• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

:| -۱۷۹۶۰

  • شروع کننده موضوع :-|
  • تاریخ شروع
  • شروع کننده موضوع
  • #1

:-|

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
471
امتیاز
8,069
نام مرکز سمپاد
frz1
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
کتاب هایی که خوانده ام

ژانر : تخیلی

1-صدسال تنهایی | گابریل گارسیا مارکز
2-گهواره گربه | کورت وونگات جونیور
3-قصه های سرزمین اشباح-سیرک عجایب | دارن شان
4-قصه های سرزمین اشباح-دستیار یک شبح | دارن شان
5-قصه های سرزمین اشباح-دخمه خونین | دارن شان
6-قصه های سرزمین اشباح-کوهستان شبح | دارن شان
7-قصه های سرزمین اشباح-آزمون های مرگ | دارن شان
8-قصه های سرزمین اشباح-شاهزاده اشباح | دارن شان
9-قصه های سرزمین اشباح-شکارچیان غروب | دارن شان
10-قصه های سرزمین اشباح-همدستان شب | دارن شان
11-قصه های سرزمین اشباح-قاتلان سحر | دارن شان
12-قصه های سرزمین اشباح-دریاچه ارواح | دارن شان
13-قصه های سرزمین اشباح-ارباب سایه ها | دارن شان
14-قصه های سرزمین اشباح-پسران سرنوشت | دارن شان
15-نبرد با شیاطین-لردلاس | دارن شان
16-نبرد با شیاطین-دزد شیطانی | دارن شان
17-نبرد با شیاطین-فاجعه اسلاتر | دارن شان
18-نبرد با شیاطین-بک | دارن شان
19-نبرد با شیاطین-دیو همخون | دارن شان
20-نبرد با شیاطین-اسرار هیولایی | دارن شان
21-نبرد با شیاطین-سایه مرگ | دارن شان
22-نبرد با شیاطین-جزیره گرگها | دارن شان
23-نبرد با شیاطین-فریادی از تاریکی | دارن شان
24-نبرد با شیاطین-قهرمانان دوزخ | دارن شان
25-هری پاتر-سنگ جادو | جی.کی.رولینگ
26-هری پاتر-تالار اسرار | جی.کی.رولینگ
27-هری پاتر-زندانی آزکابان | جی.کی.رولینگ
28-هری پاتر-جام آتش | جی.کی.رولینگ
29-هری پاتر-محفل ققنوس | جی.کی.رولینگ
30-هری پاتر-شاهزاده دورگه | جی.کی.رولینگ
31-هری پاتر-یادگاران مرگ | جی.کی.رولینگ
32-هری پاتر و فرزند نفرین شده | جک ثورن
33-مسابقه ی پرواز | آر.ال.استاین
34-جلاد لاغر | دارن شان
35-حماسه کرپسلی-تولد یک قاتل | دارن شان
36-کلید سحر آمیز | لین ریدبنکز
37-ماجراهای بچه های بدشانس-سالن خزندگان | لمونی اسنیکت

ژانر : رمان / داستان کوتاه
1-دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم | جی.دی.سلینجر
2-ناطور دشت | جی.دی.سلینجر
3-بیگانه | آلبرکامو
4-دختری در قطار | پائولا هاوکینز
5-ناپیدا | پل استر
6-در یک جنگل تاریک تاریک | روث ور
زیرگروه:رمانتیک
5-شب های روشن | داستایوفسکی
6-بار دیگر شهری که دوست میداشتم | نادر ابراهیمی
7-همخونه | مریم ریاحی
8-دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد | آناگاوالدا
9-کوچه | منیر مهریزی مقدم
10-خاک غریب | فریده شجاعی
11-پریچهر | م.مودب پور
12-دالان بهشت | نازی صفوی
13-ملت عشق | الیف شافاک
14-نحسی ستارگان بخت ما | جان گرین
15-بلندی های بادگیر | امیلی برونته
16-منِ پیش از تو | جوجو مویز
17-منِ او | رضا امیرخانی
18-چشمهایش | بزرگ علوی
زیرگروه:کلاسیک
18-بینوایان | ویکتورهوگو
19-دیوید کاپرفیلد | چارلز دیکنز
20-الیور تویست | چارلز دیکنز
21-جزیره گنج | رابرت لویی استیونسن
22-آرزوهای بزرگ |چارلز دیکنز
23-لبه تیغ | سامرست موام
زیرگروه:نوجوان
23-آن شرلی-جلد اول | درگرین گیبلز
24-بابا لنگ دراز |جین وبستر


ژانر : نمایشنامه
1-سوء تفاهم | آلبرکامو
2-مهمانسرای دو دنیا | اریک امانوئل اشمیت
3-خرده جنایت های زناشوهری | اریک امانوئل اشمیت

