• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

فريدون مشيري

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريدون مشيري ...

آفاق پریشانی

وقتی نسیم صبحگاهان -مست-
گل های باغ گیسوانت را
افشاند و
پرپر کرد و
پرپر کرد و
پرپر کرد؛
بر روی پیشانی

من نیز،در آیینه ی چشم تو می دیدم
پرواز روحم را
در آفاق پریشانی...
 

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريدون مشيري ...

بر شانه های تو

وقتی که شانه هایم
در زیر بار حادثه میخواست بشکند
یک لحظه
از خیال پریشان من گذشت:
"بر شانه های تو..."

بر شانه های تو
می شد اگر سری بگذارم.

وین بغض درد را
از تنگنای سینه برآرم
به های های

آن جان پناه مهر
شاید که میتوانست
از بار این مصیبت سنگین
آسوده ام کند.
 

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريدون مشيري ...

بر شانه های تو

وقتی که شانه هایم
در زیر بار حادثه میخواست بشکند
یک لحظه
از خیال پریشان من گذشت:
"بر شانه های تو..."

بر شانه های تو
می شد اگر سری بگذارم.

وین بغض درد را
از تنگنای سینه برآرم
به های های

آن جان پناه مهر
شاید که میتوانست
از بار این مصیبت سنگین
آسوده ام کند.
 

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريدون مشيري ...

پرنیان سرد
:D

بنشین،مرو،چه غم که شب از نیمه رفته است؟
بگذار تا سپیده بخندد به روی ما
بنشین ببین که: دختر خورشید –صبحگاه-
حسرت خورد ز روشنی آرزوی ما!

بنشین،مرو،هنوز به کامت ندیده ایم،
بنشین،مرو،هنوز کلامی نگفته ایم،
بنشین،مرو،چه غم که شب از نیمه رفته است؟
بنشین،که با خیال تو شب ها نخفته ایم!

بنشین،مرو،که در دل شب در پناه ماه
خوش تر ز حرف عشق و سکوت و نگاه نیست
بنشین و جاودانه به آزار من مکوش
یک دم کنار دوست نشستن گناه نیست.

بنشین،مرو،حکایت وقت دگر مگو
شاید نماند فرصت دیدار دیگری
آخر تو نیز با منت از عشق گفت و گوست!
غیر از ملال و رنج از این در چه می بری؟

بنشین،مرو،صفای تمنای من ببین!
امشب چراغ عشق در این خانه روشن است،
جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز،
بنشین،مرو،مرو،که نه هنگام رفتن است!
**
اینک،تو رفته ای و من از راه های دور
می بینمت به بستر خود برده ای پناه،
می بینمت –نخفته- بر آن پرنیان سرد،
می بینمت،نهفته نگاه از نگاه ماه،

درمانده ای به ظلمت اندیشه های تلخ،
خواب از تو در گریز و تو از خواب در گریز،
یاد منت نشسته برابر –پریده رنگ-
با خویشتن-به خلوت دل- می کنی ستیز!
 

broodfather

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,369
امتیاز
690
نام مرکز سمپاد
حلی 3
شهر
تهران
مدال المپیاد
دادم ! ;D
دانشگاه
نمیدونم ... اگه خدا بخو�
رشته دانشگاه
اسب سواری با سگ
پاسخ : فريدون مشيري ...

پرنیان سرد و گرمم داره ؟! مگه ساندیویچه ؟!

شما کدوم ورژنشی ؟! ولرمی ؟!؟! :D
 

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريدون مشيري ...

گر تو آزاد نباشی

نه همین غمکده ای مرغک تنها قفس است
گر تو آزاد نباشی همه دنیا قفس است

تا پر و بال تو و راه تماشا بسته ست
هر کجا هست،زمین تا به ثریا قفس است

تا که نادان به جهان حکمروایی دارد
همه جا در نظر مردم دانا قفس است.
 

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريدون مشيري ...

به نقل از Immortal :
پرنیان سرد و گرمم داره ؟! مگه ساندیویچه ؟!

