kaito
کاربر فعال

- ارسالها
- 31
- امتیاز
- 72
- نام مرکز سمپاد
- فرز8
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1410
یکروز یک سرباز دید شخصی دارد ادایی بازی در میاورد(نه هر ادایی از اون ادایی%ٌ$^%#@)سپس اورا با مواد دفعی انسان یکی کرد و اورا در اینده دوباره دوختند اما او همچنان حال بهم زن بودولفعلی تعمیرکار بشقاب پرنده بود، و عاشق زنش گرگی و سه تا بچه هاش (توله سگ و پدر سگ و مادر سگ) بود.
یه روز ولفعلی یه گوی رمالی پیدا میکنه، اول فکر میکنه کار نمیکنه ولی بعد میبینه که چرا کار میکنه. فکر میکنه چیکار کنه باهاش، میگه بذار ببینم خانوادم در چه حالیه. توله سگ داشت شطرنج بازی می کرد. پدرسگ داشت با بشقاب پرنده دور دور میکرد و مادرسگ داشت فریزبی بازی میکرد.
بعد رفت گرگی رو چک کنه، دید ای داد بی داد زنش پشت سرش با یه روباهه. گلب ولفعلی شکست، هدفون رو برداشت شروع کرد همایون شجران پلی کردن.
ولفعلی بعد اینکه خوب به همه چی فکر کرد، از توی کوزه سفالی مامانش دینامیتی که جاساز کرده بود رو برداشت، یه بلیط یه طرفه به لندن گرفت و بعد خودش رو توی اتوبوس منفجر کرد و 45 تا روباه رو کشت. پایان (تصویر اون یارو غارنشینه رو تصور کنید)
🤪 💂♂️💩🪡🤢
👅💃🧛🎒🏊♀️🏠♻️