شب نشینی یلدای ۱۴۰۴

مفهومی که این چند وقت ذهن منو درگیر کرده بود معنای شادی بود و مسئله دیگری به نام تغییر رشته.
وفتی فال گرفتم جوابش این شد :
( کتابم و سایت ها هر کدوم دارن تعبیر و تفسیر متفاوتی رو بیان میکنن نمیدونم کدوم رو باید در نظر بگیرم)
بیت مورد علاقم:

وجود ما معماییست حافظ

که تحقیقش فسون است و فسانه
معنی: حافظ وجود و هستی ما مانند رازی سربسته است که تعمق و غور و بررسی در آن همچون خودفریبی و داستان‌پردازی است.

 
میدونین توی جمعی که هستم و اطرافیان هر کدوم دارن فال خودشون رو میبینن و سعی میکنن با نیت خودشون ارتباطش بدن متوجه شدم که (از نظر من) این معنی و تفسیر ها رو میشه از نوع نگاه های متفاوتی دید و برداشت های مختلفی کرد که یه جورایی در نهایت انگار میشه همون چیزی که ته دل گیرنده فاله؛ انگاری که این فال ها فقط دارن فرایند رو تسریع میبخشن....
 
برای ایجاد شلوغی، شعری از ابتهاج (زندان شب یلدا) :

چند این شب و خاموشی؟ وقت است که برخیزم
وین آتشِ خندان را با صبح برانگیزم

گر سوختنم باید افروختنم باید
ای عشق بزن در من کز شعله نپرهیزم

صد دشت شقایق چشم در خون دلم دارد
تا خود به کجا آخر با خاک در آمیزم

چون کوه نشستم من با تاب و تبِ پنهان
صد زلزله برخیزد آنگاه که برخیزم

برخیزم و بگشایم بند از دلِ پر آتش
وین سیل گدازان را از سینه فروریزم

چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارم
چون خشم رخ افروزد در صاعقه آویزم

ای سایه! سحرخیزان دلواپس خورشیدند،
زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم
 
سکوت برف را دارد نگاه منتظر بر در
به ابر قرمزی ماند
شب یلدای بی‌همراه

〰️ شعر خودم نیست متعلق به یکی از معلممون هست 🥰 استاد روحبخش.
 
منم در نوبت بذار: )
صوتیشم دوست دارم با صدای خودت بشنوم🥲
بفرمایین
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی

چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی

در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی

نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی

گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی

حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی
 
برای منم زحمتشو بکشید🥰
حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم

چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تخته بند تنم

اگر ز خون دلم بوی شوق می‌آید
عجب مدار که همدرد نافه ختنم

طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درون پیرهنم

بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار
که با وجود تو کس نشنود ز من که منم
 
  • دابل‌لایک
امتیازات: D3la
سلامم
یلدات مبارک! میشه منم یه فال داشته باشم؟
سلامم

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند

سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود
که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند

غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند

توانگرا دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند

ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
 
برای منم اگه میشه🙏
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمه‌های تو بست

مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست

ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود
نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست

مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست

چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن
که عهد با سر زلف گره گشای تو بست

تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست

ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست
 
یلدات مبارک ... من نیز فالی میخواهم🙏🏻
منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است

گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک
نوای من به سحر آه عذرخواه من است

ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است

غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه من است

مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی
رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است

از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید تکیه گاه من است

گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش گو گناه من است
 
@zeynabgol منم اگه میشه فال 🥹👈🏻👉🏻
 
منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است

گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک
نوای من به سحر آه عذرخواه من است

ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است

غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه من است

مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی
رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است

از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید تکیه گاه من است

گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش گو گناه من است
معناش واقعا زیبا بود و خوشحالم کرد. ممنونم❤️
 
Back
بالا