شما کدوم ورژنشی ؟! ولرمی ؟!؟! :D
بله که سرد و گرمم داره!
من همون سردشم...شایدم گرم
چه میدونم!
 

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريدون مشيري ...

چقدر...؟
(از کتاب "تا صبح تابناک اهورایی")

میان جان دو انسان،چنین به هم نزدیک
چقدر فاصله؟
آخر چقدر فاصله؟آه
چقدر ماندن در هاله ی تبسم و شرم؟
چقدر ب.دن در پرده ی سکوت و نگاه؟
چقدر دوری از آفتاب آن لبخند
چقدر محروم از سایه سار آن گیسو
چقدر باید سر کرد بی نوازش او
چقدر؟
**
چقدر...؟چقدر؟
به اصطکاک دل و سنگ گوش دادن ها
به حکم مبهم تقدیر سر نهادن ها
**
بشر چقدر به درمان عشق درمانده ست؟
مگر چقدر ازین عمر بی ثمر مانده ست؟

مگر چه کاری خوش تر ز دوست داشتن است؟
مگر که عشق گناهی برای مرد و زن است؟

چقدر باید بر این گناه تاوان داد؟
چقدر باید خاموش ماند تا جان داد؟

چقدر پرسه زدن در خیال،با اندوه؟
چقدر صبر،چه صبری به سهمگینی کوه؟

چقدر سرخ شدن زیر تازیانه ی شوق؟
چقدر بی تو نشستن در این سکوت و ستوه؟
**
چقدر بی تو به دنبال عشق گردیدن؟
کویر حوصله را با تو در نوردیدن؟
**
میان جان در عاشق چنین به هم نزدیک
چقدر باید مشتاق ماند و ماند صبور
چقدر باید نزدیک بود و از هم دور
چقدر؟
چقدر؟
 

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريدون مشيري ...

در عصر ارتباطات و ماهواره

در خانه ات هستی و میبینی:
در ژرف اقیانوس آرام
نسل فلان ماهی،-هزاران سال پیش از ما-
نابود گردیده ست.
**
در خانه ات هستی و میخوانی:
نور فلان ستاره،صد ها سال نوری
-تا بگذرد از کهکشان ما-
پهنای این هفت آسمان را در نوردیده ست!
**
در خانه ات هستی و از این گونه بسیار
هر روز میبینی و میخوانی و میدانی.
اما،نمیدانی
اینک،سه روز است
همسایه ات تنهای تنها،در اتاقش
از این جهان بی ترحم، چشم پوشیده ست!

همسایه ی بیمار
همسایه ی تنها
داروی قلبش را
در استکان هم ریخته،
نزدیک لب آورده،
آه،اما ننوشیده ست!
آشفتگی هایی،گواهی میدهد:
تا با خبر سازد شما را،یا شمایان را
بسیار کوشیده ست.
**
همسایه ای امروز میگفت:
-البته با افسوس-
_"من سایه اش را گاه می دیدم
از پشت شیشه،
مثل اینکه مشت بر دیوار میزد!"

و آن دیگری،
-افسرده- می افزود:
_"من هم صدایی می شنیدم،
از پشت در،
بی شک،
تنهایی اش را زار میزد!"
 

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريدون مشيري ...



