خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

قرار بود بچه هامون يه نمايشگاه بزنن، تو سالن نشسته بودن داشتن كاراشونو ميكردن. بعد معلم دينيمونم (مجرده!) نشسته بود پيش اينا ولي لباساش شبيه اينا بود!
بچه ها يه آينه ي بزرگ گذاشته بودن،‌داشتن بهش ور ميرفتن (براي نمايشگاهشون بود!)
بعد من رفتم پيشون، پشت معلممون وايستادم، دستم رو گذاشتم رو شونش، گفتم 2تا شمعدون خوشگل هم بيار كه يه عقد بيفتيم ديگه!!!
يه دفعه اي معلممون برگشت،‌فهميدم اشتباه گرفتم! فقط قرمز شدم و خنديدم!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

چهار شنبه سوری و ترقه دیگه...
امروز تو جوب میخواستیم یه زنبوری تست کنیم...
روشن کردیم و شروع کرد به حرکت!
یه گربه تو جوب بود!
بدبخت گربه ترسید...
فرار میکرد و این ترقه هم دنبالش میرفت!
ما هم فقط میخندیدیم! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز رفتیم پارک برف بازی یه بار یه صدایی اومد مثه صدای ماشین پلیس ما هم که ترسوم پارک هم پر دختر و پسرای جوون بود منم مانتوم کوتاه بود بدو بدو تو اون برفا دویدم میگم بچه ها پلیس اومده بیاین بریم بعد از این همه دویدن و اینا دیدیم اصلا ماشین پلیس نبوده یکی از پسرا داشته صدا در میاورده منم که ضایع معلوم یست چقد بهم خندیدن
 
پاسخ : سوتی‌ها

این معلم شیمی سال اول ما دستاش شدیدن میلرزه
رفته بودیم آزمایشگاه دوتا ماده رو(یادم نمیاد چی بودن)باهم ریخته توی ارلن
به ما می گه این دوتا نباید با هم مخلوط بشن
در حالی که از شدت لرزش دست آقا با هم مخلوط شدن جوری که اصلا جدا نمیشدن
یارو 5 دقه توی دستش گرفته برای ما توضیح می ده
بهش می گیم بزار که قاطی نشن می گه من که تکون نمیدم که قاطی بشن =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

برا درس زمین شناسی نبات درست کرده بودیم بعد گذاشته بودیم تو کلاس بعد دبیر شیمی اومد اونارو دیده میگه اا ازینا منم برا پسرم درست کردم راهنمایی کلاس پنجم بود :-" ;D
اونروز تو جمع بچه ی یکی از اقوام 5 سالشه بهش گفتیم شعر بخون ...میگه توی ده شلمرود بخونم؟گفتم ها :-"بعد اون تیکش که یارو میاد به حسنی میگه ما هفته یه بار میریم حموم رو اینجوری خوند : من ومامانم و بابام و عموم هفته ای یه بار میریم حموم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز تو کلاس زنگ تفریح من با عصبانیت داشتم از کلاس میرفتم بیرون،در همین حالت صورتم طرف بچه ها بود داشتم ی چیزی بهشون می گفتم.بعد یهو در محکم به صورتم خورد نگا کردم دیدم یکی از اونور درو محکم بست. :))
.....
چن شب پیش آبجیم به بابام گیر داده بود هی میگف بابا بیا .
منم خواستم بگم "شیرین کُشتی بابا رو "
بعد با "دق کردی بابارو"قاطی شد یهو گفتم:شیرین کُش کردی بابا رو =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم همش داشت حرف میزد یه دفه عصبانی شدم داد زدم: یه دقه ساکد دو دیگه
 
پاسخ : سوتی‌ها

اين سوتي مر بو ط به دختر داييمه :
چند روز بيش اومده بودن قاليا شون رو بشورن اونقدر كثيف بودن كه مي شد بگي قسمتي كه شسته شده بود سفيد بود و بقيش سياه
دختر داييمم هي داشت قاليا رو چك مي كرد كه جا ييش نمونه
بعد سايه ي اين دستگا هه افتاده بود روي قالي و شده بودرنگ قسمت چركش
دختر داييم گفت : آ قا مي شه اين قسمتشم تميز كنيد ؟
بسره يه نگاهي بهش كرد گفت مطمءني ؟
دختر داييم گفت آره
بعد بسره دستگا شو و زد كنار و نگاه دختر داييم كرد
حالا به نظر تون دختر داييم چه حالي داشت ؟ :-[ :-[ :-[ :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز پیش ک من سمپادیا تحریم بودم کاشون باد میومد سخت راه میرفتیم
یهو دوستم گفت لیلا من خیلی ناراحتم همه لباسام...دیگه نمیدونست چی بگه
منم گفتم چیه همه لباسات بادی میشه؟?!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

