گفت بله پدرم به رحمت خدا رفتند
معلمم گفت وای خیلی ببخشید اصلا خبر نشدم بیام مراسمشون خیلی ببخشید حتما اگه شد مراسم خودتون میام .
من نمیدونستم جلویه اون بیچاره چ کنم به زور جلویه خندمو گرفته بودم ...هی به معلمم اشاره میکردم ک جملشو درست کنه .... معلمم یه نگاه به من میکرد یه نگاه به پسره ...
اخرشم نفهمید
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز خواستم در جمع دوستان بگم مثلا یه چیزهایی در مورد فوتبال می دونم و اینا...
بعد که صحبت از مربی شد ، گفتم : آره کارلیس کوروش خیلی مربی خوبیه!!!!!!!!!!!( به جای این که بگم کارلوس کی روش !!!!!!!!) X_X X_X X X_X X_X X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

همه نشسته بودیم،مامانم داشت تعریف میکرد که دوستش یه قناری داره که حرف میزنه.کلی کلمه یادگرفته و اینا .بعد کلی حرف زدن یهو همه باهم زدیم زیر خنده تازه مامیم میگه مگه چی شده؟! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از angel of moon :
دیروز خواستم در جمع دوستان بگم مثلا یه چیزهایی در مورد فوتبال می دونم و اینا...
بعد که صحبت از مربی شد ، گفتم : آره کارلیس کوروش خیلی مربی خوبیه!!!!!!!!!!!( به جای این که بگم کارلوس کی روش !!!!!!!!) X_X X_X X X_X X_X X_X
این که چیزی نیس
من یه بار گفتم : ک*ی*رلیس کورورش
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتیم ختم میخواستم بگم ایشالله غم آخرتون باشه.
گفتم ایشالله شادی آخرتون باشه.
.....
یه بار هم رفته بودیم عروسی .داماد داشت رد میشد.
من حواسم نبود زیر پا انداختم .ولی خوشبختانه به کمک یکی از عزیزان نیفتاد.
تصمیم گرفتم دیگه برم سر ورودی وایسم تا دیگه از این سوتی ها ندم.
ولی باز هم یه سوتی خفن دادم .
یکی از مهمون ها اومد بهش گفتم کارت دعوتتون رو نشون بدید X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

خواستم بگم دیروز صبح از خواب پا شدم
گفتم دیشب صبح ;D ;D
خودم موندم توش ;;) :>
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه بار از دسپخت عمم تعريف كردم،بعد گف الهي قربونت برم عمه،بيا جلو ببوسمت آرش(آرش اسم شوهرعممه)

من :o
عمم :-*
من :))
عمم :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

بابام :مهشاد برو واسم چايى بيار
من: بابا حال ندارم چايى دم كنم واست چاى مصنوعى ميارم :) اشكال نداره؟؟ ;;)
بابام: منظورت چاى كيسه اى بود ديگه نه؟؟! :))
من ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو کلاس نشسته بودیم که یهو جلویی‌م از بغل‌دستی‌ش پرسید که "حضرت زینب کی ِ امام حسین می‌شده؟ :-? "
بغل‌دستی‌ش خیلی شیک گف "بچه‌ش ;;) "
جلویی این دوتا برگشت عقب و گف "چرا الکی می‌گی؟اون یکی زن حضرت علی بوده ;;) "
منم خیلی شیک‌تر از این دوتا گفتم "نه باو... عمه‌ش بوده ;;) "
بعد همگی باهم یهو گفتن "عه!راس میگه باو ... عمه‌ش بوده ;;) "


اطلاعات دینی‌مون درحد بز :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دوستام یه مسیری رو میومدیم، یکیشون گفت: این فست فوده اینجا، خواهرم اومده بود میگفت خوبه غذاش و فضاش
با توجه با اینکه مسیریه که چندین بار از اونجا رد شدیم و دفعات قبل من مشابه این حرف رو زده بودم، گفتم احتمالا خواهر من نبود؟
گفت عه چرا فک کنم تو بودی :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو سوپر مارکت بودیم مغازه دار گوشی رو گذاشته بود رو بلند گو..
پسره از پشت خط میگفت ببخشید تلفن دارید؟
من با خودم میگفتم خدایا مگه اینجا تلفن فروشیه؟ :-??
یکی دیگه تو مغازه میگفت آها نوار تفلون میخواد اشتباهی داره میگه تلفن :P
مغازه دار گفت نه شاید سلفون منظورشه :| :o :o
از آخر فهمیدیم که تفلون و سلفونو با هم قاطی کرده شده تلفن!! :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم ازم پرسید گلوم درد میکنه ، چه کار کنم ؟
منم گفتم برو آب قند قرقره کن ! الان دیگه صداش در نمیاد ، گمون کنم گلوش شکرک بسته ! =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها


عذر خواهی می کنم اگه کمی بی ادبانه اس :-"
در جمع دوستان بودیم ، نصفه شب بود ساعت 3 اینا ، همه ام خواب آلود . خلاصه یکی از دوستامون که از تهران اومده بود (جوانه) یه چند شب خونه سحر و ساناز خوابیده بود .
جوانه : سحر نگا کن ، من هر شب به ساناز میگم که رو زمین راحت ترما ، هی اصرار میکنه رو تخت بخوابم .
سحر [خمیازه ای کش دار سر می دهد] : چرا رو هم نمی خوابین خوب؟
من : :|
پسرای جمع : 8-| :-"
ساناز و جوانه : #-o

در ادامه نشستیم یه کم عکسای تو لپ تاپ یکی از دوستانو دیدیم که از ایتالیا گرفته بود . رسیدیم به عکسای هتل .
مریم : میگم مهرداد . اتاقای این هتله چه خوشگله ... چقد شیکه اینجا ...
مهرداد : میری مریم جان ، باهم میریم انشاالله .
مریم : :-$
دوستان : :-" :-? 8-|
مهرداد : همه مون دسته جمعی #-o
خوبه باز 14 سال تفاوت سنی دارن کسی شک نمی کنه :))

# بازم ببخشید :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

شنیدم که امام جمعه یکی از شهر ها گفته:"امریکا به جای این همه تحریم و دخالت در امور ایران و تهدید جنگی بره یه فکری به حال دلارش بکنه که همش داره گرون میشه و نمیتونه کنترلش کنه =)) =)) =)) =))
 
Back
بالا