ژانر : شعر / ادبی
1-آن ها | فاضل نظری
2-ضد | فاضل نظری
3-گریه های امپراطور | فاضل نظری
4-کتاب | فاضل نظری
5-لیلی نام تمام دختران زمین است | عرفان نظر آهاری
6-روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویس | عرفان نظر آهاری
7-در سینه ات نهنگی می تپد | عرفان نظر آهاری
8-دو روز مانده به پایان جهان | عرفان نظر آهاری
9-پیامبری از کنار خانه ما رد شد | عرفان نظر آهاری
10-پذیرش | گروس عبدالملکیان
11-عطارد | کاظم بهمنی
12-غرق شدن در آکواریوم | سید مهدی موسوی
13-کنار جاده فرعی | فاطمه اختصاری
14-منتخبی از شعر های شاد به همراه چند عکس یادگاری | فاطمه اختصاری

ژانر : فلسفی / اعتقادی
1-خاطرات سفیر | نیلوفر شادمهری
2-دختر پرتقالی | یوستین گوردر
3-راز فال ورق | یوستین گوردر

4-سمفونی مردگان | عباس معروفی
5-همنوایی شبانه ارکستر چوبها | رضا قاسمی
6-زمانی که یک اثر هنری بودم | اریک امانوئل اشمیت
7-روی ماه خداوند را ببوس | مصطفی مستور
8-عقاید یک دلقک | هانریش بل

ژانر : روانشناسی
1-پنج زبان عشق | گری چاپمن
2-زندگی خود را دوباره بیافرینید | جفری یانگ
3-سکوت بره ها | توماس هریس
4-تو تویی؟ | امیررضا آرمیون
5-ریزعادت ها | استفان گایز
6-نامه به پدر | فرانک کافکا
7-کیمیاگر | پائولو کوئیلو

ژانر : اجتماعی
1-کوری | ژوزه ساراماگو
2-مزرعه حیوانات | جورج اورول
3-حوض سلطون | محسن مخملباف
1984-4 | جورج اورول
5-سال بلوا | عباس معروفی
6-خلا موقت | جی.کی.رولینگ
زیرگروه:زنان
7-دوستش داشتم | آناگاوالدا
8-سرکار علیه | زهره عیسی خانی/ریحانه کشتکاران
9-یک عاشقانه ی آرام | نادر ابراهیمی
10-نامه به کودکی که هرگز زاده نشد | اوریانا فالاچی
11-جنس ضعیف | اوریانا فالاچی
12-عادت می کنیم | زویا پیرزاد

ژانر : وحشت
1-تالار وحشت-بیگانگان | آر.ال.استاین
2-تالار وحشت-مدرسه ترس | آر.ال.استاین
3-تالار وحشت-مهمانی در مهتاب | آر.ال.استاین
4-تالار وحشت-اردوی تابستانی | آر.ال.استاین
5-تالار وحشت-دختر سایه | آر.ال.استاین
6-تالار وحشت-جیغ | آر.ال.استاین
7-تالار وحشت-مرا جانور می نامند | آر.ال.استاین
8-تالار وحشت-من مرده ام | آر.ال.استاین
9-تالار وحشت-دروغگو،دروغگو | آر.ال.استاین
10-تالار وحشت-اسم من اهریمن | آر.ال.استاین
11-تالار وحشت-کمد شماره 13 | آر.ال.استاین
12-تالار وحشت-فراموشم مکن | آر.ال.استاین
13-تالار وحشت-بازی های ترس | آر.ال.استاین
14-تالار وحشت-بازی بقا | آر.ال.استاین
15-تالار وحشت-هیچ کس زنده نمی ماند | آر.ال.استاین
16-مور مور-دیو و دختر | آر.ال.استاین
17-مور مور-اردوگاه وحشت | آر.ال.استاین
18-مور مور-شب عروسک زنده | آر.ال.استاین
19-مور مور-بگو چیز و بمیر | آر.ال.استاین
20-ساعت وحشت | آر.ال.استاین
21-زمان وحشت | آر.ال.استاین
22-خیابان ترس-تعویض | آر.ال.استاین
23-خیابان ترس-کابوسها | آر.ال.استاین
24-سایه وحشت-چرا از زنبورها می ترسم | آر.ال.استاین

ژانر : معماری
1-دستور زبان طراحی محیط های یادگیری | حامد کامل نیا
2-سبک شناسی معماری ایرانی | محمد کریم پیرنیا
3-مبانی و مفاهیم در معماری معاصر غرب | وحید قبادیان
4-آموزش کروکی معماری | مرتضی صدیق
5-اسکیس و راندو در سیزده فصل |شما واحد پرست-طیبه فارسی
6-مرجع کامل اسکیس و راندو در معماری | آرتور امید آذری

ژانر : سفرنامه
1-مارک و پلو | منصور ضابطیان
ژانر : زندگینامه
1-پله پله تا ملاقات خدا | عبدالحسین زرین کوب
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #2

:-|

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
471
امتیاز
8,069
نام مرکز سمپاد
frz1
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
773656e093c24ad6aac173bc2861f58b.jpg


کتاب:صد سال تنهایی
نویسنده:گابریل گارسیا مارکز
مترجم:کاوه عباسی
انتشارات:کتاب سرای نیک
ژانر:اجتماعی/تخیلی
امتیاز در گودریدز:4.5/5
تعداد صفحه:455


