پیش از این که بمیرم ...

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Strawberry
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پیش از انکه بمیرم دوست دارم
تو را سخت در آغوش کشم،
در سیاهی بی انتهای چشمانت غرق شوم،
و لب هایت را...
چنان که بهشت را دیده باشم
پیش از انکه راهی واپسین سفر شوم....
 
پیش از اینکه بمیرم می‌خوام کسی رو، قشری رو پیدا کنم که به قصه هام گوش بده. تمام عمرم به خاطر همین زنده موندم، از همون دو سه سالگی که زبون باز کردم و برای ماه و ستاره شعر می‌گفتم تا الان. اگه کسی قصه هام رو ازم بگیره هیچی ندارم، مردم. عملا مرده ی متحرکم و منتظر میمونم تا قصه های بیشتری از کوچه خیابون پیدا کنم و نیمه شبا برای ماه آسمون که منتظره تعریف کنم.(در نظر من قصه ها با داستان ها فرق داشتن، مثل تفاوت یه نویسنده و قصه گو. خیلی پیش میاد که یه آشپز رستوران بین المللی، بازیگر تئاتر مالباخته و یه فضانورد و امثال اونا قصه گو باشن. قصیده هایی بودن ‌که حقیقت رو توجيه کنن. و صد مرتبه حقیقی تر از مادیات، اونا قانعمون می‌کنن، حقیقت نه)
 
پیش از آنکه بمیرم دوست دارم آناتومی بیست بگیرم.
پیش از آنکه بمیرم دوست دارم راهم رو پیدا کنم .
پیش از آنکه بمیرم دوست دارم پیر شوم.
پیش از آنکه بمیرم دوست دارم ببینم ایران بهترین جایی بود که میتونستم توش به دنیا بیام و زندگی کنم و بمیرم.
پیش از آنکه بمیرم دوست دارم چند سالی در کلنو در خانه کوچک ویلایی زندگی کنم.
 
Back
بالا