عاشق یه پسری بشم (ترجیحا از خودم بزرگتر باشه) بعد اون بهم کم محلی کنه و منم فقط اذیتش کنم(بدون شکستن غرور و پایین اوردن شخصیتم) بعد مدت ها بدونم اون داره با یه دختر دیگه ازدواج میکنه 
منم روز ازدواج با یه لباس مجلسی ساده و سیاه و یه کفش پاشنه دار ساده یه عینک دودی و یه کلا با پر سیاه (کلا سر تا سر یه تیپ مشکلی و شیک) 
با یه رژ سرخ! (انگار میخوام برم مجلس ختم!!؟) برم مراسم ازدواجش . با غرور وافاده وارد مجلس شم و خوشحال و شاد باشم جلو همه... 
بعد اون آدم حرفه و خفنی که باهاش هماهنگ کردم از یه نقطه دووور به عروس شکلیک کنه... 
منم اول خودمو نگران و ترسیده نشون بدم و بعدم یواش یواش غیب شم برم ... 
حالا اون پسر مورد علاقم افسرده و ناراحته... 
منم به عنوان یه دوست یا همکار 
برم تو زندگیش یواش یواش ... 
عاشقش کنم... 
.
.
.
.
.
((((: