خاطرات سوتی‌ها

mahdyan · 2012/6/27

پاسخ : سوتی‌ها

جاتون خالی اردیبهشت ماه با دوستان عزیز با مترو رفتیم نمایشگاه کتاب. من پارسال کتاب مردی که میخندد ویکتورهوگو رو خریده بودم و خیلی خوشم اومده بود امسال میخواستم کتاب کوژ پشت ... ویکتور رو بگیرم برای همین از غرفه ها میپرسیدم
یه بار وارد یه غرفه شدم و سریع گفتم:کتاب ویکتور هوگو را دارید؟
بیچاره مرده با تعجب گفت: نه
بعد که سر در غرفه رو نگاه کردم دیدم بزرگ نوشته
نشر امام خمینی
و یک عالمه عکس شهید اونجاست

masood · 2012/6/27

پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم خونه پدربزرگم کله پاچه میخوردیم همین جوری که سر سفره داشتیم صبت میکردیم شوهرخالم داشت استخونای غلمو پاک میکرد اومد مثلا رایه بچش محبت ازخودش درکنه گفت:
کی استخوان میخوره
پسرخالم(6سالشه) وقتی بابا ش اشت استخونارو پاک میکرد با غاطعیت گف :
سسسسسسسگ :-"

شوهر خالم ازون به بد دیگه سر سفره باپسرش صبت نمیکنه

zahra-E · 2012/6/27

پاسخ : سوتی‌ها

ی بارمن کنارتلفن خوابیده بودم ک زنگ زدمنم خواب آلودفکرمیکردم خودم ب ی جازنگ زدم هرچی فکرمیکردم نمیفهمیدم کجاهمش میگفتم :
منزل آقای.....منزل آقای...........
ک بنده خداقطع کرددوباره زنگ زدبهش گفتم همین چنددقیقه پیش ز زدم ب ی جاولی هرچی فکرکردم نفهمیدم کجاک گفت خانم حواص جمع من زنگ زده بودم

khashayarfn · 2012/6/27

پاسخ : سوتی‌ها

بیست دقیقه پیش(۴:۳۰ صبح) زنگ زدم به معلمم (رباتیک) خواب بود با حالت عجله و اضطرابو اینا بهش گفتم پاشو بیا دم در خونت زود کارت دارم که از خواب بپره و اینا الان زنگ زده تو خوابو بیداری داشت فحش میداد میگفت کجایی پس ۲۰دقیقس دم در هستم! :))

Niloofar sharafi · 2012/6/27

پاسخ : سوتی‌ها

یکی از اعضای فامیل داشت می گفت چقد خوبه که آدم اسپری بزنه و کلا خوش بو باشه و ... :
... این همه تو تلویزیون زنا و مردا رو نشون می ده که دارن اسپری و دئودورانت می زنن ...

من :تلویزیون ایرانو که نمی گی ... ؟ =))

زنا و مردا رو در حال اسپری زدن نشون می ده ؟ =))

خودش :

javanshah · 2012/6/27

پاسخ : سوتی‌ها

سوتی وای چه قدر سوتی دادم من!!!!!!
داشتم در مورد فرعون کنفرانس می دادم که گفتم حضرت فرعون!!!! :-\

James Hetfield · 2012/6/27

پاسخ : سوتی‌ها

یه دفعه آش رشته داشتیم، بعد مامانم داشت توش کشک میریخت، گفتم : مامان کشک ضرر داره، زیاد نریز.
-کشک؟! ضرر نداره که !
-چرا دیگه، میره تو کلیه رسوب میکنه.
-نه ! از کجا این فکر رو کردی؟
-از اونجا که خیلی شبیه رسوب کتریه .
-آریا الآن جدی ای؟
-یس
-من و بابات چقدر بهت گفتیم برو تجربی بخون بچه جان !

Ogjfdnhdbkfrgccfvv · 2012/6/27

پاسخ : سوتی‌ها

آقا سوتی دسته اول :))

مامانم از امتحان اومده میگه لیلا تا چشم ب سوالا خورد مَنگ کردم

من: چی؟

منگ کردی؟

مامانم : حواس میذاری برام؟

هنگ کردم بابا :-"

F@temeh · 2012/6/27

پاسخ : سوتی‌ها

یک بنده خدایی تازه کامپیوتر خریده بودن . فک کنم تا قبل از اون اصن کامپپیوتر از نزدیک ندیده بود :-"

بعد به دوماده ما گفته بیا یادم بده، رفته دیده این بنده خدا هیچی نمیدونه از کامپیوتر، بهش گفته : ببینم حالا چجوری اینو خاموش میکنی؟ ^-^

گفته:از برق میکشیم ;;)

خدارو شکر من که هیچی سرم نمیشه از کامپیوتر میتونم خاموشش کنم ... شکر بارالها :))

amir abbasi · 2012/6/27

پاسخ : سوتی‌ها

ینی در این حد که رفتم کارنامه بگیرم بعد معاونین مثلن گرامی اینو دادن بمن... :-w

معلوم نی این معاونه حواسش کجا بوده؟؟؟ ;))

