آیا نیاز به اثبات خدا داریم؟

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Judy.
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

Judy.

‌‌
ارسال‌ها
215
امتیاز
2,109
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهر
سال فارغ التحصیلی
1402
رشته دانشگاه
مهندسی برق
من این تاپیک رو جدا از اثبات وجود خدا و اینا زدم، چون یکم موضوع بحثم متفاوته.

اخیرا با یه نفر صحبت کردم که دکترای مکانیک داره ولی زمان زیادی رو کلاس‌های فلسفه با اساتید فلسفه غرب گذرونده و جزو علاقه‌مندی‌هاشه و کتاب‌های زیادی خونده. بحث من اولش سر اثبات وجود خدا بود و اینکه اگه اثباتی براش وجود نداره که اثبات کامل و صحیحی باشه من چرا باید به خدا باور داشته باشم. حرفم این بود که این همه بحث سر خدا شده و این همه برهان و دلیل اورده شده ولی هنوزم که هنوزه هم بین فلاسفه و هم بین دانشمندا، هم خداباور داریم و هم خداناباور. چون تمام این بحث ها به هیچ نتیجه واضح و مشخصی نرسیده. هیچ برهانی ارائه نشده که بهش نقدی وارد نشه. هیچ نقدی نبوده که یکی نیاد بهش جوابی بده و تلاش کنه که توجیهش کنه. و وقتی انقدر قضیه پیچیدست که انسان نمیتونه به جواب یکتایی برسه، پس شاید کلا موضوع بیهوده ای انتخاب شده و لزومی به باور بهش هم نیست.

حالا جواب اون استاد به این حرف‌ها این بود. می‌گفت تو انتظار داری برای وجود خدا اثبات مشخصی وجود داشته باشه تا بهش باور داشته باشی. حالا من ازت میپرسم مگه برای وجود خوبی و بدی اثباتی هست؟ مگه کسی تونسته اثبات کنه که آقا ما یه مفهوم خارجی داریم به نام "خوب" که بصورت ویژگی به چیزهای مختلف ممکنه تعلق بگیره و یه مفهوم واقعی داریم به نام "بد" که به چیزهای دیگه ای تعلق میگیره. مگه تو جهان خارج (بحث ماتریکس) رو میتونی اثبات کنی که هست؟ مگه وجود خودت رو میتونی اثبات کنی که "من" واقعا وجود داره؟ اصلا خود بحث وجود؟ یا اصلا علیت! تو علیت رو مگه میتونی اثباتش کنی درحالی که بخش عظیم علم داره روی علیت می‌چرخه. مگه قوانین بنیادی علم رو میتونی اثبات کنی؟ مگه اصلا میتونی ثابت کنی که جهان قانونمنده و ما در حال کشف این قوانینیم؟ درحالی که کل علم داره روی فرض قانونمندی جهان جلو میره. تو تمام تصمیمات زندگیتو داری با این فرض که خودت و دیگران وجود دارن میگیری.
گفت خیلیا یه جوری تظاهر میکنن انگار الان ما همه چیز تو دنیا برامون اثبات شده و فقط مشکلمون وجود خداست و خدا تنها چیزیه که کردن تو پاچمون و نه اثباتی داره نه هیچی. درحالی که ما میتونیم به همه چی شک کنیم و خیلی چیزهای بنیادی زیادی هست که اثباتی نداره و اختلاف نظر شدید توش وجود داره. مثلا همین بحث خوبی و بدی. ولی ایا ما منتطر میمونیم تا خوبی و بدی وجودشون اثبات شه بعد قانون بذاریم؟ نه.
بعد من گفتم خب الان یعنی مثلا چون من باور دارم که "من" وجود داره ولی نمیتونم اثباتش کنم، باید باور کنم که "خدا" وجود داره؟ خب رو چه حساب
و گفت نه. قرار نیست چون تو خودتو باور داری حتما باید خدا رو هم باور کنی. ولی میتونی به شهودت مراجعه کنی. همه اینا خیلی وقتا شهودیه. شهودم میگه من هستم. باور دارم که هستم. شهودم میگه خدایی هست. ولی بله، اگه یه نفر با شهود نمیتونه خدا رو پیدا کنه من نمیتونم یقه‌شو بگیرم. هیچکسی نمیتونه یقه‌شو بگیره.
ولی اینکه بگی چون خدا اثبات کامل و مشخصی نداره پس من به خدا باور ندارم معقول نیست. ما به هرچیزی که شهودمون پیداش کنه باور کردیم. کل دنیامون داره براساس همین شهودمون میچرخه. این یه تفکر اشتباهه که اگه میخوای به چیزی باور داشته باشی باید حتما قبلش اثباتش کنی، چون خیلی از چیزها رو شهود ما میفهمه ولی اثبات قطعی ای ندارن.
البته این شخص طرفدار فلسفه و استدلال بود، اما میگفت نباید معطل این بشیم که فلسفه بیاد اثبات کنه. چون همه چیزهای دیگه ای هم که سالیان ساله سرشون بحثه هنوز جواب قطعی یکتایی ندارن اما ما معطل اون جواب و اون اثبات نمیمونیم.

