آلبوم هنری zeynabgol

zeynabgol

مدفون در انجمن
ارسال‌ها
4,171
امتیاز
48,050
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
با راهنمایی زهرای عزیز، دیگه شخصیت های ذهنی-داستانیم رو توی ح.ب معرفی نمی کنم؛ اونا رو با عکسشون اینجا قرار میدم. همینجا تغییرشون میدم، ارتقاشون میدم تا بالاخره اون چیزی که میخوام بشن. شاید یه روز داستانشون رو هم همینجا گذاشتم.

اگر دنبالشون میکنین، ممنون.
 
دنیای داستانی: خیالی(اسمش مشخص نیست فعلا)

دنیا به شکل یک قاره احاطه شده با اقیانوس هست. در شرق این قاره از شمال تا جنوب پنج سرزمین متحد، و دو سرزمین آزاد شمال و جنوبی قرار دارن. سرزمین آزاد جنوبی به شهر تاریک معروفه و بیشتر از بقیه به غرب نزدیکه. سرزمین سوروانا در جوار شهر تاریک مرموز ترین سرزمینیه که تحت نظر حکومت مرکزیه؛ اونجا خواستگاه ساحره هاست و به عنوان مهد جادو ازش یاد میشه؛ کسی بهش نزدیک نمیشه مگر با جادو کاری داشته باشه.
سرزمین مرکزی بزرگترین سرزمینه و در جنوب شرقی قرار داره. چندین رود که از کوهستان بین سرزمین های شمال سرچشمه میگیرن ازش میگذرن و به دریا میریزن برای همین سرزمین سبز و آبادی هست.
شمال شرق سرزمین دیگه ای وجود داره که همیشه آرام ترین و امن ترین سرزمین بوده. چون شرارت ها همیشه از قبایل وحشی جنوب غرب بوده و اونجا خیلی دورتر از اونیه که در خطر باشه.
قلمرو رایانا(الهه جنگ) در غرب اون سرزمین امنه، در جنوب غربی سرزمین آزاد شمالی. طبع مردم اونجا به خاطر همسایه بودن با کوهستان های غربی و فرهنگ خاصش جنگجوئه. مدرسه تربیت جنگجو کنار دیوار این سرزمینه و داوطلبهای این سرزمین برای پیوستن به ارتش از همه بیشتره. سرزمین رایانا به خاطر همجواریش با دنیای غیرمتمدن همیشه نقش مرزبان رو داشته و سپر بلای بقیه سرزمین ها بوده.

از شمال تا جنوب قاره، رشته کوهی هست که غرب رو از شرق جدا میکنه و بیشتر غرب رو هم پر کرده. از مرزهای سرزمین رایانا شرروع میشه و کمی به غرب میره و بعد تا جنوب رو دیوار میکشه. از مرز سرزمین های متمدن تا اون دیوار، هرچه بیشتر به غرب بری دنیا تاریکتر، خطرناک تر، وحشی تر و مرموز تر میشه. به ترتیب از شرق به غرب جنگل دیرا، جنگلهای پراکنده، دریاچه تلخ، شهر مردگان و مقبره ساحره ای که نفرینشون کرد(مردم اون شهر شرور و گناهکار بودن و ساحره نفرینشون کرد تا بمیرن و ارواحشون رو تا زمانی که پنج ساحره پاک آزادشون کنن زندانی کرد تا به آرامش نرسن... قبل از اینکه نابود بشن جنگجوترین قوم جهان بودن اما بلایی که سرشون اومد اونا رو کینه توز و تاریک کرد و هیچ ساحره پاکی دیگه رغبت نکرد نجاتشون بده)،قله ستاره(بلندترین قله جهان)، و در جنوب صحرای سیاه، شهر تاریک و قلمرو قوم وحشی هست. بعدش هم که دیواره.


نقشه ش رو کشیده م؛ بعد آپلود میکنم
 
اندر باب درجات نظامی

نیروی داوطلب مردمی فقط در زمان نیاز شدید برای جنگ استفاده میشه و تعداد کسانی که بدون فارغ التحصیلی از مدرسه تربیت جنگجو به ارتش بپیوندن خیلی کمه.