نماز شکایت

سحر،که نسترن سرخ باغ همسایه،
فرستد از لب ایوان به آفتاب درود،
و آبشار غزل های شاد گنجشکان،
ز اوج سبز درختان به کوچه میریزد،
و خانه از نفس گرم یاس لبریز است،
من از سرودن یک شعر تازه می آیم
که ذره ذره وجودم در آن ترانه ی تلخ،
به های های غریبانه اشک ریخته اند
**
کنار نسترن سرخ باغ همسایه
من از ستاره ی شفاف صبح میپرسم:
"تو شعر میدانی؟"
ستاره جای جواب
به بی تفاوتی آفتاب مینگرد.
**
_"تو هیچ میبینی؟"
-دوباره میپرسم-
ستاره اما از دشت بیکرانه ی صبح
به من –چو گمشده ای در سراب- مینگرد!
**
نگاه کن!
مرا مصاحب گنجشک های شاد مبین!
مرا معاشر گلبرگ های یاس مدان!
که من تمامی شب،
در آن کرانه ی دور،
میان جنگل آتش،
میان چشمه ی خون،
به زیر بال هیولای مرگ زیسته ام.
و تا سپیده ی صبح
به سرنوشت سیاه بشر گریسته ام!
**
_"تو هیچ می گریی؟"
-باز از ستاره میپرسم-
ستاره -اما- با دیدگان اشک آلود
به پرسشی که ندارد جواب مینگرد!
**
_"بگو
صدای من به کسی میرسد در آن سوی شب؟
بگو،که نبض کسی میزند در آن بالا؟"
ستاره میلرزد!

_"بگو!
مگر تو بگویی
در این رواق ملال
کسی چو من به نماز شکایت استادست؟"
ستاره میسوزد
ستاره می میرد

و من تکیده و غمگین به راه می افتم
و آفتاب همان گونه سرکش و مغرور
به انهدام جهان خراب مینگرد...
 

elahe

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,511
امتیاز
338
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ١
شهر
بندرعباس
پاسخ : فريدون مشيري ...

ايران و جوانان




ايران كهن‌سال

در عرصة تاريخ

در پهنة علم و ادب و دانش و فرهنگ

همواره درخشده

توانمند،

توانا

پرورده بزرگاني، نام‌آور

دانا

پيران كهن داشته،

در عالم يكتا!



امروز،

ايران به جوانانش نازد كه توانند

«اسب شرف از گنبد گردان بجهانند،»

در عرصة ميدان جهان نام برآرند



ايران،

ديروز به پيران خردمندش نازيد

امروز،

ايران به جوانان برومندش نازد

نسلي كه تواند

ايران را آزادتر، آبادتر از پيش بسازد

نسلي كه ز اوهام و خرافات گسسته است

اهريمن ناداني را شاخ شكسته است!

نسلي كه به ظلمت‌كدة جهل نمانده ا‌ست

خود را به جهان‌هاي پر از نور رسانده است



فردا همه با نسل جوان است كه امروز

هر روز

تواناتر و آگاه‌تر از پيش

با تكيه به نيروي اميد و خرد خويش

در عرصة ميدان جهان راه گشايد

هر روز سرافرازتر از پيش برآيد!
 

elahe

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,511
امتیاز
338
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ١
شهر
بندرعباس
پاسخ : فريدون مشيري ...

ستاره و . . .




تا سحر از پشت ديوار شب،

اين ديوار ظلمت‌پوش

دم ‌به دم پيغام سرخ مرگ

مي‌رسد برگوش.



من به خود مي‌پيچم از پژواك اين پيغام

من به دل مي‌لرزم از سرماي اين سرسام

من فرو مي‌ريزم از هم.



مي‌شكافد قلب شب را نعرة رگبار

مي‌جهد از هر طرف صدها شهاب سرخ، زرد

وز پي آن ناله‌هاي درد

مي‌پيچد ميان كوچه‌هاي سرد



زير اين آوار

تا ببينم آسمان، هستي، خدا

خوابند يا بيدار

چشم مي‌دوزم به اين ديوار

اين ديوار ظلمت‌پوش

وز هجوم درد
مي‌روم از هوش
آه! آنجا:
هر گلوله مي‌شود روشن
يك ستاره مي‌شود خاموش!
يك آسمان پرنده
يك آسمان پرنده رها روي شاخه‌ها،
در باغ بامداد.
يك آسمان پرنده،
سرگرم شستشو
در چشمه‌سار باد!
يك آسمان پرنده،
در بستر چمن
آزاد، مست، شاد...
از پشت ميله‌ها،
بغضي به هاي هاي شكستم،
قفس مباد!
 

N!loOfar

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
16
امتیاز
9
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
مدال المپیاد
شيمي
دانشگاه
.........
رشته دانشگاه
شايد پزشكي،شايدم داروسازي!!
پاسخ : فريدون مشيري ...

