سرکار گذاری!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samaneh.Z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سرکار گذاری !

بچه که بودم با همسایه پایینیمون لج بودم هر وقت میخواستم برم بیرون سر راهم کفشاشونو از جلو درشون برمیداشتم پرت میکردم پایین ;D
 
پاسخ : سرکار گذاری !

یه بار اردو رفته بودیم تهران تو جاده هر ماشینی که از کنار اتوبوسمون رد میشد من و چندتا از دوستام چاقو میوه خوری میذاشتیم زیر گلوی دوستم اونم از پشت پنجره جیغ میزد و به شیشه چنگ میزد و از راننده کمک میخاست!! #:-S #:-S #:-S :-s :-s :-s :-ss :-ss
یه سری که خیلی بیخیال لبخند زدند و برامون دست تکون دادن!! 8-} 8-} ;D ;D ;D :)) :)) :)) =)) =)) =)) =))
ولی چند تاشون جدی باور کردن!!!نزدیک بود کار به پلیس بکشه!!! :(( :(( :((
 
پاسخ : سرکار گذاری !

من با همسایه بالایمون وقتی کوچکتر بودیم
همسایه بغلی رو که از ما چند سال کوچکتر بود می انداختیم زمین بعد بهش میگفتیم جادوگر ها تورو انداختند :o اون هم باور میکرد :)) ;D =))
اگر هم دستش درد میگرفت چند تا برگ روش می زاشتیم میگفتیم خوب میشه =)) =))
 
پاسخ : سرکار گذاری !

راهنمایی بودیم تو سرویس سرامون بیرون بود ملتو سرکار میذاشتیم :)) :)) :)) ;D ;D ;D
یه بار وسط چهارراه یه موتوریه کچل با دمپایی داشت میرفت ما صداش کردیم:کــــــچچچــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــههههه روووووو!!!!
یارو اومد برگرده دمپاییاش افتاد وسط چارراه =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سرکار گذاری !

بچه که بودیم ( البته الانم ;D ) میرفتیم آدامس میخوردیم بعد در میاوردیم پشت دستگیره ماشین ها میچسبوندیم ! طرف میرفت در باز کنه کلی میخندیدیم ! =)) =)) >) >)
 
پاسخ : سرکار گذاری !

چند روز بعد از امتحانات دوستم اومده بود خونمون . تا حدود صبح بیدار بودیم . ساعت 3 که شد زنگ زدیم به اطلاعات آب و فاضلاب ( آبمیوه گیری ;D) تا بنده خدارو سر کار بذاریم . (البته با لهجه نیشابوری تا طرف باورش بشه )
من- آقا خسته نباشی
- سلامت باشی
-خونمون بوی گند گرفته جان من پاشو بیا درستش کن
- نصف شب ؟
- جان من خیلی بو بدی می کنه!
- حالا یک امشبو تحمل کن دیگه
- نمی تونم
- مگه شما پای دسشوییتون می خوابین ؟ برو دیگه منو اذیت نکن خودم فردا ساعت 5 صبح میام خونتون
بعدش ما اینجوری بودیم =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) اونم که صدامونو میشنید اینجوری X-( X-( X-( X-( X-( X-( X-(
 
پاسخ : سرکار گذاری !

یکی از دوستام خیلی وسواسه (تو لیوانی که مامانش توش آب خورده بوده،آب نمی خوره:تا این حد) یه روز داشت آدامس می جوید چون می خاست میوه بخوره آدامسشو گذاشت گوشه ی بشقاب منم عمدا با آدامس جویده شده ی خودم عوضش کردم ;Dهمین که آدامسشو برداشت گذاشت تو دهنش بهش گفتم وای چشتون روز بد نبینه میخاست منو بکشه تا یه ساعت جلو روشویی بود به دهنش آب میزد ;)
 
پاسخ : سرکار گذاری !

من مردم آزاری هایی کردم که حتی شما فکرشم نمیکنین! از کجاش بگم؟ از اونجایی که منو دوستم دختر همسایه رو بردیم بالا پشت بوم و پرتش کردیم پایین و پاش شکست و کلی دعوا شد بین داداشام و اون همسایهه؟ خرج پاشو دادیم بالاخره! 8-}

از اون جا بگم که پستونک و دمپایی همون دختر رو میداختم تو چاه وسط کوچمون؟ ;D


از اون جا بگم که لامپ های پارک کوچمون رو شکستم و هنوزم که هنوزه بچه های محلمون نمیدونن کاره کی بوده؟ :))

از اونجا بگم که دوستم گفت برام فیلم بریز با خانواده ببینم ...منم فیلم مبتذل ریختم و داداشش گرفته بود به باد کتک و هنوزم باهام قهره؟ ;D
 
پاسخ : سرکار گذاری !