برای خوانش این کتاب لازم است گفته شود که کتاب صدسال تنهایی کتاب بسیار پرمحتوایی است که خواندن آن همت فرهادگونه میطلبد چراکه در طول کتاب شاهد روندی پیچیده و شلوغ و مشابه هستیم که از کشش کتاب به مرور زمان میکاهد.
رمان صد سال تنهایی روایت صد ساله ی دهکده ای خیالی به نام ماکوندو است که مردمی منزوی و تنها دارد و در این کتاب حکایت شش نسل از خانواده بوئندیا را بیان میکند که گاهی چنان غرق شخصیت ها میشویم که برای مرگ آنها ناراحت میشویم و یا گاهی تولد ها و مرگ ها برایمان مثل the sims بی تفاوت جلوه میکند.
نکته ی قابل توجه این کتاب خلق سبک رئالیسم جادویی توسط نویسنده است.یعنی وقایعی جادویی در کتاب اتفاق می افتد که از قواعد علت و معلولی پیروی نمیکند اما نویسنده چنان بی تفاوت و عادی آن را مطرح میکند که مخاطب را وادار به این باور میکند که همینه که هست.وقایعی مثل بیماریِ خواب،پرواز آدم،خورده شدن توسط مورچه ها،ملاقات و عصرونه خوردن با مرگ و...
داستان هدف خاصی را دنبال نمیکند طوری که حتی تا فصل آخر نیز ممکن است چندان ارتباط بین عنوان داستان با محتوای آن را متوجه نشوید و بیشتر شبیه زندگی آدمها از نگاهی شبه خداگونه است که مخاطب هم به همه چیز آگاه است و هم رد شدن نسل هارا می بیند و برایش دغدغه های آدمها و از جایی به بعد زایل شدن عقلشان بیهوده و مضحکه می نماید.اینکه چگونه برای موارد پوچ تمام عمرشان را از دست میدهند و دست آخر میمیرند.
علاوه بر تمام اینها کتاب روایت متفاوتی از اقتصاد و جامعه شناسی و سیاست و مذهب دارد.با دیدی خارج از گود و عادلانه و بعضا ساده لوحانه میگوید که گاها چه ایده های ساده ای میتواند مردم را فریب بدهد و یا آنها را به کام مرگ بکشاند و یا منجر به جنگ های گسترده بکند و یا چه کاری از دست صاحبان قدرت بر می آید و آنها تا چه اندازه میتوانند مرز های منفعت طلبی را طی کنند که حتی جمع کثیری را قتل عام کنند اما هیچ کس نفهمد و تاریخ به اشتباه نگاشته شود.و مذهب گاها میتواند احمقانه عمل کند و مثلا مادری مذهبی را نشان میدهد که ظالم تر از هرکسی در عالم به فرزندش میشود و تا ابد مذهبی که باید وسیله ی رهایی او از بند دنیا باشد اورا تا ابد به اسارت میبرد.
و نکته ی آخر اینکه کتاب روندی تکرار شونده در سرنوشت آدمهارا میخواهد بیان کند که هرنسل همان کارهای گذشتگان را انجام میدهند درحالیکه از هیاهوی نسل قبل فقط افسانه ها بجا مانده...در عین حال نشان میدهد که انسان چه ظرفیت های بالایی دارد و آنچنان هم که تصور میشود قابل شناخت و پیش بینی نیست بلکه برای رشد و بقا هر آن ممکن است کاری خارق العاده انجام دهد که همه را به شگفتی وا دارد.
درکل کتابی است که با وجود اینکه به سختی تمام میشود اما بسیار توصیه میکنم و امتیازی که به این کتاب میدهم 4 از 5 است.

این کتاب جدا از روند داستان که پر حادثه و پیش رونده است از لحاظ ادبی و دیالوگ ها و جمله های نغز بسیار مملو است.برای مثال در این کتاب میخوانیم که:
-کار دنیا وارونه شده:مدافعان ایمان مسیحی کلیسا را ویران می کنند و فراماسون ها دستور تعمیرش را می دهند.
-به هرحال سردر نمی آورد چطور ممکنن است کار آنقدر بیخ پیدا کند که مردم بر سر چیزهایی که نمی شود با دست لمسشان کرد باهم بجنگند.
-شوهرش گفت:هنوز هیچ کسمان اینجا نمرده.آدم تا وقتی یک مرده زیرخاک نداشته باشد متعلق به جایی نیست

-چیزی درونش دگرگون شد.چیزی مرموز و قطعی که از زمان حال ریشه کن کردش و مثل غریقی سرگردان به ناحیه ای بکر و دست نخورده بردش که قلمرو خاطره ها بود
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #3

:-|

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
471
امتیاز
8,069
نام مرکز سمپاد
frz1
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
0003764


کتاب:سرکار علیّه
نویسنده:زهره عیسی خانی/ریحانه کشتکاران
انتشارات:کتابستان معرفت
ژانر:اجتماعی-حوزه زنان
امتیاز در گودریدز:3.3/5
تعداد صفحه:119


