• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

والدین خیالی :))))

  • شروع کننده موضوع
  • #1
ارسال‌ها
826
امتیاز
10,340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین ۱
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1397
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژی
سلاااااام
صبح ساعت ۶ فک می کردم اگه والدین دیگه ای داشتم آدمه دیگه ای میشدم و آیا میتونم تو ذهنم والدین خیالی پروش بدم که از اونا الهام بگیرم و به حرف اونا گوش بدم ؟
از گفتن کلیشه پرهیز کنین لطفا
این جمله تکرارری که میذاشت هر رشته که میخوام برم نگین
الزاما نباید ایده آل باشن
 

!..Saman

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
248
امتیاز
1,267
نام مرکز سمپاد
Helli 1
شهر
Arak
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
علوم پزشکی آزاد تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
اره . حتی به نظرم نیاز به والدین خیالی نیست میتونی یه شخصی رو مد نظرت قرار بدی . یه نفر که تحسینش میکنی حالا میتونه توی اقوام یا دوست های خانوادگی باشه یا حتی میتونه از افراد مشهور باشه خلاصه که هیچ مرزی وجود نداره
 

موازی

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
595
امتیاز
15,393
نام مرکز سمپاد
سمپاد شیراز
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
RWTH
رشته دانشگاه
مهندسی برق
یه سری چیزا مربوط به کودکی آدم هست که بعدا تبدیل میشه به ضمیر ناخودآگاه و اینا چیزایی هستن که شکل گرفتن و تغییر دادنشون خیلی سخته و با والد خیالی نمیشه کاریش کرد.
جدا از اون، به نظرم هر کسی باید خودش خودشو تربیت کنه. نقش پدر و مادر از یه جایی به بعد خیلی کمرنگ میشه و اگه جدا شی و مثلا دانشگاه بری یه شهر دیگه عملا نقش خیلی کمی خواهند داشت.
به نظر من نه لزوما والد خیالی ولی هر شخصیت واقعی یا خیالی که بخوای ازش الگوبرداری کنی می‌تونه مفید باشه. حتی اگه هیچ شخصیتی هم نباشه، همین که تو بدونی میتونی چه تغییری کنی واسه تغییر کردن کافیه.
بعد مثلا وقتی مامانت ازت انتظار داره یه کاری رو بکنی تو نمیتونی بهش بگی نه مامان خیالیم میگه این کارو نکن پس منم نمیکنم.
از والد خیالی چه انتظاری داری دقیقا؟
 
ارسال‌ها
636
امتیاز
7,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اشباح
سال فارغ التحصیلی
1400
اتفاقا یه مدت قبل یه شخصیت خیالی سعی کردم بسازم که متعادل باشه و سعی کنم مثلا بوسیله‌ی نظراتش تو شرایطی که افراطی میشم تعدیل شم!! یک ساعت بعد از ساخت شخصیت یادم رفت بهش فکر کنم تا الان :))
ساخت شخصیت ذهنی و استفاده از نظرات و افکارش، مثل اینه که خودت رو قلقلک بدی! ذهن تو متوجه‌ی الکی بودنش هست، باورش نمیکنه، و بی فایده‌ست. ذهن بجای اینکه انرژی صرف کنه نظراتش رو بپیچونه و از یه شخصیت ذهنی صادرشون کنه، راحتتره خودش مستقیم ابرازشون کنه، اتلاف محضه :-"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5
ارسال‌ها
826
امتیاز
10,340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین ۱
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1397
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژی
انتظار من بیشتر یاد دادن موضوعات مختلف و تعامل بیشتره مثلا مشکل بابام با من فقط مصرف نتِ مثلا دلم میخواست بهم رانندگی یاد بده اصولا بهم بگه بجا فیلم بشین کتاب بخون و بنویس وقتی به نظراتش فکر می کنم ترغیب میشم کارایی که فکر می کنم انجام بدم
 
ارسال‌ها
1,820
امتیاز
34,382
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
..
سال فارغ التحصیلی
2020
والا من همون حقیقی شم الان ندارم ولی اگه والدین خیالی م خوش اخلاق تر بودن بام خصوصا مادرم شاید کمتر اذیتشون میکردم
 
ارسال‌ها
161
امتیاز
6,426
نام مرکز سمپاد
‌‌‌‌
شهر
سال فارغ التحصیلی
1401
والدین که نه، ولی یادمه بازۀ 9-10 سالگی که توی فشار بودم و دوران سختی بود برام، یه روان‌شناس خیالی داشتم (خیالی به این‌جهت که اون‌زمان توانایی حرف زدن با خونواده رو نداشتم و به‌تبع جرئت درخواست کردن روان‌شناس رو هم همینطور )
خوبیش این بود که خب، نه تنها که باعث میشد از منظر یه شخصِ دیگه خودم و رفتارامو ببینم، بلکه اون شخصِ خیالی عاقل‌تر و بالغ‌تر از من بود و طبیعتاً واقعاً برای نیاز اون سنم، کمک‌کننده بود.

برای این‌سن و الآن که نه، ولی فکر می‌کنم به طورکلی بین دو گزینۀ "والدین خیالی" و "روان‌شناس خیالی" اگر قراره به دلیلِ «الهام گرفتن و حرف گوش کنی» انتخابی صورت بگیره، ‌دومی مناسب‌تره. ضمن این‌که اون‌پوینت منفیِ "قیاس کردن شخصیت‌های خیالی با واقعی و بعد غم گرفتن و حسرت کشیدن"ه رو نداره
 

sanaaaa

کاربر فعال
ارسال‌ها
23
امتیاز
420
نام مرکز سمپاد
----
شهر
----
سال فارغ التحصیلی
00
والیدین خیالی ک ن !
ولی یه مدت توو سن 9- 10 سالگی دوست خیالی داشتم
 

HERGANTA

⁦ƪ(˘⌣˘)ʃ⁩
ارسال‌ها
29
امتیاز
183
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
Chemistry Olympiad
دانشگاه
انشالله در آینده College London❤️
رشته دانشگاه
Chemical engineering_sofware engineering
یادمه یه زمانی اونقدر رابطه ام با مادرم سرد شده بود و قلبم ازش شکسته که تصمیم گرفتم خودمو گول بزنم و بگم که اون مادرم نیست...
بعدش یه کاغذ سفید برداشتم و توش با خودکار مشکی اینطور نوشتم:
بسمه تعالی تاریخ (مثلا) ۲۷/۱۰/۹۹
مادرجانم سلام، خوبی؟ حالت خوب است؟ اوضاع و احوال خوب میگذرد؟ خیلی دلم برایت تنگ شده....
من خوبم، اینجا راحتم، صاحبخانه یک خانم مسن است، حدود ۴۰ ساله، کمی تندخوی است. گاهی که این بالا هستم صدای جیغ و دادهایش را می شنوم، همه اش عصبانی است، خداروشکر که مادر من نیست!

مادر اینجا اتاق بالایی سرد است، اگر می شود توی بسته بعدی چند لباس بافتنی ام را که نیاوردم برایم بفرست،
خانم صاحبخانه غذاهایش بد نیست، ولی دلم هوس یکی از آن قورمه سبزی های خوشمزه ات را کرده، ولی بیشتر از آن، دلم هوس اغوش گرم تو را کرده، میحاهم بغلت کنم، دستانم را دور کمرت حلقه کنم، ببویمت، ببوسمت، میخاهم زود زود دوباره ببینمت، مادرجانم!

سخت دلتنگت هستم...

فرزند دلبندت:RedHeart
 
بالا