بعدم در آخر بهم گفت بشین فکر کن انتظاراتت از نظام خداباوری چیه. اگه خداباوری چی باشه تو میگی خب منطقیه و قبولش میکنی. تا الان انتظارت از خداباوری قابل اثبات بودن خدا بوده، که من میگم این انتظار معقولی نیست. حالا تو بشین فکر کن ببین آیا انتظارات دیگه ای داری؟ یا اگه انتظارت اینه که باید اثبات شه، توضیحت نسبت به اینکه "چطور دنبال اثبات این همه موضوع دیگه نیستی" چیه؟ همه اینا (وجود خدا، وجود دنیای خارج، وجود من، وجود آگاهی، وجود خوب و بد، وجود قوانین در دنیا، علیت، و ...) داخل فلسفه سرشون بحث و دعوا و اختلاف هست. چرا حس نیاز نمیکنی که بقیه اینا برات اثبات شن و اینا رو پیشفرض زندگیت میگیری ولی خدا رو حتما باید اثباتش کنی؟ چه فرقی هست؟

حالا میخواستم نظر شما رو بدونم. بخصوص دوستان خداناباور اهل فلسفه.
حقیقتا فکر کردم دیدم اگه به همون اندازه که به وجود یا عدم وجود خدا فکر کردم و دنبال برهان گشتم، میومدم به وجود یا عدم وجود خودم فکر میکردم، احتمالا قرار بود نسبت به وجود خودم هم ندانم گرا بشم. و این یعنی ادم میرسه به پوچی و هیچی معنی نداره و همه چی رو هواست.
به نظر شما شهود هر فرد + عقلش (یعنی شهودی که عقل به غیرمعقول بودنش حکم نکنه) کافیه تا چیزیو قبول کنه؟
 
من فکر میکنم استدلالی که ایشون آوردن چند اشکال داره ، مقایسه‌ی وجود خدا با مفاهیمی مثل وجود خود انسان ، خوبی و بدی یا علیت از نظر فلسفی نادرسته. مثلا من وجود خودم رو به‌صورت مستقیم تجربه میکنم ، یعنی آگاهی من از خودم نتیجه ی استدلال نیست ، ولی وجود خدا یه ادعای متافیزیکیه که خارج از تجربه‌ ی مستقیم من قرار داره ، پس طبیعتا نیاز به استدلال و دلایل مستقل داره و نمیشه وجود این دوتا رو با هم مقایسه کرد.
لازم نیست من وجود خودم رو اثبات کنم چون آگاهی از خودم رو تجربه میکنم ، اما اگه کسی بگه خدایی وجود داره ، طبیعیه که ازش بخوایم براش دلیل بیاره. اینکه خیلی چیزای دیگه هم اثبات قطعی ندارن مجوزی برای پذیرفتن باوری بدون دلیل نیست.
فکر میکنم نمیشه روی شهود برای باور متافیزیکی مشترک حساب کرد چون شهود یه امر کاملا شخصیه و بین افراد ممکنه متفاوت یا حتی متضاد باشه . خیلی‌ ها با شهودشون میگن خدا هست خیلی‌ها هم به نتایج دیگه ای میرسن ، پس نمیشه روی شهود به‌تنهایی برای پذیرش یک باور متافیزیکی مشترک حساب کرد .(البته به صورت شخصی میشه به شهود خود باور داشت، اما یک باور شخصی میمونه چون استدلال نداره و لازم نیست دیگران شهود بقیه افراد رو بپذیرن)
این نتیجه‌گیری که اگه به خدا شک کنی پس به خودت هم باید شک کنی و این یعنی پوچی بیش از حد تعمیم‌یافته‌ست چون شکاکیت مقدمه‌ ی رسیدن به درک عمیق‌تری از وجود و معناست نه صرفا راهی به‌سمت پوچی ، حتی اگه همیشه به نتیجه ی کاملا درست نرسه.
مثلا من هیچوقت نمیتونم به وجود داشتن خودم شک کنم ، چون درد و رنج ، شادی و غم رو کاملا حس میکنم، گرسنگی ، رنج ، درد ، اینا واقعین پس نمیشه گفت ما واقعی نیستیم.
من به دیدگاه اگزیستانسیالیستی خداباور گرایش دارم. یعنی باور دارم اعتقاد به خدا صرفا یک نتیجه‌ی استدلال منطقی نیست ، بلکه نوعی انتخاب وجودیه. یعنی انسان برای معنا دادن و جهت دادن به خدا باور داره. طبق این باور اخلاق هم چیزی نیست که منتظر اثبات عینی و قطعی بمونه. اخلاق یه تجربه‌ی زیستیه که ریشه در مسئولیت شخصی و آزادی انسان داره ، یعنی بدون باور به هیچ خدایی میشه اخلاقی زندگی کرد.
در کل نمیشه وجود خدا رو کامل اثبات یا رد کرد . صرف شهود هم نمیتونه پایه‌ ی کافی برای پذیرش خدا باشه ، یعنی نمیتونی به دیگران بگی من شهود کردم خدا وجود داره و اونا قبول کنن ، در حالی که برای خودت کافی و مناسبه.
 
Back
بالا