• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

The worlds Delilah has traveled to

  • شروع کننده موضوع
  • #2
ارسال‌ها
451
امتیاز
6,339
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
neverwhere
سال فارغ التحصیلی
1400
بی ابد






نظرم:

خب ، من اصلا با خوندن خلاصه پشت جلد همینکه چشمم به کلمه زمان افتاد کتابو خریدم.من عاشق زمانم و عاشق خوندن درباره اون و شنیدن نظرات بقیه و برداشتشون از مفهوم خود ساخته ای به اسم "زمان".
سارا هالند، ذهن خیلی خلاقی داشته که تونسته اینجوری و خیلی خوشگل(ولی نه بی نقص) مفهوم زمان و پول رو بهم پیوند بزنه.توی ایجاد کشش واسه خواننده کم نذاشته، هیییییییییییچ جایی از کتاب حوصله سر نمیره و هیچ اضافه گویی نیست چه بسا یه جاهایی میشد بیشتر وقت بذاره...
مفهوم دوستی، دشمنی، عاشقی و مرز بین این 3 تا رو به من فهموند!البته قرارم نیست نظرم درباره عشق عوض بشه ولی بازم خیلی جالب بود که رابطه بینشون رو از دیدگاه یه نفر دیگه خوندم.و یه خوبی دیگه این بود که نویسنده اصلا از کشتن شخصیت هاش نمی ترسید و اینشو دوست داشتم.دنبال رضایت عموم خواننده ها(همون خواننده پلاستیکیا) نبود یه جورایی.و این عالیه.
ماجرای کتاب واقعا متفاوت بود...هیچ چیزی توی اون منو یاد هیچ کتاب دیگه ای نمی‌انداخت، جادوش رنگ و بوی تفاوت داشت...فضاسازیش خیلی جذاب بود و میشد به راحتی هم تصورش کرد.
اما پایان...پایانش به نظرم هرچند خلاقانه و واااااااااقعا زیبا بود، ولی میشد طولانی تر باشه، به نظرم هالند اینجا دیگه حوصله ش سر رفته بوده و فقط می خواسته ببنده همه چیو...خیلی سرسری تموم شد.یعنی می تونست یکم بیشتر طولش بده، اینقدر کوتاه بود که من وقتی صفحه های کمی مونده بود یه لحظه شک کردم نکنه نسخه من چند فصلی کم داره؟؟؟
من مشکلم با دوتا چیز دیگه هم بود، یکی ترجمه جلد دوم!!!یکی دیگه هم شخصیت جولز بود که البته دارم تمام سعیمو می کنم که خودمو بذارم به جاش و سعی کنم درکش کنم...ولی آخه خیلی یهویی تصمیم می گرفت و بی باک بود!کله ش باد داشت(اصطلاح درستیه؟)و یکمی هم ضعیف بود!!!نه از نظر شخصیت سازی نه!از نظر خودشی!یعنی شخصیت قوی‌ای نداشت.
راستی، رمنس حال بهم زن هم نداشت، ولی یکمی من درکش نکردم...
آره ولی درکل خیلی دوسش داشتم...یه دنیای جدید، یه زندگی جدید و چندتاییم دوست جدید...خوندنش واقعا بهم خوش گذشت و یه جورایی یه نور بود برام توی تاریکی این چند روزم...احتمال دوباره خوندنش بالاست...
من اهل امتیاز دادن نیستم چون واقعا اساسشو درک نمی کنم هاها...فقط اینکه دوسش داشتم.


کتاب در سایت ناشر
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #3
ارسال‌ها
451
امتیاز
6,339
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
neverwhere
سال فارغ التحصیلی
1400
خونده می‌باشم:
کتابای زیر 14 سالگیمو نمی‌نویسم(فاز اول)
ماجراهای بچه های بدشانس(13+1)
پرسی جکسون(1-2-3-4-5)
درباری از خار و رز(1-2-3)
سایه های جادو(1-2-3)
احضارگر(1-2-3)
مدرسه افسانه ای(1-2-3)
صعود(1-2-3)
بی ابد(1-2)
ملکه سرخ(1....)
جنگ ملکه سرخ(1..)
شش کلاغ(1-2)
فن گرل
در جست و جوی آلاسکا
رادیو سکوت
قلب من و دیگر سیاهچاله ها
نقره ریس
ریشه کن
بابالنگ دراز
غرور و تعصب
تایم سایر
تیمارستان متروک
پاستیل های بنفش
فرار از کتابخانه آقای لمونچلو(1-2)
آن سوی آبی بی کران
دختری که ماه را نوشید
باغبان شب
هرگز هرگز
کودک خاموش
اتاق
النور و پارک
همه چیز همه چیز
هردو در نهایت می‌میرند
راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها
رستوران آخر جهان
ناتور دشت
شازده کوچولو
گوژپشت نتردام
از من تا من
سرشار زندگی
قهوه سرد آقای نویسنده
مزایای منزوی بودن
مغازه خودکشی
ربه کا
هنر طریف رهایی از دغدغه ها(بررسی)
عادت های اتمی(بررسی)
گریشا 1: سایه و استخوان
گریشا 2: محاصره و طوفان
گریشا 3: تباهی و خیزش
اراگون 1
اراگون 2
برف‌چون‌خاکستر