ظهر پزده اتاقمو زدم کنار مامانم اومده میگه چرا پرده رو زدی کنار
نمیدونم تو چه فکر بودم که گفتم: میخوام نور به قبرم بباره ;;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم با دوستم تو خیابون راه میرفتم بعد نزدیکای خونمون ی خیابون 1 طرفه هست خواستم خداحافظی کنم ازش ...یهو بم گفت:چرا میخوای از این خیابونه بری اینک ی طرفست!نگا کن داره از اینور ماشین میاد نه از این طرفی ک تو میخوای بری!!!
آخی فک کرد سوار ماشینیم=))
 
پاسخ : سوتی‌ها

_امروز رفته بودم خونه ی دوستم(حسام)
بعد داشتم میدیدم که چه آهنگایی داره
یه فایل بود به اسم"gole bi goldon"
بعد اول اینو خوندم "golden globe" میگم مگه آهنگه
باز دوباره سعی کردم ،خوندمش"golbi golden" میپرسم این دیگه یعنی چی؟
_همین الان که داشتم مینوشتم داداشم اومده بود فضولی
بهش گفتم لطف کن داری میری درم ببند.
میگه نه بنویس، من دارم گوش میدم(منظورش این بود که میخونم)
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز با معاونمون سر حجاب اینا بحث می کردیم و اونم با لحن خیلی خشن و عصبانی گفت کم جرو بحث کنین اصلا شما میدونین همه ی بچه های علامه حلی تهران هر روز با هد میرن مدرسه!؟
این ما: :)) =)) =)) =)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

قبض برق خونه مامان بزرگم اینا زیاد میومد بعدمامان بزرگم کرسی گذاشته بود واسه اینکه برق زیاد مصرف نکنه لامپ کم مصرف گذاشته بود :)) :)) :))بعدزنگیده خونمون میگه چرا کرسی گرم نمیشه؟؟؟؟؟(آخه یکی نیس بگه مادرمن بخاطراینکه گرمای اضافی نداره کم مصرف شده دیگه...) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تو راه پله ها داشتم پشت سر معلما راه میرفتم یهو دیدم معلم ادبیات دست گذاشت رو شونه ی معلم فیزیک بهش میگه:
مازیار جان دیشب نبودی دلمون تنگ شد واست...
آفا مارو میگی دیگه نفهمیدیم چی شد تا آخر زنگ اونقدر خندم گرفته بود که کلا نرفتم کلاس!!!! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا این مازیاره عادت داره که سر کلاس که میاد چایی بخوره بعد میاد کلاس بذاره نصفه میکنه چاییشو
بعد ما یه بازی میکردیم که یه غلط گیرو میچرخوندیم سرش به طرف هر کی میشد بقیه یه کاری رو توافقی به این میگفتن و این باید انجام بده.آقا یه بار به ما افتاد و بقیه گفتن که باید بقیه چایی وردکار و بخوری
منم بلند شدم داد زدم حاضرم به شتر ل/ب بدم ولی چایی اینو نخورم
آقا یه دفعه کلاس ساکت شدش و من ... شدم.
من: :-[ :-[ :-[ :-[
معلم: X-( X-( X-( X-(آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ X-( X-( X-(
بعدشم که نمره ی مستمرررررررررررررررررر :(( :(( :(( :(( :((
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز مدرسه میخواست ما رو همایش نانو ببره... موقعی که رسیدیم دیدیم خبری از نانو نیست، همایش المپیاد های علمی رزمندگانه... ;D گفتن هر سوالی در مورده المپیاد دارین رو یه برگه بنویسین، یه طلای جهانی فیزیک بود جواب میداد... اغلب سوالا این جوری بودن که چند نفر طلا میگیرن؟، کی برگزار میشه؟، چند نفر تو هر مرحله قبول میشن؟ از کی بخونیم و ................ وسط این سوالا یکی چند تا سوال فیزیک پرسیده بود، قبل از اینکه جواب بده گفت ایشون خیلی سوالاشون در مورد علوم ساینسه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 
Back
بالا