نویسنده ی این کتاب که به همراه مادرش این کتاب رو نگاشتن از دوستان همکلاسم در دوران ابتدایی و راهنمایی بود به همین خاطر کنجکاو شدم تا این کتاب را بخونم چرا که دوستم آدم بسیار مذهبی اما خیلی فعالیه که نوشتن کتابی در حوزه ی زنان دور از انتظار بود.
کتاب مجموعه روایت هاییست که یکی درمیان آنهارا دختر و مادر بیان میکنند.از جوانبی کتاب مثل مدل نوشتار کتاب های تعلیمات دینی است و روایتها با اینکه شاید تلاش شده که اینطور نباشد با موضع گیری ها و پیش فرضهایی که بیش از مذهب تحت تاثیر فرهنگی کلیشه ای راجع به زنان است پر شده :چیزایی مثل اینکه همه ی زنان در ذات علاقمندند که مادر شوند پس چرا باید وارد مشاغلی شوند که ممکن است به این طبیعت آسیب وارد کند مشاغلی مثل خلبانی.
بنظرم کتاب متوسطی بود.نگاهش با توجه به قشری که این کتاب از دل آن ارائه شده امیدوارانست البته.اینکه برای زن حق حضور و شرکت در جامعه قائل میشه جالبه اما معتقدم که کتاب خیلی نرم گره هایی رو در ذهن خواننده ایجاد میکنه که خیلی فکر شده نیست و بنظر اتفاقی میاد و هدف و جهتی نداره و در آخر سعی داشته به یک نتیجه اجمالی برسه که اصلا خوب نتونسته درش بیاره یعنی تهش یا باید نتیجه بگیری که همان زن در خانه بهتر است؟زنی که از دنیا رسته باشد و برایش پی گیری موفقیت اهمیت نداشته باشد نسبت به در خانه ماندن؟یا چه؟
وقتی شنیدم که کتاب به چاپ دوم رسیده برایم بسیار شگفت آور بود و نمیدانم چقدر این امر مرتبط به برون گرایی و ارتباطات و آشناهای دوستم میتواند باشد چراکه بسیار ازین نعمات نیز برخوردار است.
اما من خودم به شخصه این کتاب را خیلی سطحی میدانم و آن را چندان توصیه نمیکنم.نمره ی من با اغماض 2از 5 است.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

:-|

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
471
امتیاز
8,069
نام مرکز سمپاد
frz1
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
0101856.jpg


کتاب: زندگی خود را دوباره بیافرینید
نویسنده: دکتر جفری یانگ
مترجم: ساره حسینی عطار

انتشارات:شمشاد
ژانر: روانشناسی
امتیاز در گودریدز:4.2/5
تعداد صفحه:468


زندگی خود را دوباره بیافرینید کتابی بسیار سودمندی جهت شناخت تله های زندگی و درمان آنهاست که فقط به شناخت مشکل بسنده نمیکند و علاوه بر آسیب شناسی با ارائه تمرین یاد میدهد که هرکدام از تله هارا باید چگونه از تاثیرش بکاهیم و منشا آنها چه بوده.هر فصل با چند مثال شروع میشود که تا آخر فصل روی ابعاد روانی افراد مثال زده شده کار میکند و آنهارا برسی میکند و اجازه میدهد بهتر موضوع را درک کنیم؛در ضمن هر تله نیز تست دارد برای درک اینکه ممکن است شما آن طرحواره را داشته باشید یا خیر.
اتفاقی که برای خواننده می افتد این است که متوجه رفتارهای تکرار شونده در روابط خود میشود که تا قبل از آن بدان توجه نداشته ؛ و شاید از پیامد های جانبی آن خشم نسبت به والدین باشد؛اما این امری طبیعی است و به زودی منطق میتواند به آن غالب شود چراکه اشتباهی که رخ داده امری تعمدی نبوده و والدین آگاه به این آسیب نبوده بلکه آنها خود قربانی اند و فقط زنجیره ی آسیب را ادامه داده اند.برعکس تصور عموم کتاب بسیار آینده نگر است و خواننده را در گذشته گرفتار نمیکند بلکه فقط علائم هشدار دهنده را برای روابط آینده پیدا میکند و بیشتر بر این موضوع تاکید دارد که از اینجا به بعد مسئولیت روح و روان ما با خود ماست و مقصر پیدا کردن برای آن سودی ندارد.کتاب توسط خود جفری یافت نوشته شده کسی که برای اولین بار موضوع طرحواره را در بیست سال اخیر مطرح کرده است و طرحواره هارا یازده عدد میداند برخلاف هجده عددی که الان میان مشاوران متداول است.
اما در کل باید توجه داشت که چون مشکل طرحواره(تله)چیزی نیست که آدم خودش از پس آن به تنهایی بر بیاید لذا نیازمند روان درمانی میباشد و کتاب نمیتواند من باب مشکلی که ریشه های عمیق در کودکی دارد معجزه ای بکند.اما خواندن آن بازهم توصیه میشود به جهت عدم اتلاف وقت در جلسات مشاوره و پیدا کردن هدف مراجعه به روان درمانگر و اشراف کافی به موضوع و اینکه بدانید که چه انتظاراتی از درمانگر باید داشت تا هزینه و زمان دور ریخته نشود
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #5

:-|

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
471
امتیاز
8,069
نام مرکز سمپاد
frz1
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
4e71ef6551c74986be430d729080ec45.jpg


