خستم از این همه اتفاقا..خیلی خیلی زیاد
دلم روزای خوب رو میخواد یا اصلا روزای معمولی که خونه بودم و مشغولیات روزمرگی داشتم
خستم از دوری از نداشتن حقوق اولیه ام از اتفاقایی که برامون افتادع تو این سنمون
خستم از ترسیدن از ترسیدنای زیاد از نگاهایی بدی که اذیت کنندست
خستم از قوی بودن قوی موندن از متلاشی شدن قلبم بعد هربار شنیدن خبرای جدید
خستم از این همه تناقضاتی که هر روز دارم میبینم و نمیتونم کاریش بکنم
خستم از این روزا کاش ی روز خوب میومد
دلم ی اتفاق جدید میخواد مثل دوست داشتن مثل ازاد شدن مثل حرف زدن و خندیدن بدون دغدغه مثل ...