- ارسالها
- 743
- امتیاز
- 10,659
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- یه جایی تو تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1405
یکی جواب داد فیلم های حماسی بسازیمیک نفر پیدا شد که گفت
بس است دگر مردم ملت خودشان را فراموش کرده اند چه کنیم
اما این فیلم ها پول زیادی نیاز داشت...
یکی جواب داد فیلم های حماسی بسازیمیک نفر پیدا شد که گفت
بس است دگر مردم ملت خودشان را فراموش کرده اند چه کنیم
پس آنها یه شرکت خودروسازی به نام سایپا تاسیس کردند تا از سود آن در ساخت این فیلم ها استفاده کنندیکی جواب داد فیلم های حماسی بسازیم
اما این فیلم ها پول زیادی نیاز داشت...
آنقدر سود کسب کردند که از صرف آن در صنعت فیلمسازی منصرف شدند و عوامل بلند مرتبهی این ماجرا به خرید کالاهای لوکس با این سود، مشغول شدند.پس آنها یه شرکت خودروسازی به نام سایپا تاسیس کردند تا از سود آن در ساخت این فیلم ها استفاده کنند
این شرکت که از پاکت آبمیوه خودرو های جان سخت میساخت و میداد دست مردم ، سود زیادی به انها رساند پس
اما ناگاه یکی از بزرگان ک دستی هم در بیمه داشت به انان گفتاما یک روز پاکت های آبمیوه تمام شد
و انها به فروش آبمیوه روی اوردند
بیایید کیفیت خودرو ها را بالا ببریم تا استفاده مردم از بیمه کاهش بیابداما ناگاه یکی از بزرگان ک دستی هم در بیمه داشت به انان گفت
پ.ن.مردم از خنده...
چندی نگذشت که با مدیریت بودجهی غلط، شرکت بیمه ورشکست شد.بیایید کیفیت خودرو ها را بالا ببریم تا استفاده مردم از بیمه کاهش بیابد
آنها هم همینکار را کردند و بجای پاکت آبمیوه از دبه های مدرسه هاشمی نژاد ۱ برای ساخت ماشین استفاده کردند و آپشن های فوق امنیتی به ماشین افزودند ، مثلا هفت تا ایربگ گداشتند داخل ماشین
منتها چون یادشان رفته بود برای چرخ های ماشین چهار تا پیچ بگذارند
شرکت خودروسازی ورشکست نشد ( چون یدونه همین خودروسازی بیشتر نبود )
منتها شرکت بیمه رونق گرفت ! ( oos javad is alive )
پ.ن : طعنه ؟ 🗿
اما قدرتی نوظهور وارد بازار شده بود، یک سرمایه گذار پیل دار که مغز متفکر مافیای کشور بود، او شروع به ساخت شرکت خودرو سازی ای با نام "خودرو سازی نگهبان های مظلوم پارک" کرد، و رفته رفته، شرکت خود را پیشرفته تر کرد ...چندی نگذشت که با مدیریت بودجهی غلط، شرکت بیمه ورشکست شد.
رفت و دید یخچالشان از شدت گرسنگی مینالداوکی سید؛
حسنی یک شب از خواب بیدار شد از طبقه ی بالا صدایی شنید..
پس رفت ب مرغدونی تا ی تخم مرغی پیدا کنه و بخوره..رفت و دید یخچالشان از شدت گرسنگی مینالد
حسنی گفت : تو را چه شده ای خواجه
خواجه( یخچال ) گفت : از درد گرسنگی که روزافزون است مینالم سید
سید ( حسنی ) گفت : خواجه( یخچال ) هم خواجه های قدیم !
بعد آن را خورد و تا ماهها به این کار مشغول بود.دید خروسی زیر آن است
ولی چون کور بود همان را گرفت و به عنوان تخم مرغ پخت
تا اینکه دوستش قلی بدون دعوت به خانه اش آمدبعد آن را خورد و تا ماهها به این کار مشغول بود.
گفت ناهار چی داری؟تا اینکه دوستش قلی بدون دعوت به خانه اش آمد