کتاب: پله پله تا ملاقات خدا
نویسنده: دکتر عبدالحسین زرین کوب
انتشارات: نشر علمی
ژانر: تاریخی/زندگینامه
امتیاز در گودریدز:3.9/5
تعداد صفحه:402


کتاب پله پله تا ملاقات خدا حکایتی عاشقانه از زندگی مولاناست و بلاغت سخن در متن این اثر شگفت آور و رندانه است...
روایتی بسیار دقیق از کودکی تا روز وفات که در کنارش از اوضاح سیاسی و تاریخی و فرهنگی آن زمان نیز بطور مستند صحبت میشود و در فصولی نیز به تاثیر شعر مولانا در ادبیات میپردازد..
و در انتهای کتاب میخوانیم:
"مسافرکنجکاوی هم که اکنون در این ایام غرس مولانا از دنیای دلار و نفت و جنگ لمحه یی چند خود را بیرون می کشد و نمایش ظاهری و تقلید آمیز دنیایی را که حقیقت آن فقط در عهد حیات مولانا مجال تحقق یافت در مراسم امروزی آن مشاهده می کند مستغرق حالی میشود که او را مسحور می دارد و با این حال نه فقط برای او، بلکه برای کسانی هم که مولانا را از طریق مثنوی و غزلیاتش می شناسند و در اعماق دنیای سلوک او مجال نفوذ نیافته اند ورود به عالمی که این نمایشها جز نمودی از آن نیست حاصل نمی شود. آیا تو خواننده کنجکاو و صبور و پرحوصله هم که مثل من در طی این اوراق بر چیزی از یک گزارش حیات ظاهر این قدیس بزرگ دنیای اسلام عبور کرده یی هنوز آن اندازه ساده دل و خوش خیال مانده یی که گمان کنی با تصویری متحرک و زود گذر از یک زندگی پرمایه و بی همانند به عمق آن که با دنیای ثبات و سکون ابدیت اتصال دارد پی توانی برد؟
در میان آن همه پادشاهان و امیران که در طی عمر شصت و هشت ساله مولانا سالها اغراض و هوس های خود را به نام حق الهی و تأیید غیبی بر مردم تحمیل کردند و در میان آن همه صوفیان و مفتیان و زاهدان که در طول آن ایام از سمرقند و بلخ تا دمشق و قونيه خلقی بیشمار را مفتون ارشاد و مسخر دعاوی خویش کردند، زندگی هیچیک مثل حیات مولانا سرشار از جاذبه نماند و از گزند فراموشی نرست. اینکه امروز هم بعد از قرنها، علاقه یی که نثار نام و خاطره مولانا می شود به هیچیک از پادشاهان، مشایخ و نامداران آن عصر نمی شود،نشان میدهد که نسلهای انسانی حتی در ادوار گمراهی و پریشانیهای خویش به آنها که عشق به انسانیت و صلح و تسامح را به انسانها می آموزند بیش از آنها که نفرت و ستیز و کینه را تعلیم یا سرمشق فرا گرفته اند تکریم و احترام می گذارد خاصه به آنها که از خودی خویش، تا حد امکان، بیرون آمده اند و راه جستجو را از مقامات تبتل تا فنا پیموده اند. پله پله تا ملاقات خدا."


کتاب بسیار دوست داشتنی و دلنشین است اما روان نیست و بهتر است در کنار کتاب دیگری خوانده شود و تنها نقدی که شاید بتوانم به این اثر کنم بیش از اندازه طولانی و مفصل بودن فصول هشت و نه یعنی"عبور به ماورا شعر" و "از مقامات تبتل تا فنا" است که موجب خستگی و بی انگیزگی خواننده برای ادامه کتاب میشود.در کل برای خواندن راجع به مولانا این کتاب را بسیار بسیار بیشتر از ملت عشق توصیه میکنم...
امتیاز من 3 از 5 است:)
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #6

:-|

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
471
امتیاز
8,069
نام مرکز سمپاد
frz1
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
9643696146._SR,1000_.jpg


کتاب: ناپیدا
نویسنده: پل استر
مترجم: خجسته کیهان
انتشارات:افق
ژانر: رمان/روان شناسی
امتیاز در گودریدز:3.7/5
تعداد صفحه:268



