پاسخ : وجود
به نقل از Nima Nv :
اتفاقا به نظر من همین حواس هستن که آدم رو به اشتباه میندازن :
چون حواس ما به مرور زمان و با اضافه شدن سال های عمرمون بیشتر با این دنیا و قوانینش مانوس میشن تا جایی که هر چیزی که
بر خلاف ادراکشون از این دنیا باشه رو عجیب،غیر ممکن و..... چیز دیگه میدونن
اما شاید ما این دنیا و قوانینشو نتونیم درک کنیم !
چون به همین چیزایه روزمره و به قوله خودمون عادی ، عادت کردیم....
اما به نظر من 2 قشر هستن که میتونن از حواسشون به درستی استفاده کنن :
1.بچه ها
2.دیوانه ها
اگر دقت کرده باشین این 2 قشر رو ما عادی نمیدونیم و چه بسا میگیم که درکشون از ما کم تره !
اما من واسه حرفم 1 مثال میزنم :
فرض کنید شما و 1 کودک کناره هم نشستید من هم جلوی شما ایستادم
یهو من تو هوا شناور میشم و شروع به پرواز میکنم !
شما بیشتر تعجب میکنید یا بچه ؟ (اصن بچه ممکنه تجب نکنه )
مسلما شما ، چون با ادراکی که از دنیا دارین غیر ممکن میدونین که 1کی تو هوا شناور بشه
اصلا فکر نمکنید که 1% ممکنه شما اشتباه میکنید....
اما بچه فکر میکنه ای هم 1کی از قوانین دنیا ای هست که تازه چند وقته بهش وارد شده و اونقدر تعجب نمیکنه...
(دیوانه هم تقریبا به همین صورت)
دنیای سوفی رو خوندی؟

درسته اما این دلیل نمی شه که حواس کودک بهتر باشه، این دلیل می شه که بگیم کودک حواسش کم تر کار کرده و به چیزهای اطرافش کم تر عادت کرده تا اونا رو باور کنه!
قبلا برای مردم این یک "واقعیت" بود که اجسام به پایین می افتن اما نیوتون گفت "چرا؟" و جاذبه رو کشف کرد! حالا اگه یه جسم به بالا می رفت همه تعجب می کردن و می گفتن عجیبه! چون "پایین اومدن" براشون واقعیت بود، اما نیوتون دوباره می پرسید: "چرا؟"
ما هم نباید بگیم، این یک واقعیته که ما وجود داره؟
چرا واقعیته؟ چه دلیلی داریم؟ هیچی، چون فکر می کنیم که شاید حواسمون این رو بگن!
ببینین، نه ما می دونیم که حواس دارن چی می گن،(یعنی اصلا دارن وجود دنیا رو تایید می کنن یا نه! این که یه تعداد سلول حسی که یه اطلاعاتی رو به مغز می فرستن و ما عادت کردیم که بگیم این اطلاعات برخورد یک سنگ با بدن من رو می گه، این از روی عادته! نه از روی اطمینان و درک درستی که از حواس داریم!) نه اصلا مطمئنیم که حواس ما همیشه درست فکر کنن! و نه حتی مطمئنیم که حواس وجود دارن!
حالا فرض کنین وجود دارن، شاید یه دانشمندی چیزی یه سیم هایی به مغز ما وصل کرده و یه اطلاعاتی داره بهمون می فرسته تا فکر کنیم به جای اون آزمایش گاه کوچیک توی یک دنیای بی نهایت بزرگ هستیم!
تنها دلیل قابل قبولی که وجود ما رو -کمی- برای من اثبات می کنه، دلیلیه که دکارت می آره.
دکارت می گه، ممکنه این سیب وجود نداشته باشه، فقط من فکر می کنم که وجود داره و تخیل منه!
شاید این دنیا، این دست، این بدن من و ... هیچ کدوم وجود داشته باشن و فقط من فکر می کنم که وجود دارن!
اما آیا می شه گفت که من وجود ندارم؟ یعنی می شه گفت که من اشتباها فکر می کنم که وجود دارم؟ نه، چون همین اشتباه فکر کردن، همیشه شک کردن به ماهیت خود، همین خودش وجود من رو نتیجه می ده!
آیا خلا می تونه خودش رو فریب بده که وجود داره؟ نه! چون همین فریب دادن دلیل بر وجود منه! من فکر می کنم و احساس می کنم که دارم فریب می خورم، پس هستم، همین شک من نشون می ده که فقط خلا وجود نداره! پس به قول دکارت:
"من شک می کنم، پس هستم!"
اگه بد توضیح دادم یا پیچیده شد پوزش می خوام! :)