در اين آياتي كه گفتي، قرآن از ذوالقرنين صحبت كرده كه قطعا معلوم نيست كورش است يا نه!
افلاطون - قوانين ( ۴٧٧ تا ٣۴٧ پيش از ميلاد) :
پارسيان در زمان شاهنشاهی کورش اندازه ميان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند . از اينرو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسياری از ملتهای جهان شدند . در زمان او ( کورش بزرگ) فرمانروايان به زير دستان خود آزادی ميدادند و آنان را به رعايت قوانين انسان دوستانه و برابری ها راهنمايی ميکردند . مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند از اين رو در موقع خطر به ياری آنان ميشتافتند و در جنگها شرکت ميکردند . از اين رو شاهنشاه در راس سپاه آنان را همراهی ميکرد و به آنان اندرز ميداد . آزادی و مهرورزی و رعايت حقوق مختلف اجتماعی به زيبايی انجام ميگرفت .
هرودوت – تاريخ هرودوت ( ۴٨۴ تا ۴٢۵ پيش از ميلاد) :
هيچ پارسی يافت نمی شد که بتواند خود را با کورش مقايسه کند . از اينرو من کتابم را درباره ايران و يونان نوشتم تا کردارهای شگفت انگيز و بزرگ اين دو ملت عظيم هيچگاه به فراموشی سپرده نشود .
کورش سرداری بزرگ بود . در زمان او ايرانيان از آزادی برخوردار بودند و بر بسياری از ملتهای ديگر فرمانروايی می نمودند بعلاوه او به همه مللی که زير فرمانروايی او بودند آزادی می بخشيد و همه او را ستايش مينمودند . سربازان او پيوسته برای وی آماده جانفشانی بودند و به خاطر او از هر خطری استقبال ميکردند .
هارولد لمب دانشمند امريکايی:
در شاهنشاهی ايران باستان که کورش سمبل آنان است آريايی ها در تاجگذاری به کردار نيک - گفتار نيک - پندار نيک سوگند ياد مي کردند که طرفدار ملت و کشورشان باشند و نه خودشان . که اين امر در صدهها نبرد آنان به وضوح ديده می شود که خود شاهنشاه در راس ارتش به سوی دشمن برای حفظ کيان کشورشان می تاخته است
گزنفون – کوروپديا ( ۴۴۵ پيش از ميلاد):
روزي در انديشه افتادم که به راز کاميابي فرمانروايان و دولتها، و علتهاي فراز و نشيب ملتها و حکومتها و چگونگي رفتار رهبران و کردار زيردستان و مهرباني و جانفشاني کسان نسبت به يکديگر ، پي ببرم; و بدين نتيجه رسيدم که براي انسان بسيار آسانتر است که بر جانوران فرمان راند تا بر آدميان. اما هنگاميکه بياد آوردم که چگونه يک تن، يعني کورش پارسي، بود که بسياري از آدميان و شهرها و ملتها را فرمانبردار خود کرد، بناچار گمان خود را ديگرگون کردم، و بر آنم که حکومت بر انسانها نه کاري ناشدني است، و نه حتي دشوار، بشرط آنکه بخردانه و با هوشمندي در پي حکومت کردن برآئيم، زيرا که وي با شاهان ديگر چه آنان که جانشين پدر شده اند و پادشاهي را بميراث برده اند، و چه آنان که با کوشش و تلاش خود، بر تاج و تخت دست يافته اند تفاوت بسيار داشت .
اين فرمانبرداران از قومهاي گوناگون و با زبان و آداب و آئينهاي متفاوت بودند, ولي همه او را ميخواستند, و ازاو باك داشتند, و يار ايشان نبودكه در برابرش در ايستند. اما همواره آرزومند بودندكه خدمتش آيند, و شادمانش دارند, و بوسيله ي اندرزها و رفتار خردمندانه اش راهنمائي شوند.
. گزنفن چنان شيفته ي کورش ميشود که او را برترين مرد تاريخ مي داند، و مي افزايد که پارسيانش او را پدر ميخواندند، و ديگران خداوندگارش(يعني به چم برترين سرور و نه آفريدگار) مي ناميدند.