کتاب ناپیدا داستان جوانی به نام واکر است ک در شرف مرگ قرار دارد و میخواهد کتابی از سرگذشت خود بنویسد و آن را در چهار فصل به نام فصل های مختلف طبیعت(بهار،تابستان،...) منتشر کند از همین رو یاداشت های خود را برای دوست قدیمی هم ارسال میکند و در میانه ی داستان خود نیز میمیرد و خواننده با یادداشت هایش کتاب را به سرانجام میرساند.البته واکر موفق میشود سه فصل از کتابش را یادداشت کند پیش از مرگ.
نوشته های پل استر عموما روان است درست مثل همین کتاب که بسیار روان پیش میرود و دغدغه های آدمها چیزی فراتر از انتظارات روزمره که هرکسی با آن گلاویز است نیست.نکته ی جالب این کتاب زاویه دید های مختلف هر فصل است که بقول نویسنده،کسی که میخواهد درک عمیق تری از درون خود داشته باشد باید یک قدم از خودش به عقب بردارد و خودش را با زاویه دید دوم یا سوم شخص ببیند تا بتواند درونیات پیچیده اش را واکاوی کند..به همین خاطر برخلاف فصل های دیگر کتاب که بسیار روایی است و شاید بعضا جزئیات زائد را توصیف میکند در فصل دوم(تابستان)شاهد روانکاوی بسیار عمیق و جالب در کتاب هستیم که از نظر اینجانب اوج نبوغ نویسنده در این فصل به نمایش در آمده:نگاهی به جاودانگی مرگ و تبعات عدم بر وجود و احساسات متناقض آدمی به زیبایی در این بخش نمایش داده شده.در متن فصل دوم این کتاب میخوانیم:
-ده ها هزار کتاب،صد ها هزار کتاب،یک میلیون کتاب،و گاه حتی تو که کتاب دوست داری وقتی به این فکر می افتی که این کتاب ها حاوی چند بیلیون واژه،چند تریلیون واژه اند،به سرگیجه و تشویش می افتی.هرروز ساعتها از جهان به دور میمانی،در فضایی که آن را حباب فاقد هوا نامیده ای،اگرچه حتما هوا در آن هست،زیرا تو نفس میکشی،اما هوایی مرده است،هوایی که قرنهاست جا به جا نشده،و در آن فضای خفقان آور غالبا خواب آلود میشوی و مثل آدمهایی که مواد مصرف کرده اند به حالت نیمه هوشیار در می آیی،بطوری که باید با تمایل دراز کشیدن بر زمین و خفتن مبارزه کنی.مسئله این نیست که کار در کتابخانه آزارت میدهد،اما با گذشت زمان درحالیکه ساعت هایی که آنجا هستی هرچه بیشتر میشوند، با اینکه کارت نیازی به تفکر ندارد،تمرکز بر آن مدام برایت سخت تر میشود.هر بار به انبار کتاب ها میروی و میان قفسه های ساکت گام بر میداری،آن فضا را غیر واقعی میابی،احساس میکنی که واقعا آنجا نیستی و در بدنی محبوس شده ای که دیگر مال تو نیست.احساس میکنی انگار درون یک ماشین جوجه کشی گیر کرده ای و رفته رفته درمیابی که کتابخانه فقط برای یک چیز خوب است.برمیگردی پشت میز و درحالیکه مینشینی فکر میکنی نکند ناراحتی جدی داشته باشی به این نتیجه میرسی که هرگز چنین تنها نبوده ای و تنها ترین آدم دنیا هستی.فکر میکنی انگار به زودی ذهنت از هم میپاشد و دیوانه میشوی.
-در دو سال اخیر آگاهانه از پدر و مادرت دوری کرده ای و در این راه هرچه از دستت بر آمده انجام داده ای ،تنها زمان هایی به وست فیلد رفته ای که میدانستی با آنها تنها نخواهی بود.البته همچنان پدر و مادرت را دوست داشتی.وقتی به این نتیجه رسیدی که خواهرت به دانشگاه رفت و در دو سال آخر دبیرستان تورا با آنها تنها گذاشت،بطوریکه آخر سر وقتی خودت به دانشگاه رفتی ،مثل این بود که از زندان گریخته ای.مسئله این نیست که از این وضع احساس غرور میکنی-درواقع از آن بیزاری و سردی و فقدان همدلی ات را نمی بخشی-و مدام از این بابت که از پدرت پول میگیری و اوست که هزینه ی تحصیل و زندگی ات را تامین میکند خود را سرزنش میکنی.اما ناچاری به تحصیل در دانشگاه ادامه دهی تا از او و مادرت دور بمانی،و از آنجا که خودت پول نداری،و در آمد پدرت بیش از آن است که بتوانی از بورس تحصیلی بهره مند شوی،چاره ای نداری جز اینکه در وضعیت پست و ریاکارانه ات باقی بمانی.این است که میدوی و در ان حال میدانی که برای زنده ماندن است که میدوی و اگر فاصله ات را با والدین حفظ نکنی پژمرده میشوی و میمیری.

این فصل مشحون از دغدغه ها،پوچی ها و افسردگی های جوانی نوپا در عصر مدرن است و کشمکش های درونی فرد را به خوبی به نمایش میگذارد و راه حل نفر اول داستان که برای رفع این کشمکش های درونی برمیگزیند.که البته به گمان من نویسنده نتوانسته به خوبی آن را دربیاورد و ادامه ی پیگیری درونیات این جوان در لابه لای جزئیات زیادی که نویسنده روایت میکند،که چندان هم مهم نیست،گم میشود.در کل مطالعه ی این کتاب خالی از لطف نیست و توصیه میشود..
امتیاز من به این کتاب 3 از 5 است.
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #7

:-|

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
471
امتیاز
8,069
نام مرکز سمپاد
frz1
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
md_bf7e9_439867._sy475_.jpg


