
یعنی کسی می تونه تعریفش کنه؟؟؟به نقل از مـهمّد بذرکار :یه تعریف از بودن .... ؟ یه تعریف از واقعیت ..... ؟


خب دنیای حقیقی چیه؟ فرقش با دنیای مجازی چیه؟به نقل از ماجده :واقعیت چیزیه که تو دنیای حقیقی وجود داره و ما سعی میکنیم بگیم که وجود نداره و غیر واقعی چیزیه که تو دنیای مجازی وجود داره یعنی حقیقی نیست و ما سعی میکنیم بگیم که حقیقت داره.


به نقل از ندا مکرم :ما همچنان تعریفی از هیچ کدوم از این چیزایی که گفته شده نداریم و تا موقعی که یه تعریفی برای چیزایی که می گیم در نظر نگیریم، نمی تونیم درباره شون بحث کنیم. تا وقتی نگیم معیارمون برای بودن و یا واقعیت و دنیای واقعی و مجازی چیه، نمی تونیم درباره شون چیزی بگیم و فقط همین جوری بحث و سوالات و شبهه ادامه پیدا می کنه!
البته اگه مشکل اینه که نمی دونین اینا رو چی تعریف کنین، یه بحث دیگه ست!




اگر به بودنش باور نداشته باشه یعنی واقعیت نداره دیگه؟!به نقل از شيوا مشتاقي :حقیقت، وجود توست.
واقعیت، باور تو در بودن.

مرسی از توضیحت! توضیحاتت همیشه کامل باشه مثل الان خیلی بهتره!(کاربران کم IQ مثل بنده هم در اینجا موجود استبه نقل از شيوا مشتاقي :حقيقت اون چیزیه که باید باشه و واقعیت اون چیزیه که فعلا هست.
باور یک فرد و عملکردش واقعیت وجودیه اونه.
حالا اگه خودشو باور نداشته باشه و کمرنگ بشه، بی تاثیر می شه. انگار که وجود نداره و این واقعیت وجودیه اون فرده.
اما حقیقت، اصلیه که از اول ثابت بوده، هست و خواهد بود.
)

تمام نیاز هایی که برای تبدیل زنبور به انسان وجود دارد.نتایجX:همه ی دارایی های یک زنبور.بر اساس قانون 1) موجودی به نام انسان بوجود می اید.حال سراغ دومین نقش P یعنی نبود یک پدیده ی دیگر می رویم:برای مثال شما کیکی را تصور کنید که یک سوم ان را بریده اید.وقتی ان قسمت را بر می دارید بدین معناست که بقیه ی کیک را برش نداده اید.حال اگر جسم انسان را نقصی برای محدودیت مکان و زمان(فقط از طریق جسمی نه از راه روحانی!)بدانیم.ما دارای جسم و در نتیجه فاقد جاودانگی در این دنیا می باشیم.پس تثبیت یک گزاره یعنی نفی به هر انچه ضد موجودیت گزاره است.(لا اله الله!)حال اگر انسان را X و جسم انسان راp بنامیم p یعنی نبود احاطه بر مکان و در نتیجه زمان و با العکس.از ان جا که بدون وجود x هستی گزاره ی p غیر ممکن است و بدلبل وجود انسان حتما x وجود دارد پس اول x بوده است و بعد p.اما چرا؟چون اگر x باشد یعنی روح انسان و از ان جایی که رویای صادقه وجود دارد پس روح بر مکان و بنابرین زمان و با العکس تسلط دارد باعث وجود محددیت جسمانیش می شود.با توجه به تعریف هایی که در مورد x بیان شد x تنها قدرتی است که می تواند نقص را بوجود اورد و از هر نظر دارای صفات خوب نا محدود است پس هیچ وقت فنا و محدودیت را نمی پذیرد.دلیل دیگر ان این است:از ان جا که روح ما دارای تسلط بر مکان و زمان هست و جاودانگی را می خواهد پس x هم همیشگی بودن را خواهان است.ازا این فرایند این نتیجه را می گیریم که برای هست شدن هر موجود نیاز به بعدی غیر جسمانیست و چون بر مکان و زمان احاطه دارداگر ما دو بازه ی زمانی t و s را داشته باشیم دجار تحلیل و تغییر نمی شود پس نقض نمی شود به همین دلیل x هم نقض نمی شود.پس تا ابد وجود دارد و جاودانه هست.به این گزاره خدا می گوییم.چون خدا بی نیاز است پس هدفی ندارد و همیشه همه جا وجود دارد قدرتش نا محدود است و دچار تغییر نمی شود.از ان جا که وجود روح یعنی هستی نا محدود پس اگرp+x=q گزاره ی اول هیچ چیز نمی تواند باشد مگر نقص موقتی برای q در نتیجه این موجود بی نهایت نیاز مند نیست در صورتی که وجود چند خدا نشان از این دارد که چند خدا به هم نیازمندند.پس ما خدایی داریم که احد است و بسیط.یعنی یک پارچه است و هیچ خدایی غیر از او وجود ندارد.همیشه برای انجام اعمال صالح یک اصل ثابت وجود دارد و ان هم این است:خواستن توانستن است.لا حول و لا قوه الا با الله العلی العزیم. الحمد لله رب العالمین...