منم شعراي فريدون مشيري رو خيلي دوست دارم.اما به نظرم «معراج» از همش قشنگتره.
 

سیاوش خان

کاربر فعال
ارسال‌ها
22
امتیاز
-2
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی
شهر
تبریز
دانشگاه
ایشاالله شهید بهشتی
پاسخ : فريدون مشيري ...

دریا
آهي كشيد غمزده پيري سپيد موي
افكند صبحگاه در آيينه چون نگاه
در لا به لاي موي چو كافور خويش ديد
يك تار مو سياه!
در ديگاه مضطربش اشك حلقه زد
در خاطرات تيره و تاريك خود دويد
سي سال پيش نيز در آيينه ديده بود
يك تار مو سپيد!
در هم شكست چهره ي محنت كشيده اش
دستي به موي خويش فرو برد و گفت "واي!"
اشكي به روي آينه افتاد و ناگهان
بگريست هاي هاي!
درياي خاطرات زمان گذشته بود
هر قطره اي كه بر رخ آيينه مي چكيد
در كام موج، ضجه ي مرگ غريق را
از دور مي شنيد
طوفان فرو نشست، ولي ديدگان پير
مي رفت باز در دل دريا به جستجو
در آب هاي تيره ي اغماق خفته بود


دلرباي آب، شاد و شرمناك،
عشقبازي مي كند با جان خاك !
خاك خشك تشنه دريا پرست،
زير بازي هاي باران مست مست !
اين رود از هوش و آن آيد به هوش،
شاخه دست افشان و ريشه باده نوش !

(قطره.باران.دریا)



* پست متوالی ترکیب شد
 

elahe

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,511
امتیاز
338
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ١
شهر
بندرعباس
پاسخ : فريدون مشيري ...

دریا فوق العادست!!!!
 

AHMADREZA

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,028
امتیاز
1,415
نام مرکز سمپاد
شهیدبهشتی کاشان
شهر
کاشان
دانشگاه
صنعتی امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : فريدون مشيري ...

این شعر از استاد فریدون مشیری هست و البته کامل هم نیست


ای ستاره ای که پیش دیده منی باورت نمی شود که در زمین
هر کجا به هر که می رسی خنجری میان مشت خود نهفته است!
پشت هر شکوفه تبسمی خار جانگزای حیله ای شکفته است!
آنکه با تو می زند صلای مهر جز به فکر غارت دل تو نیست!
گر چراغ روشنی به راه توست! چشم گرگ جاودان گرسنه ایست!
ای ستاره ما سلام مان بهانه است عشق مان دروغ جاودانه است!
در زمین زبان حق بریده اند حق زبان تازیانه است!
وانکه با تو صادقانه درد دل کند های های گریه ی شبا نه است!..
ای ستاره ،ای ستاره غریب! ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم
پس چرا به داد ما نمیرسد؟ ما صدای گریمان به آسمان رسید
از خدا چرا صدا نمی رسد!؟
 
  • لایک
امتیازات: N.M

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريدون مشيري ...

http://www.fereydoonmoshiri.org

چرا این تاپیک باید صفحه ی سوم باشه؟:(
 

settareh

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,720
امتیاز
3,907
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
پاسخ : فريدون مشيري ...

من دلم می خواهد

خانه ای داشته باشم پر دوست,

کنج هر دیوارش دوست هایم بنشینند آرام

گل بگو گل بشنو!

هرکسی می خواهد وارد خانه ی پر عشق و صفایم گردد,

یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند!

شرط وارد گشتن شست و شوی دل هاست

داشتن یک دل بی رنگ و ریاست

بر درش برگ گلی می کوبم ,

روی آن با قلم سبز بهار

می نویسم ای یار ,

خانه ی ما این جاست!

تا که سهراب نپرسید دیگر ,

خانه ی دوست کجاست؟
 

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پاسخ : فريدون مشيري ...