خوبه بهش گفتم اسمم امیرمحمده اگه نمیگفتم معلوم نی مال کی رو میداد؟؟ :))

به این میگن تیزهوشان(خیرسرشون :-w

) [-(

pucy cat · 2012/6/27

پاسخ : سوتی‌ها

سوتي خالم
ما دوروحيم در يک جسم
نه يک جسميم در دو روح

M Gravity · 2012/6/27

پاسخ : سوتی‌ها

جلو تلویزیون با تبلتم نشستم هندزفریم تو گوشم دیدم صدای تلویزیونو نمی شنوم برگشتم به دوستم میگم چرا هر چی صداشو بلند میکنم بلند نمیشه ؟؟؟؟؟؟ میگه چون داری صدای تبلتتو زیاد میکنی نه تلویزیون :))

:-[

poorya.kh · 2012/6/27

پاسخ : سوتی‌ها

یه بازه ی زمانی بود هر روز میرفتیم فوتبال، دور زمین فوتبال رو فنس کشیده بودن.

بعد یکی از بچه ها چرخشو برداشته تَـک چرخ (حالتی که چرخ جلو در هوا قرار دارد

) زده.

بعد 20، 30 متر مستقیم رفت تو فنس ـا، بش میگم چرا اینجوری میکنی دیوونه؟ :-/

میگه : تَـک ـم خوب بود، دلم نیومد بندازمش :))

esfrwms · 2012/6/27

پاسخ : سوتی‌ها

امروز میخواستم سوار تاکسی شم . .. صف شلوغ بود . .! منم اول صف بودم . . ! دیدم یه تاکسی داره میاد و از دور داره با لبخند علامت دو رو با انگشتاش نشون میده! (=

. . .فک کردم داره اینجوری با من سلام احوال پرسی میکنه منم عین مونگولا با انگشتام علامت دو رو بش نشون دادم . . !!! طرف منظورش این بود که دوتا ظرفیت داره!!! ( نمیدونین چقد بهم خندیدن . .. !) این روزا کلا حواسم جمع نیست . . .!

esfrwms · 2012/6/27

پاسخ : سوتی‌ها

یه روز سر کلاس فیزیک معلمم داشت از بار الکتریکی صحبت میکرد(معلمم مرد بود)گفت همه اجسام بار دارن منم یه دفعه از عقب کلاس بلند گفتم:یعنی ماهم الان بارداریم؟اونم گفت شمارو نمیدمنو ولی من باردار نیستم

فرشاد · 2012/6/27

پاسخ : سوتی‌ها

یه بار داشتم پسر داییمو تاب می دادم یهو جو گیر شدم محکم هلش دادم اون بد بخت زبون بسته هم پرید تو هوا یه ملق زد و با کله افتاد رو زمین
حالا من ..... :-"

^#^ ^#^ ^#^
فررررارررر...

dissib · 2012/6/27

پاسخ : سوتی‌ها

عمم:مامانت هست؟
من:نه رفته هفتمِ فلانی و اولِ فلانی(تعدد مرگو حال کنید)
عمم:اول؟ :-?

من:چیزه ینی همون مراسمه که واسه روز اول کسی که مرده میگیرن :-"

عمم:خودتو کشتی تشییع دیگه
من:حالا همون :-"

من:سفرید؟
عمم:نه سحر جا افتاد !!!
من: :))

عمه مگه خورشته؟ :))

عمم:نه عمه جان سحر خورشت نیست که

(پ ن پ) جا مونده از پروازش فردا میریم
:))

==================================
دوستم : چرا جدیدن همه ترقه میکشن؟ :))

(ترقه=سیگار) :))

gaucho · 2012/6/27

پاسخ : سوتی‌ها

امروز سره کلاس حساب بودیم یهو یه گوشی زنگ زد

برا ما خیلی عادیه این حرکت هیشکی هیچی نگفت

5 مین بعد دوباره همون صدا اومد و ما ها کاملن بی تفاوت بودیم یهو معلمه گفت: بی شعور نمیفهمه اینجا کلاسه!!

منم گفتم واقعن دیدم همه یه جوری نیگام میکنن

بعد نیم ساعت بعد دوباره همون صدا اومد گفتم هر کی هست گندشو دراورده دیه!!

دیدم همه یه جوری نیگام میکنن

به دوستم گفتم چیه چرا نیگا میکنین؟؟؟

گفت گوشیه خودشه گفتم خوده معلمه؟ گفت آره

گفتم قبلیم ماله خودش بود گفت آره!!

من :-"

دوستانه گرام

بعضیاشونم

دو سه تایی هم بودن که اون آخر =))

Z76.dentist · 2012/6/27

پاسخ : سوتی‌ها

یه بار ناظممون با اون حیبتش سرکلاس دادو بیداد که چرا شلوغ میکنید بعد روشو برگردوند که بره بلند گفتم هاپ هاپ هاپ
(اخه منم خیلی ناراحت شدم)بعد بدوبدو رفتم ته کلاس شانس اوردم اوله سال بود نشناخت از صدام اونقدم آمیب بود که نفهمید
کسی که داره میدوئه باید باشه :))