هر بچه ای که پدر و مادرش بخوان به ارتش بپیونده، یا هربچه یتیم و دوره گردی که کس و خونه ای نداره در سنین بین شش تا ده سال به اونجا برده/فرستاده میشن. دختر و پسر فرقی نداره.
مدرسه تربیت جنگجو علاوه بر رزم، دانش، تاریخ و... هم درس میده و یادگیریش الزامیه.

در سن هجده سالگی دانش آموزان غربال میشن؛ کسانی که نمره ها و امتیازاتشون از یه حدی کمتر باشه، به عنوان سرباز تحویل ارتش میشن. سربازها فقط ممکنه به سردار ارتقا پیدا کنن، نه بیشتر.

اون گروهی که نمره ها و امتیازاتشون از اون حد بالا تر بوده، یک سال بیشتر آموزش می بینن. در نوزده سالگی دوباره غربال میشن. کسانی که امتیازاتشون از یه حدی پایین تر باشه با درجه سردار تحویل ارتش میشن.
گروهی که نمره شون بالا بوده و معمولا خیلی هم کم هستن، در یک مراسم خاص سوگندی می خورن که به سوگند نوزده سالگی معروفه. این افراد سینور(مرد) و سانورا(زن) نامیده میشن. درجه بالایی در ارتش هست و این افراد بهترین ها هستن.

علاوه بر حکومت مرکزی، شورایی وجود داره به نام شورای ساینور. این شورا از بهترین سینورها و سانوراها تشکیل شده که برای مسائلی مثل امنیت تصمیم میگیرن.

زندگی کسی که وگند نوزده سالگی خورده وقف خدمت به روشنایی میشه، اما استثناهایی هم وجود داره.
اگر کسی از خوردن سوگند سر باز بزنه، به جرم توهین به سنت تا آخر عمرش میندازنش زندان.
 
در باب فرهنگ های مختلف

هر سرزمینی در این دنیا فرهنگ خودش رو داره و اسطوره خودش رو. این چیزیه که براش متصور شده‌م:

سرزمین رایانا
این سرزمین رو که کمی معرفی کردم. مردم سرزمین رایانا روحیه جنگاور و شجاعی دارن که به اسطوره شون، رایانا مربوطه. رایانا رو در معرفی خدایان معرفی میکنم، اما همینقدر بدونید که الهه جنگه و جنگاورانه. مردم سرزمین رایانا به وفاداری معروفن، و به هنرشون درکار با مرمر. ربطی نداشت اصن:)) کاخ مرمرین نماینده حکومت مرکزی توی این سرزمینه. دلیرترین جنگجویان همیشه اهل این سرزمین بوده‌ن

سرزمین توساندرا
این همون سرزمین امن شمال شرقیه. مردمش صلح طلبن و فرهنگ لطیفی داره؛ بهترین معمارها و نقاشها همیشه اهل این سرزمین بوده ن. اسطوره این سرزمین توساندراست، الهه طبیعت که به مادر طبیعت هم معروفه. مردمش طبیعت دوستن، در هنرهای دستی مهارت دارن و بوده زمان هایی که از هیاهوی جهان فارغ بوده ن کلا.

سرزمین مرکزی(داوین)
داوین خداوندگار جهانه.این سرزمین بزرگ و آباد و سرسبزه، مرکز حکومته. در شمال،جایی که جلگه های سبز و زمین های کشاورزی هستن، کشاورزها و دامدارهای ساده ای زندگی میکنن که در خودشون نیازی به انقلاب یا هرچیز دیگه نمیبینن؛ تا وقتی بارون بباره و زمین سبز باشه، براشون مهم نیست کی بهشون حکومت کنه.

در مرکز این سرزمین ولی مردم نکته سنجی زندگی میکنن که حاضرن حکومت رو نقد کنن. مردمی اهل سیاست هستن، چون نسل در نسل اتفاقات دربار و حیله ها و پنهان کاری ها و سیاست ها رو دیده ن.