بچه ها میشه یکی اون شعر"ای ستاره"ی مشیریو بذاره؟خیلی قشنگه
 

settareh

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,720
امتیاز
3,907
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
پاسخ : فريدون مشيري ...

به نقل از N.M :
بچه ها میشه یکی اون شعر"ای ستاره"ی مشیریو بذاره؟خیلی قشنگه

بفرما

از خدا صدا نمی رسد



ای ستاره ها که از جهان دور

چشمتان به چشم بی فروغ ماست

نامی از زمین و از بشر شنیده اید؟

در میان آبی زلال آسمان

موج دود و خون و آتشی ندیده اید؟؟

این غبار محنتی که در دل فضاست

این دیار وحشتی که در فضا رهاست

این سرای ظلمتی که آشیان ماست

در پی تباهی شماست

گوشتان اگر به ناله من آشناست

از سفینه ای که می رود به سوی ماه

از مسافری که می رسد ز گرد راه

از زمین فتنه گر حذر کنید!

پای این بشر اگر به آسمان رسد

روزگارتان چو روزگار ما سیاه ست!

ای ستاره ای پیش دیده ی منی

باورت نمی شود که در زمین

هر کجا به هر که می رسی

خنجری میان مشت خود نهفته است

پشت هر شکوفه ی تبسمی

خار جانگزای حیله ای شکفته است

آن که با تو می زند صلای مهر

جز به فکر غارت دل تو نیست

گر چراغ روشنی به راه توست

چشم گرگ جاودان گرسنه ای است

ای ستاره ما سلام مان بهانه است

عشقمان دروغ جاودانه است

در زمین زبان حق بریده اند

حق زبان تازیانه است

وان که با تو صادقانه درد و دل کند

های های گریه شبانه است

ای ستاره باورت نمی شود

در میان باغ بی ترانه زمین

ساقه های سبز آشتی شکسته است

لاله های سرخ دوستی فسرده است

غنچه های نورس امید

لب به خنده وا نکرده مرده است

پرچم بلند سرو راستی

سر به خاک غم سپرده است!!

ای ستاره باورت نمی شود

آن سپیده دم که با صفا وناز

در فضای بیکرانه می دمید

دیگر از زمین رمیده است

این سپیده ها سپیده نیست

رنگ چهره زمین پریده است!!

آن شقایق شفق که می شکفت

عصرها میان موج نور

دامن از زمین کشیده است

سرخی و کبودی افق

قلب مردم به خاک و خون تپیده است

دود و آتش به آسمان رسیده است!!

ابرهای روشنی که چون حریر

بستر عروس ماه بود

پنبه های داغ های کهنه است

ای ستاره ای ستاره غریب

از بشر مگوی و از زمین نپرس

زیر نعره گلوله های آتشین

از صفای گونه های آتشین مپرس

زیر سیلی شکنجه های دردناک

از زوال چهره های نازنین مپرس

پیش چشم کودکان بی پناه

از نگاه مادران شرمگین مپرس!!...

در جهنمی که از جهان جداست

در جهنمی که پیش دیده ی خداست

از لهیب کوره ها و کوه نعش ها

از غریو زنده ها میان شعله ها

بیش از این مپرس!!!

بیش از این مپرس!!!...

ای ستاره ای ستاره غریب

ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم؟؟

پس چرا به داد ما نمی رسد؟؟

ما صدای گریه مان به آسمان رسید

از خدا چرا صدا نمی رسد؟؟

بگذریم از این ترانه های درد

بگذریم از این فسانه های تلخ

بگذر از من ای ستاره شب گذشت

قصه سیاه مردم زمین

بسته راه خواب ناز تو!

می گریزد از فغان سرد من

گوشِ از ترانه بی نیاز تو!!!

ای که دست من به دامنت نمی رسد،

اشک من به دامن تو می چکد...

با نسیم دلکش سحر،

چشم خسته تو بسته می شود

بی تو در حصار این شب سیاه،

عقده های گریه شبانه ام،

در گلو شکسته می شود....
 
بالا