کتاب: دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم
نویسنده: جی.دی.سلینجر
مترجم: احمد گلشیری
انتشارات: ققنوس
ژانر: داستان کوتاه
امتیاز در گودریدز: 4.18/5
تعداد صفحه:263


کتاب دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم مجموعه داستان هایی نه چندان کوتاه است که عنوان کتاب از روی عنوان یکی از نه داستان آن برداشته شده(به روال معمول داستان های کوتاه) و خواندن آن به اندازه ی سایر کتب سلینجر ساده نیست و توصیه میشود که حتما همراه با کتاب دیگری خوانده شود.ساده از این جهت که فضاهای هر داستان بسیار منفک از یکدیگرند و هرکدام تقریبا تا نیمه در فضایی گنگ شناور است به همین خاطر این روند برقراری ارتباط با نه داستان گنگ و گیج تا حدی سخت است و نکته ی دیگری که روند خوانش را کند میکند باز بودن انتهای تمام داستان هاست که آدم را با شوکی نرم مواجه میکند چرا که گویی اینهمه راه را آمده ای برای هیچ چیز و نمیفهمی اصلا چرا تا اینجا را خواندی و گویی هدف هر داستان در میانه گم شده جایی که خواننده دارد دست و پا میزند تا زمین را از آسمان تشخیص بدهد(!).که البته برای نویسنده ای چون سلینجر این امر تعمدی مینماید و معمولا ته مایه ی نوشته های او پوچی است که جریان دارد و این سبک نوشتاری نیز صحه ای بر این اصل است که دویدن برای رسیدن به هدف پوچ است و هرچه هست در مسیر است.همچنین در روند هر داستان نقش اصلی(که معمولا کودکان هستند) با نگاهی متعجب و نو مسائل روزمره ی بقیه را زیر سوال میبرند اما جایگزینی برای آن ارائه نمیدهد و خود همین نیز باز بر پوچی ای حزن انگیز که در میان تمام لحظات آدمی که چون گیاهی پیچنده تنیده شده تاکید میکند.
نکته ی قابل توجه دیگر وجود کودک در اغلب داستانهای این کتاب است و به نمایش در آوردن سادگی و معصومیت آنها که در عین حال کتاب نشان میدهد که اتفاقا راز و محتوای اصلی زندگی در دست کودکان است و آنها میدانند و بزرگتر ها نه و این خصوصا در داستان آخر به بهترینن نحو به نمایش درآمده(تدی)
کتاب در عین سوق به پوچی ای جاری نمود طنز تلخ آشکار است.تمام وجه های خنده رو غمگین اند و تضاد موج میزند میان درون و بیرون افراد و وقتی کتاب تمام میشود با آنکه اتفاق خاصی رخ نداده اما گویا هزاران مویه در مرگ رخ نداده ها نهفته است.
قسمت های مورد علاقه ام:

-من نسبت به پدر و مادرم وابستگی زیادی احساس میکنم.یعنی میخوام بگم که اونها پدر و مادر منن و ما هرکدوم کامل کننده ی یکدیگریم.دلم میخواد تا زندن بهشون خوش بگذره،چون دوست دارم بهشون خوش بگذره...اما اونها من و بوپرو-خواهرمو میگم-اینطور دوست ندارن.ظاهرا مارو دوست ندارن مگه اینکه هربار کمی تغییرمون بدن.اونها دلیل هاشونو برای دوست داشتن ما،به اندازه ی خود ما دوست دارن و بیشتر وقتها حتی بیشتر از خود ما.این کار درستی نیست.
-از این نظر جالبه که من از وجودشون خبر دارم ،اگه اون هارو ندیده بودم اونوقت از وجودشون بیخبر بودم.و وقتی از وجودشون بیخبر بودم،نمیتونستم بگم که حتی وجود دارن.این نکته ی قشنگیه.

امتیاز من به این کتاب 2 از 5 هست چون هم به سختی تمومش کردم و هم در برابر ناتور دشت چندان برایم دلچسب نبود.
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #8

:-|

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
471
امتیاز
8,069
نام مرکز سمپاد
frz1
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
20317517.jpg


کتاب: همنوایی شبانه ی ارکستر چوبها
نویسنده: رضا قاسمی
انتشارات: نیلوفر
ژانر: فلسفی
امتیاز در گودریدز: 3.8/5
تعداد صفحه: 207


