فانتزی هاتون

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع anaana251223
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
خیلی عجیبه اگه فانتزیم این باشه که به عنوان کاندیدا توی انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنم و توی مناظرات دلقک بازی دربیارم و به باقی کاندیدا ها نیش و کنایه بزنم؟ :))
 
قاضی بودم تمام کسایی که جرم سیاسی داشتند آزاد میکردم تموم کسایی که تجاوز و دزدی کرده بودند اعدام میکردم
 
قاضی بودم تمام کسایی که جرم سیاسی داشتند آزاد میکردم تموم کسایی که تجاوز و دزدی کرده بودند اعدام میکردم
نخیر

ر.ا. :ایکاش ی اتاقی داشتم که همه جای جهان دوربین داشت. بعد اتاقی تو ی زیر دریایی باشه. زیر دریایی پر از غذا باشه بعد تا ابد بتونم زیر دریا باشم بدون اینکه بیام روی آب.
 
نخیر

ر.ا. :ایکاش ی اتاقی داشتم که همه جای جهان دوربین داشت. بعد اتاقی تو ی زیر دریایی باشه. زیر دریایی پر از غذا باشه بعد تا ابد بتونم زیر دریا باشم بدون اینکه بیام روی آب.
مثال نقض؟
 
اگر کسانی که تج آوز میکنن رو اعدام نکنین بقیه درس عبرت نمیگرنن و ادامه میدن. دزدی هم به این دلیل شاید یکی سال ها زحمت کشیده بعد آزاد شه حقش ضایع میشه و اونی ک آزاد شده دزدی ش رو ادامه میده اکثر مواقع
 
  • دیسلایک
امتیازات: f@him
با دوستام شب بریم بیرون و تعداد بالای ۴ نفر جیغ و دست هورا اون حس رانندگی توشب آهنگ

برم فرانسه با برج ایفل رو ببینم کروسان فرانسوی بخورم به به.

تو یه آزمایشگاه مجهز کار کنم. تن بدن از خوشحالی بلرزه از تک تک کارایی که میخوای انجام بدی واهایییی

جایی برم سر کار چند نفر بهم احترام میزارن

دیدن خودت آنا @anaana251223 دیگه واقعا داره فانتزی میشه. هیچ جایی لینکی ازت دختررر.
 
فانتزیم اینه که علوم غریبه و خفیه رو باهاش آشنایی عمیق پیدا کنم یا حداقل با فردی دیدار و آشنایی داشته باشم که استاد این چیزهاست واقعا برام جالبه این علوم!
 
یه چیز دیگه مثلا رییس گنگستر های شهر تیر بخوره یا چاقو بخوره بعد من نجاتش بدم بعدش از اون به بعد بهم مدیون شه و سر یه بزن بزنی زنگ بزنم بیان 🤣منم هربار با کارایی که میکنن برگام بریزه
یکی دیگه اینم جناییه منو گروگان بگیرن بعد رییس گروگان گیرا تیر بخوره و چون تنها دکتر اون اطرافم نجاتش بدم بعدش عاشقم شه مثلاً ولی آخرش من قبول نمیکنم باهاش برما دیگه آزادم می‌کنه ایشالا🤣🤣
 
به مدرسه جادوگری هاگوارتز دعوت میشدم و وارد گروه ریونکلاو میشدم ( تو دوره ای که هری‌پاتر نبود)
امتیاز گروهمون رو بالامیبردم ، بدون اینکه با کسی دوست بشم(ولی از دور حواسم هست تا کمکشون کنم)
 
فانتزیم اینه که یهو مثلا ۲۵ سالم که شد، بگن خب... دوره‌ی آزمایشی ۲۵ ساله‌ات تموم شده. و واقعیت اینه که تو در اصل مثلا نوه‌ی مافیای ایتالیایی و این مدت هم برای مخفی نگه داشتنت و هم برای اینکه سختی بکشی و گودرتمند بشی، فرستادنت ایران :)) حالا هم وقتشه برگردی و خوش باشی :))
حالا نوه‌ی مافیای ایتالیا هم نشد، بالاخره ریشه‌ام برسه به یه آدم پولدار و قدرتمند خارجی‌ :))
 
برم بریتانیا، اول از روستاهای چشایر و آکسفورد شروع می‌کنم، بعدم برج الیزابت، بعدش برم کوه های ادینبورگ، آخر سر از اسکاتلند در بیارم و یه جایی پشت قلعه های قدیمی گم و گورشم
 
یکی از فانتزیام خرید یه زمین سرسبز تو تهرانه که یکمی دور از آدما باشه و خودم اونجا یه خونه بزرگ بسازم از صفر تا صدش و خودم طراحی کنم و در آخر خونه ای بشه که تا چند نسل بعد هم پا برجا بمونه 😁
 
یه نویسنده باشم که فقط تو این یکی داستانم یکم بیشتر خودمو غرق کردم و حس میکنم واقعیه، بعد بلند میشم و میبینم دوباره منم و یه زندگی دیگه که باید بنویسم
 
اینکه نظامی میشدم عاشق این شغلم، لباساش، نظمش، کارش یعنی جنگیدن تا مرگ البته در یک دنیا موازی نه ایران کنونی.
 
فوتبال ادامه میدادم میرفتم باشگاه فنرباغچه از اونجا هم قرضی تو بایرن مونیخ بازی میکردم
تیم ملی هم هر چی اصرار میکرد قبول نمیکردم براشون بازی کنم
 
- فیلم‌بردار حیات وحش بشم و برم تو طبیعت مستند پرکنم
- یه کمپر داشته باشیم بریم جهانگردی
- یه خونه تو مزرعه داشته باشیم، منم اونجا کلی درخت و گیاه بکارم
- سه‌تار یاد بگیرم و با دوستم کمانچه و سه‌تار دونوازی کنیم و بخونیم🥲 (قول میدم یاد بگیرم)
 
یکی از فانتزی های بچگیم این بود که یه روز خونه تنها باشم بعد برم یک کیلو نون خامه ای بخرم بعد همه اشو خودم تنهایی بخورم

ولی الان به این فانتزیم میخندم چون از ۴ تا بیشتر نمیتونم شیرینی تر بخورم ، دلمو میزنه
 
Back
بالا