(نصفه)all the bright places
(نصفه)holding up the universe
Harry Potter (1.2.3)
the midnight library
the heartstopper vol.1​
ماهی سیاه کوچولو
تصویر دوریان گری
دلهره‌های کودکی
بیگانه
تافی
هری پاتر 4
الیس در سرزمین عجایب
it ends with us
the flock
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4
ارسال‌ها
451
امتیاز
6,339
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
neverwhere
سال فارغ التحصیلی
1400
Harry Potter and the Philosopher's Stone
پر از اسپویل

خب
اولش خیلی نا امید شده بودم، چون تمام چیز میزایی که حفظ بودم از فیلم‌ها اکثرا بدرد نخور بود چون تفاوت فیلم و کتاب زیاد بود. ولی بعدش سعی کردم دیدگاهمو عوض کنم و به عنوان یه چیز خوب بهش نگاه کنم! و سعی کنم همچین فکر کنم که هورا! کانتنت جدید مربوط به هری‌پاتر!!!
و اولش یکم سخت بود برام که کتابو ادامه بدم چون از یه جهت هم می‌دونستم جریانش چیه، خیلی خوب می‌دونستم، از اعماق قلبم می‌دونستم(!)
ولی خب ادامه دادم و کار خوبی بود هاها...
ذهنم پراکنده‌ست؛ ولی:
چقدر خوندن دیالوگای هگرید اعصاب خوردکنه، چون رولینگ می‌خواسته لهجه‌ش رو هم دخالت بده توی تکست کتاب و این ازاردهنده‌ست برای من.
چقدر ناراحت شدم وقتی رسیدم به اخراش که می‌خواستن برن پیش کوییرل و دیدم فقط شطرنج بازی ران رو عوض نکردن! قسمت پوشن‌های هرماینی به اون قشنگی و جاذابی! و اون‌جاش که هرماینی هول می‌کنه و می‌گه درز نو وود! چرا اینا نباید تو فیلم‌نامه باشه خب!
یا چرا واسه جریمه‌شون که می‌رن توی دارک فورست، نویل رو نبود؟ و به‌جاش ران بود...البته ران هم خیلی خوبه ولی خب وفاداریتون به کتاب کجا رفته؟!
یه چیز دیگه، نقش نویل توی کتاب پررنگ تره و توی فیلم بیشتر توی بک‌گرانده.
و اینکه الان رابطه بین ران و هرماینی رو بیشتر می‌تونم درک کنم(اره از همین کتاب اول)
ام، اره.
و وای... خیلی دامبلدور کتاب رو بیشتر دوست دارم، مک‌گانگل کتاب رو کمتر، هرماینی کتاب رو هم کمتر مخصووووصا اولش... وای اگه اول کتابشو می‌خوندم هرماینی می‌شد شخصیت رومخی برام.
ولی من نفهمیدم چرا دوست شدن، یعنی فهمیدما، ولی نه دقیقا...یکمی زورکی بود... ما می‌تونیم کسی رو نجات بدیم فقط چونکه نسبت به خطری که توش قرار داره احساس مسئولیت و عذاب وجدان می‌کنیم! بدون اینکه ازش خوشمون بیاد یا چیزی.

