شب نشینی یلدای ۱۴۰۴

دژاوو

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,469
امتیاز
26,684
نام مرکز سمپاد
علامه حلی۱
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
0000
دانشگاه
علوم‌ پزشکی همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
عرض سلام و این صحبت ها
یلداتون مبارک
 
یلدا همگی مبارک
زمستون خوبی در پیش داشته باشید

پ.ن:منم امتحان فیزیک دارم😭🤣
 
یلداتون مبارک بشه")
امیدورام برای فال امسالتون چیزی جز خوشی و لبخند و رسیدن به آرزوها نیوفته
 
سلام یه فال بی زحمت
از اینجا میتونید صوتش رو گوش بدید:


سال‌ها دل طلبِ جامِ جم از ما می‌کرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می‌کرد

گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگانِ لبِ دریا می‌کرد

مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش
کاو به تأییدِ نظر حلّ‌ِ معمّا می‌کرد

دیدمش خُرَّم و خندان قدحِ باده به دست
واندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد

گفتم این جامِ جهان‌بین به تو کِی داد حکیم؟
گفت آن روز که این گنبدِ مینا می‌کرد

بی‌دلی در همه‌احوال خدا با او بود
او نمی‌دیدش و از دور خدارا می‌کرد

این‌همه شعبدهٔ خویش که می‌کرد اینجا
سامری پیشِ عصا و یدِ بیضا می‌کرد

گفت آن یار کز او گشت سرِ دار بلند
جُرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

فیضِ روحُ‌القُدُس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد

گفتمش سلسلهٔ زلفِ بُتان از پیِ چیست
گفت حافظ گله‌ای از دلِ شیدا می‌کرد
 
صوت این شعر


گُلبرگ را ز سُنْبُلِ مُشکین، نِقاب کُن
یعنی که رُخ بپوش و جهانی، خراب کُن

بِفْشان عَرَق ز چهره و اطرافِ باغ را
چون شیشه‌هایِ دیدهٔ ما پُرگُلاب کُن

اَیّامِ گُل، چو عمر به رفتن شتاب کرد
ساقی به دورِ بادهٔ گلگون، شتاب کُن

بُگْشا به شیوه، نرگسِ پُرخوابِ مست را
وز رَشک، چَشمِ نرگسِ رَعنا به خواب کن

بویِ بنفشه بشنو و زُلْفِ نگار گیر
بِنْگَر به رنگِ لاله و عَزْمِ شراب کُن

زآن جا که رسم و عادتِ عاشق‌کشی توست
با دشمنان، قَدَح کَش و با ما عِتاب کُن

همچون حُباب، دیده به رویِ قَدَح گُشای
وین خانه را قیاسِ اساس از حُباب کُن

حافظ وِصال می‌طَلَبَد از رهِ دُعا
یا رب! دعایِ خسته‌دلان، مُسْتَجاب کُن
 

اگر صوتیش رو خواستید، بگید براتون ضبط می‌کنم :)
هرگزم نقشِ تو از لوحِ دل و جان نَرَوَد
هرگز از یادِ من آن سروِ خرامان نَرَوَد

از دِماغِ مَنِ سرگشته خیالِ دَهَنَت
به جفایِ فلک و غُصهٔ دوران نرود

در ازل بست دلم با سرِ زلفت پیوند
تا ابد سر نَکشَد، وز سرِ پیمان نرود

هر چه جز بارِ غمت بر دلِ مسکینِ من است
برود از دلِ من وز دلِ من آن نرود

آن چُنان مِهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود، از دل و از جان نرود

گر رَوَد از پِی خوبان دلِ من معذور است
درد دارد چه کُنَد کز پِی درمان نرود

هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد وز پِی ایشان نرود
 
اگر صوتیش رو خواستید، بگید براتون ضبط می‌کنم :)


مرا به رندی و عشق، آن فضول عیب کُنَد
که اعتراض بر اسرارِ علمِ غیب کُنَد

کمالِ سِرِّ محبت ببین، نه نقصِ گناه
که هر که بی‌هنر اُفتَد، نظر به عیب کُنَد

ز عطرِ حورِ بهشت آن نَفَس برآید بوی
که خاکِ میکدهٔ ما عَبیر جِیب کُنَد

چنان زَنَد رَهِ اسلام غمزهٔ ساقی
که اجتناب ز صهبا، مگر صُهیب کُنَد

کلیدِ گنجِ سعادت قبولِ اهلِ دل است
مباد آن که در این نکته شَکُّ و رِیب کُنَد

شبانِ وادیِ اَیمَن گَهی رسد به مراد
که چند سال به جان، خدمتِ شُعیب کند

ز دیده خون بِچکانَد فِسانهٔ حافظ
چو یادِ وقتِ زمانِ شَباب و شِیب کُنَد
 
Back
بالا