کلا من دیوونه ی این کارم که تا دم در دستشویی مخصوصا اگه تو حیاط یا باغ باشه پشت طرف برم و تا اومد بیرون و چراغو خاموش کرد بپرم پشتش!(البته عواقبی هم این کارم داشته تا الان!)
کار دیگه ای هم که خیلی لذت بخشه اینه که چراغ کسی که تو حمومه رو از پشت در خاموش کنی!
یه بارم نصف شب از تو اتاقم زنگ زدم به تلفن خونه و خودمو زدم به خواب!بابام کلی غرغر کرد و پا شد تا جواب بده که من یک دفعه قطع کردم!
دوباره زنگ زدم این دفعه هم مامانم هم بابام هم خواهرم بیدار شدن همه دنبال تلفن منم که مثلا خواب! که بازم قطع کردم،دفعه سوم اومدم زنگ بزنم بابام شمارمو دید و دیگه... ;D
 
پاسخ : سرکار گذاری !

بچه بودم با دختر همسایمون در چندتاخونه در زدیم فرار کردیم
راهنمایی یه جوری به دیوار تکیه میدادم که بچه های دیگه پاشون گیر کنه بخورن زمین ^#^ X_X
 
پاسخ : سرکار گذاری !

ما اردوی یزد رفته بودیم بعدش یه شب دماغ یکی از بچه هارو موقع خواب گرفتم بعدش دهنش رو برا نفس کیشدن که باز کزد دوستم دست کرد تو دماغش و انگشتشو گذاشت تو دهن اون ! خوردش هر چی رو زبونش بود و ما در این حین داشتیم ازش فیلم می گرفتیم !!! >) تا چند روز فک می کرد که سرکار گزاشتیمش تا اینکه یه روز معلم دینیمون گفت فیلمای اردورو بیارین کلاس ببینیم ما هم بهش نشون دادیم !
معلممون و بچه ها : :))
دوستم که دست کرده بودیم تو دهنش : :o X-(
 
پاسخ : سرکار گذاری !

داشتم با مترو با دوستم با برميگشتم بعد ته قطار نشسته بودم..بعد اين آدماكه مثلا قطار رو هدايت ميكنن و تهِ ته ميشينن خيلى بلند داشتن حرف ميزدن..منم اعصاب نداشتم..يه كاغذ درآوردم نوشتم روش من يه نيمه انسان-ماشينم ..بايد افراد خاصى رو بُكُشَم..از اين كار خوشم نمياد ولى بايد بكشمت!!مواظب باش ..من هميشه پشت سرت هستم..يه زن ميانسال با مو هاى خاكسترى..

بعد شماره خونه رو (خونه دوستم)مينوشتيم روش از زير در مينداختيم تو واگنشون..(به يه بد بختيا..آخه شيب داره بايد بخوابى فوتش كنى بره اون ور..اولين جا..زود انداختيم تا ببينيم چي ميگن..
-على چيكار كنيم..؟![با اندكى استرس]
-منظورش منم يا تو؟؟
-شايد.....
شرمنده ديه ترمز گرفت مام بايد پيده ميشديم.. :-<
بعدش كلا ما اينطورى =))ملت اين طورى :-/

خلاصه تو همه قطار ها انداختيم!سوار ميشديم..مينداختيم..بعد يه ايستگاه پياده ميشديم تا قطار بعدى بياد (الافيه ديه)
اگه زنگ بزنن كلى خواهيم خنديد!فعلا خبرى نيسD
 
پاسخ : سرکار گذاری !

چن وخ پیش رفته بودیم آبشار بار
بعد این بچه خواهرم ی عروسک داشت ک هیکلش مثه بچه واقعی بود
بعد از بالای آبشار گذاشتیمش رو آب
تا پایین هممون داد میزدیم وای بچمون
وای بچمون
بعد مرده حسه فداکاری بش دس داد پرید تو آب
بعد خیلی شیک بغلش کرده و آوردشی بیرون
میده دسته من میگه ببین سالمه؟!!
ما =))
اره سالمه :-"
 
پاسخ : سرکار گذاری !

یه سری تو اتوبوس نشسته بودیم یهو اتوبوس شلوغ شد مامانم رفت رو یه صندلی دیگه نشس بعد داداشم نفهمید یهو گفت:مامان کو؟ :-s
من:وای رفت ما رو جا گذاش و رف
داداشم هی این ور و اونور و بیرونو نگا میکرد ولی دقیقا اونجایی که مامنم نشسته بود رو نمیدید
داداشم:مامان... :(( :(( :((
یه دختر جوونیم روبرومون نشسته بود فهمید دارم سرکارش میذارم از خنده غش کرده بود
اخرش که داداشم فهمید: :-w
 
پاسخ : سرکار گذاری !

آقا،یکی از دوستام خیلی ادعا میکرد داداشش ادم پاکیه،واصلا اهل دوس دختر واینا نیست،ما با بجه ها بهش پیشنهاد کردیم،که بیایم امتحانش کنیم.اونم گف داداش من که ریگی به کفشش نیس،باشه.شمارشو گرفتیم(3تایی)با سیم دوستم حدیث منو مونا بهش اس میدادیم.اینا دوستای کانون زبانم هستن،بعد عصر4شنبه بود،که خبر دار شدیم،که فرداش تا12:30مک آپ داریم،باهاش قرار گذاشتیم،تو پارک کنار کانون.خواهرش داش منفجر میشد،خلاصه بعد کانون رفتیم،سرقرار.زنگ زد گف کجایی،من گفتم،بادوستام اومدم.گف خب چه رنگی بوشید فدات شم؟وای ما مرده بودیم از خنده.اومدم جوابشو بدم،که خواهرش کوشیو رو گرفت وگفت آبی تیره س مانتوم عزیزم.داداشش گف من که چهرتو درس نمیبینم از من دوری ولی فدات شم.چقد بامزه به نظر میای.خواهره:واقعا نمیشناسی گلم؟برادره:ن از کجا بشناسمت؟ما دیرو ز باهم دوست شدیم.خواهره.:بی شرف،مهنازم.خواهرت.مهرزاد،تو که میگفتی اهل این چیزا نیستی،خداییش چن تا دیگه زیر سر داری.بدبخت پسره،سرکار بود،تازه جلو خواهر کوچیکشم،کلی ضایع شد
 
پاسخ : سرکار گذاری !

آغا یه آدم کخ ، اس های چیز دار می داد ، منم اومدم سر کارش بذارم ، یه مدتی پسرَرو سر کار گذاشتم و اینا.....
بعدش فهمیدم طرف دختر بوده و منو سر کار گذاشته بود :-"
سرکاری دو جانبه........
 
پاسخ : سرکار گذاری !

1بار یه پیر زنی زنگ زده بـــود ،اشتباه گرفته بـود!منم که حوصله نداشتم خواستم سرکارش بزارم!
اون: سلام دخترم خوبی؟
من:مرسی مادرجان!
اون:ماشاالله چه خوش صحبت شدی!مامان بابا خوبن؟
من:مرسی
اون:ننه حال شوهرت چطوره با هم میسازین؟
من: :-" :-"بله بله سلام میرسونن!
اون:میخواستم بیام ببینمتون
من:تشریف بیارید خوشحال میشیم!!!!(اینجا تیریپ رفاقتم گل کرد ، گفتم البته لطفا یه زنگ به مامانم اینام بزنید که در جریان باشن)!
 
پاسخ : سرکار گذاری !

یه بار بحث ریاضی پیچیده شده بود گفتم آقا یادم رفته بود آقای (اسلامی) پاییین گفتند بیاید قراره یه جزوه مهم بهتون بدند. گفتند: نه! من خودم جزوه طرح میکنم. با جدیت گفتم چرا آقا ! گفتند باشه . علی برو پایین! نه آقا گفتند فقط خودتون. گفتند : اِه! بچه ها وایسید.
تا رفتند من داد زدم بچه ها معلم سر کاره ! رفتیم پایین (همه!) و اصلاً معلم بهم چیزی نگفت ولی جلسه بعد یه معادله سخت داد و گفت اصلاً آقای اسلامی تو این معادله که داده نگفته چرا حل نمیشه! چهار ساعت اسکل شده بودم بدتر از اون. X-(
 
پاسخ : سرکار گذاری !

آقا الان حدود1ماهه ی نفر زنگ میزنه به بابام،میگه با رخساره کار دارم.بابام هردفه میپیچونه طرفو،یه بارمیگه بیرونه.ی بار حمومه.ی بار دستش بنده.چن روز پیش یارو شاکی شد گف گوشیو بده بهش ببینم،(لهجه روستایی داره)ماهم ک تو این1ماه صداشو شنیده بودیم ولهجه شو بلد بودیم،بابام گف بیا بگیر تو با لهجه باهاش بحرف.وای.گوشیو گرفتم:بالهجه خفن،:::سلام،اون:سلام رخساره،کجایی؟خبری نیست ازت؟ای مرده کیه هردفه جواب منو میده؟من:ای صاب خونس.حالا میام ده میحرفیم(اینجاش که رسید فهمیدم سوتی دادم سریع گفتم)خدافظ...دیشبم باهاش حرفیدم.کلی شاکیه که چرا ده نمیای....؟؟وای من مردم از خنده.به بابام میگم گناه داره،میگه میخندیم....آخه پدرمن...چی بگم...
 
پاسخ : سرکار گذاری !

چند شب پیش یکی از دوستام اس داد که به یادتم و اینا
منم گفتم دقیقا الان به یادت بودم
راستش تو رو به یکی معرفی کردم
اون اومد کم نیاره گفت اع جدی؟ کی هست؟
من=فلانی. قصد ازدواج داره، ببین شمارتو دادم بهش. خیلی کنه بود
دوستم یهو جدی شد گفت: تو چه غلطی کردی؟
منم ول نمی‌کردم
آخرش گفت من گوشیشو خاموش می‌کنم
حالا من هر چی زنگ میزدم خاموش بود
آخرش دو روز بعد زنگ زدم خونش گفتم سرکار بودی!!!!! ;D
 
Back
بالا