و اینکه اها
هری، خود شخصیت هری به تنهایی خیلی بولد شده. این داستان‌ها به نظرم واقعا باید یه اسم دیگع‌ای می‌داشتن تا هری‌پاتر و فلان... البته نمی‌تونم ایراد بگیرم چون اره درسته ماجراهای هری‌اند؛ ولی هری به تنهایی یه قهرمان نیست... تک تک اتفاقای کتاب یا به کمک دوستاشن، یا به کمک پرفسورها، یا خانواده‌ش و یا شانس! مثلا اگه مک‌گانگل نمی‌دید هری رو وقتی ریممبرال نویل رو گرفت، به هیچ عنوان از همون سال اول نمی‌تونست وارد تیم بشه! به نظدم یکم شخصیت اورریتدی داره و نیاز داریم تا بقیه شخصیت های کتاب رو هم به همین اندازه موردتوجه قرار بدیم و ازشون قدردانی کنیم... چون توی موفقیت و پیشرفت و پیروزی هاگوارتز همونقدر دخیل‌اند(شاید حتی بیشتر) که هری دخیله...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5
ارسال‌ها
451
امتیاز
6,339
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
neverwhere
سال فارغ التحصیلی
1400
احمقانه‌ترین/گنگ‌ترین/کلیشه‌ترین/نچسب‌ترین چیزی که یک نویسنده می‌تونه تو کتابش از زبون یه شخصیت دختر بنویسه که بگه اره من سکسیست نیستم: من فقط یه دختر نیستم.(درحالی که دختره در حال دعوای ذهنی با پدر و برادرشه و می‌خواد تنها به اعماق جنگل باپذاره!)
۱."فقط یه دختر بودن" چیه؟
۲. چه چیزی دخترا رو از "فقط یه دختر بودن" خارج می‌کنه؟
۳. حالا هرچی می‌خواد باشه، فقط یه دختر بودن چه ایرادی داره؟ فقط یه دختر بودن چه چیزی کم داره از فقط یه دختر نبودن؟

رو مخم بود فقط... اه.



من‌باب شعله در مه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6
ارسال‌ها
451
امتیاز
6,339
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
neverwhere
سال فارغ التحصیلی
1400
The invisible life of Addie LaRue


به‌شدت خیلی بدی کند و بی‌اتفاق پیش می‌رفت.
و کندی از نوع بدش بود، کندی با توصیفات زیادی. توصیف شهر، اب، زاویه تابش نور افتاب، زاویه شکست نور افتاب در برخورد با اون اب!
و حتی توی این توصیفات تفکرات ادی درباره شهر بودن، درباره اون موقعیتی که توش گیر افتاده بود هم نبودند. راستش خیلی خسته شدم و همه‌ش می‌گفتم کی تموم می‌شه. تا صفحه ۸۰ و خورده‌ای ادامه دادم ولی بعد کنار گذاشتمش
راستش خیلی نا امید شدم چونکه خیلییی براش هیجان داشتم و از همون روزی که خبرش اومد لحظه شماری می‌کردم برای تموم شدن کنکور تا بتونم با خیال راحت بخونمش! از وی‌ شواب همچنین انتظاری نداشتم چون تک تک کتاباش رو با عشق و علاقه و amazed بودن/شدن خوندم...
شاید بعدا، یک روزی در آینده‌های دور بهش فرصت دوباره بدم ولی الانا نه اصلا.
خیلی خوب شروع شد، ولی ۶۰ صفحه داشت درجا می‌زد. از این جهت یاد جنگ ملکه سرخ افتادم که داشتت از این سر نقشه تا اون سر نقشه می‌رفتن و تک تک شهر هارو به اندازه یه چپتر توصیف می‌کرد...
 
  • لایک
امتیازات: ili
  • شروع کننده موضوع
  • #7
ارسال‌ها
451
امتیاز
6,339
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
neverwhere
سال فارغ التحصیلی
1400
the midnight library
اول از همه بگم که نسبت به این کتاب احساسات پیچیده‌ای دارم! بانمک و ساده بود، ولی رو مخ بود!

با ریتم جالبی شروع میشه و تمایل به ادامه دادن رو به وجود میاره.

دیگه از اواسطش که ‌کتاب فرم خاص خودش رو پیدا میکنه، مشکلات من شروع میشن.

حفره‌های داستانی زیادی داشت، ماجراهایی که باعقل جور در نمی اومدن و متناقض محسوب میشدن، مثلا وقتی که نورا به یه زندگی دیگه سفر می‌کرد، ویژگی های فیزیکی اون رو بدست ماورد ولی از نظر ذهنی هیچ تغییری نمی‌کرد! مثلا دانشمند یا پروفسور که میشد، بدن یه دانشمند یا پروفسور رو داشت ولی هیچ علمی از قطب و کلایمت چینج یا فلسفه نداشت! ولی یکجای دیگه وارد یه دنیا شد و احساسات بیشتری داشت! نمی دونم دقیقا چطور توصیفش کنم، مثلا همه چی رو بیشتر حس می‌کرد، غم رو، شادی رو هیجان رو و غیره... هیگ عزیز، تغییرات ذهنی اتفاق می افتند یا خیر؟ تصمیمتون رو بگیرید لطفا!

یا اصلا دنیای بین مرگ و زندگی کجاست؟ چرا این محل فقط به یک سری خاصی از ادمها تعلق می‌گیره؟ ایشان باید چه ویژگی های داشته باشن تا بتونن وارد این محل بشن؟ و اصلا چطوری میشه که می تونن این همه رفت و امد کنن و روزها و حتی هفته ها توی یه زندگی دیگه باشن؟ البته می‌تونم حدس بزنم که جواب به این سوال چی می‌تونه باشه با توجه به اینکه بحث فیزیک کوانتوم رو وسط کشیده بود:/

سبک نوشتن نویسنده خیلی ساده‌ست، جوری که من با خودم فکر می‌کردم شاید این اولین کتابی باشه که نوشته(که نبود) و جوری بود که من خیلی اوقات می تونستم بقیه جملات رو حدس بزنم! کلماتی که می‌خواد به کار ببره رو قبل از اینکه برم صفحه بعدی بدونم! و پیش بینی داستان که سهله، پیش بینی دیالوگ ها هم کار سختی نبود.

تکرار کردن خودش، اسم آوردن از نویسنده‌ها و اشخاص مهم، بعد از هر اتفاق توصیف کردن برداشت شخصی شخصیت اول داستان، خنگ فرض کردن خواننده، وسط اوردن یه تئوری علمی فقط برای اینکه ثابت کنه (حرفهام با عقل جور در میان) و کلا کانسپت کتاب به من این حس رو القا می‌کرد که شاید این نویسنده یه نویسنده‌ی کتابای رشد شخصی و اینجور چیزا باشه!سرچ کردم، نبود! ولی با توجه به تیتر بقیه کتاب هاش و محتوای کلی داستان هایی که می‌نویسه، می تونم بگم کسیه که سلف هلپ رو با عنصر داستانی تزئین کرده که کسی بهشون برچسب نزنه! چون درسته که فیکشن، مخالفان/ دوست نداران خودش رو داره، ولی مخالفان/ دوست نداران سلف هلپ قسمت اجتماع بزرگتری رو تشکیل می دن. و معمولا اینجوری نیست که ادما کلا از ایده ی "کتاب های داستانی" بدشون بیاد، بسته به برداشت و علایق شخصی داره! ولی بعضی از ماها کلا از ماجراهای سلف هلپ بیزاریم.

اونقدر کتاب خوب و "wow"ای نبود که بخواد جزو پرفروش ترین های 2020 باشه، من فکر می‌کنم یه جورایی از شرایط سخت ادما(اوایل-اواسط اولین پیک کووید) سواستفاده شده و دقیقا لحظه ای که مردم تشنه‌ی کوچیکترین بارقه امید و دلیل برای ادامه دادن بودن و زندگی رو بی معنی میابیدند(!!) این رو میافتند و برای لحظات کوتاهیی بهشون شادی تزریق می‌شد ولی مثل سلف هلپ ها، این امید توخالی بعد از مدت کوتاهی از یادشون میره و برمی‌گردن به پله اول. بدتر از قبل چونکه این دفعه لذت امیدواری رو چشیده‌اند.

کتاب ساده‌ای بود، هایلایتش این بود که موضوعات حساسی رو تونسته بود توش جا بده و یه جورایی حداقل وجودشون رو برای یه سری افراد روشن کنه! مثلا افسردگی و اضطراب. همجنسگرایی!

این خیلی رو مخ بود که سر هر قضیه 6 صفحه برداشت توضیح میداد و به مخاطبینش اجازه نمیداد برداشت شخصی خودشون رو داشته باشن، انگار میخواست بگه: ببین هدف کتاب همینه که من میگم و تو باید حتما این ها رو یاد بگیری و با همین نصیحتها اینجا رو ترک کنی.!!!

درکل، درباره موضوع "پشیمونی فایده نداره" توی ادبیات کتاب های بهتر و زیباتری وجود دارن که نویسنده‌ش مخاطبین خودشو ابله فرض نکرده باشه.
ولی اونقدارهم حس نمی‌کنم وقتم خیلی تلف شده باشه.

کی گوشی جدید می‌گیرم با کیفیت بهتر که تو پیجم هم اینا رو پست کنم و دوباره به دوران بوکستاگرامریم برگردم؟ :)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8
ارسال‌ها
451
امتیاز
6,339
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
neverwhere
سال فارغ التحصیلی
1400
حس می‌کنم اگه اسکار وایلد زنده بود و ازش می‌پرسیدند که: نزدیک‌ترین شخصیتی که خلق کردی به شخصیت خودت کدومه؟/با کدوم یکی از مخلوقینت شباهت بیشتری داری؟
پاسخ می‌داد: لرد هنری در تصویر دوریان گری.

اطلاعات زیادی درباره اسکار وایلد ندارم، در حد یک صفحه بایوگرافی، ولی همچین حسی دارم.

با اطلاعات کمم، از این نویسنده خوشم نمیاد، سکسیسته ولی خب، اقتضای دورانیه که توش زندگی می‌کرده... کتاباش خوبن though.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9
ارسال‌ها
451
امتیاز
6,339
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
neverwhere
سال فارغ التحصیلی
1400
اولا، تصویر دوریان گری به یکی از کتابای موردعلاقه‌م تبدیل شد.
دوما، طی صحبت‌هایی که امشب شد، تصمیم دارم درباره‌ی " freezer book"ام صحبت کنم. all the bright places کتابی هست که 2 بار دستم گرفتم و هر دوبار جرات پایان دادن بهش رو نداشتم چون همیشه زمان اشتباهی بود. همیشه توی تاریک‌ترین لحظه‌هام برش داشتم و اون استقامت روانی(؟) موردنیاز برای اتمام و یا حتی خوندن حجم زیادی ازش رو نداشتم.
در این برهه زمانی از لحاظ علاقه به زندگی، اوضاعم اوکیه مخصوصا با توجه به اینکه دوست دارم بمونم و اینده‌ی زیبای ایران رو ببینم.
قصد دارم دوباره شروعش کنم و این بار بهش خاتمه بدم.
امیدوارم بتونم. البته در حال حاضر دارم هری پاتر رو می‌خونم و فقط خواستم بنویسم که خوندنش فراموشم نشه.
پی نوشت: ای غریبه‌ای که امشب خاله داستانتو از اورژانس برام تعریف کرد، در ارامش بخوابی3> به خاطر تو می‌خوام بخونمش. که وقتی خودم اونقدر بد نیستم بتونم درکت کنم.
پی‌نوشت 2: فریزر بوک اشاره داره به کتابی که به دلیل ترس یا غم، درحالی که به پایان نرسیده در فریزر قرار داده میشه تا از خوندنش ممانعت(؟) کنیم. اشاره به فرندز اون اپیزودی که جوئی لیتل ویمن می‌خوند.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10
ارسال‌ها
451
امتیاز
6,339
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
neverwhere
سال فارغ التحصیلی
1400
قصد دارم بهشون شانس دوباره بدم:
شش کلاغ
ریشه کن
نقره ریس
the night circus
holding up the universe
the invisible life of Addie LaRue
--------
به دلیل اینکه اون افرادی که سلیقه هامون بالای 70 درصد (براساس گودریدز) شباهت داره، این‌ها از فیو هاشون بودن. ولی من DNFشون کردم یا اینقدر با عجله خوندم که هیچی نفهمیدم(مخصوصا سیرک شبانه رو! وسط کلاس زیست می‌گرفتمش دستم:/ اصلا نتونستم متوجهش بشم و بعد تقصیر رو انداختم گردن کتاب بدبخت)
البته نمیدونم چه زمانی در اینده این اتفاق میفته...ولی خب خواهد افتاد.
----------------------------
قول دادم تا وقتی تعداد نخونده هام به زیر ده نرسیده کتاب نخرم. و حتی دارم برای re-read برنامه ریزی می‌کنم. تا سال اینده همین موقع برنامه‌ی کتابیم پر پره!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11
ارسال‌ها
451
امتیاز
6,339
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
neverwhere
سال فارغ التحصیلی
1400
اخیرا خوانده شده ها:
harry potter #4
دلهره‌های کودکی
تافی
بیگانه
آلیس در سرزمین عجایب
it ends with us(واقعا حیف از تک تک لحظاتم)
the ravenhood#1(حیف از تک تک لحظاتم 2.0 البته اینو DNF کردم)
 
بالا