و در جنوبش هم ماهیگیرهایی زندگی میکنن که مثل آتش زیر خاکستر می مونن. کافیه تحریک بشن و بفهمن که حقوق خودشون یا هرکسی توی دنیا در خطره، بلافاصله تور ماهیگیری رو ول میکنن و شمشیر برمیدارن. هفتاد درصد مردهاشون در مواقع لزوم داوطلب پیوستن به ارتش میشن.

سرزمین سوروانا
مهد جادو.سرزمین سوروانا انسان های کمی داره و اکثر ساحره ها اونجا زندگی میکنن وتعدادشون هم کمه، سرزمین کوچیک و خلوتی دارن.
فقط اسمش اینه که تحت نظر حکومت مرکزی هستن، هر کار دلشون بخواد میکنن.
سوروانا الهه جادوست و افریننده پریان.


سرزمین وحشی بلاسا
این سرزمین در غرب قرار داره. فرهنگ مردم بلاسا کلا متفاوته، مثل قیافه و نژادشون که متفاوته. اونها خدایان دیگه ای رو ستایش میکنن، که تعدادشون زیاده، و خشن و ترسناک هستن. خون و کشتار در فرهنگشون نقش مهمی داره، و خب بهشون نمیومد که از یه بچه سرگردون نگه داری کنن یا اصن بتونن بهش محبت کنن. بخش هایی از فرهنگشون ناشناخته ست بهرحال.
 
در باب خدایان و آفرینش

در آغاز، جهان مثل یک صحرا، خالی بود. خدایان مثل یک خانواده در این صحرا زندگی میکردن. داوین و همسرش، توساندرا، دو دختر داشتند به نام های رایانا و سوروانا.

ایده خلقت اولین بار به ذهن داوین رسید. اون این ایده رو به همسرش گفت، و تصمیم گرفتن که انسانها رو خلق کنن. توساندرا تصمیم گرفت محیط زندگی انسان ها رو بسازه، و طبیعت رو خلق کرد. کوه ها رو از زمین بیرون کشید، آب های شیرین رو از زمین جوشاند و ابرها رو مجبور کرد ببارن. توی اون مدتی که داوین داشت انسانها رو خلق میکرد، از اونجایی که خلی خوشش اومده بود از خلق کردن، صد جور حیوون و گیاه خلق کرد.
حال میداده احتمالا.

سرانجام داوین انسانها رو خلق کرد، بهشون عقل و هوش و شخصیت داد، و اجازه داد توی زمین زندگی کنن.

دخترها که کار پدر مادرشون رو دیدن، دو جور واکنش داشتن: سوروانا تصمیم گرفت هنر خودش رو که جادو بود به گروهی از انسان ها بده تا متعلق به اون بشن و ساحره ها رو خلق کرد.

اما رایانا مخالف دادن قدرتهای اضافی به انسان ها بود‌. اون مدت خیلی طولانی ای انسانها رو تماشا کرد. به ساخت و سازشون، ایده هاشون، و کار هایی که بدون جادو میتونستن انجام بدن.

رایانا قدرت تلاش رو کشف کرد.

و با خونواده از در مخالفت در اومد. اوضاع اونقدر خراب شد که داوین دخترش رو نفرین کرد و از درگاه خدایان راند و رایانا به الهه رانده شده معروف شد.

رایانا هم سوگند خورد تا از کسانی که در مقابل مشکلات منتظر معجزه نمی مونن و خودشون دست به کار میشن، در برابر سختی ها میجنگن و از جون و زندگیشون مایه میذارن حمایت کنه.
گروهی از انسانهای ساخته پدرش شرارت رو کشف کردن و حمله میکردن به بقیه. و داوین و توساندرا و سوروانا فکر میکردن اینا کار رایاناست.

اما رایانا فکر و ایده شرافت و نبرد رو به ذهن بقیه انسان ها انداخت و جنگاوری به وجود اومد.


هزاران هزار سال بعد، رایانا، الهه نبرد، هنوز مورد ستایش جنگاورهاست.
 
Back
بالا