رمان را دو بار در مقاطع زمانی مختلف خوانده ام و هربار بسیار حض کرده ام.از آن دست کتاب هایی است که برای فهم همه جانبه ی داستان و لذت بردن از صنایع ادبی آن چندین بار خوانش را میطلبد.داستان راجع به مردی به نام یدالله است که در طبقه ی ششم(آخر) ساختمانی در فرانسه زندگی میکند همراه با همسایه های وطنی و خارجی اش .داستان در سه سطح به طور موازی پیش میرود.اولی داستان های یدالله و ارتباطش با همسایه ها خصوصا بعد از آمدن همسایه ی دیوار به دیوارش به نام پروفت است.دومی حکایت یدالله در محضر نکیر و منکر و سومی تکه پاره هایی از گذشته ی یدالله است که پازل ذهن خواننده را راجع به شخصیت او تکمیل میکند.
در قسمت اول یدالله با شخصیت هایی طرف است به نام های پروفت،سید،رعنا،بندیکت،میلوش،کلانتر و زنش،علی،فریدون،ژان و امانوئل که نویسنده برای نشان دادن ارتباط آنها با یدالله و پرداختن به شخصیت او به ناچار به شخصیت هرکدام از همسایه ها در جای خود پرداخته است.شخصیت ها مثل سایر رمانهایی که میبینیم شسته رفته و یکدست نیستند بلکه بسیار پیچیده و گاها متناقض هستند که نشاندهنده ی ملغمه ی غامضی از پلیدی و زیبایی است و همین امر داستان را در زمره ی داستان های پست مدرن قرار میدهد چرا که در هر زاویه که آن را نگاه کنی "درست"ها متفاوتند و هر چیز در ذات خود پیچیده تر از آن است که بتوان آن را قضاوت نمود.داستان طبقه ی آخر ساختمان آقای اریک فرانسوا اشمیت که مرد عدالت طلبی است و ساختمان خود را به خارجی ها اجاره میدهد یک خرده جهانی نمادین است که به دست نویسنده خلق شده و محل زندگی کسانی است که همه شان مهاجرت کرده اند و خود را به نوعی تبعیدی هایی میدانند که از وطنشان دورند همچنین نویسنده نگاه متفاوتی به پدیده ی مهاجرت را نشان میدهد که فراتر از نگاه رنگارنگی است که همیشه برایمان از خارج از ایران به نمایش گذاشته شده و بعد تاریک این فرایند را نشان میدهد که قطع کردن تعلقاتی که آدمی را به کشورش و هرآنچه که به نحوی هرکسی در وطن خودش با آن معنا و هویت میابد باعث رهاشدگی ای از جنس گمگشتگی میشود که آدمی را با مشکلات عمیق اگزیستانسیال مثل تنهایی و پوچی مواجه میکند چراکه هیچ شرایطی در بهترین حالت هم هویتی که در آب و خاکی دیگر شکل گرفته را آبیاری نمیکند.
کتاب اثری است که انسان پس رانده شده از خود و دنیای مدرن را نشان میدهد و در کنارش فضای افسرده و تاریکی در تمامی داستان و در درونیات آدم های این طبقه موج میزند.هرکس به کار خودش مشغول است و داستان خود را پیش میبرد و هرکدامشان چشم دیدن دیگری را ندارند و میخواهند قلمرو خواسته های خود را فتح کنند تا اینکه پروفت(به معنی پیامبر) همسایه ی یدالله میشود و بعد از اسباب کشی معکوس(خالی کردن اتاق بجای چیدن آن) یدالله کم کم متوجه میشود که پروفت تصور میکند ماموریت الهی دارد که یدالله را بکشد.
یدالله از آن دست افرادی است که تقلاهای نصفه و نیمه برای انجام کارهای مختلف انجام میدهد و بعد رهایشان میکند و در حال حاضرِکتاب، هر شب تا صبح مشغول نقاشی پرتره ی آدمهایی است که نمی فهمدشان و صبح تا بعد از ظهر ها خواب است.او مدعی است که وقتی در چهارده سالگی دختری که عاشقش بود در رودخانه غرق شد سایه اش به درونش خزید و خود واقعی اورا بیرون راند (درواقع از هیبت فاجعه ای که درونش رخ داده میگوید) به همین خاطر دچار سه بیماری شد.یکی"خود ویرانگری"بخاطر جدال همیشگی خودش و سایه اش و همین باعث میشده تمام موقعیت هایی هم که مجالی برای خلاصی از شرایطش را هم فراهم میکرده پس بزند.دومی"بیماری آینه" که میگوید آخرین بار که خودش را در آینه دیده در سن چهارده سالگی بود و از آن به بعد آینه دیگر تصویرش را نشان نداده(طوری که در انتهای کتاب راوی وقتی تصویرش را در آینه میبیند از پیری چهره ی خود وحشت زده میشود) و سومی بیماری "وقفه های زمانی" است که یعنی آنقدر غرق افکارش میشده که متوجه گذر زمان نبوده و کارهارا بطور مکانیکی و بدون فکر انجام میداده و سعی میکرده این سه بیماری اش را مخفی کند تا دیگران اورا دیوانه نخوانند.
او که برای آزادی شخصی اش ارزش بسیاری قائل بوده به همین خاطر از خانواده اش گریخته و به تهران آمد و از آنجا به فرانسه تا بتواند خودش باشد اما از طرفی مهاجرت را هم به نوعی به نقد میکشد و این بازی را بازی دو سر باخت میداند.همچنین نویسنده به نحوه ی تربیت خانواده های ایرانی نیز نقد وارد میکند که آنچه آنها انجام میدهند نا کارآمد و مملو از نهی است و به فرزند آموزش داده نمیشود در شرایط مختلف و در سختی ها باید چه واکنشی نشان بدهد و چه تصمیمی بگیرد و از طرفی هم او توجه کرده به دیکته شدن مذهب در نهادینه ی فرزند از طرف خانواده و همانطور که در کتاب میبینیم راوی همیشه منتظر مواجهه با نکیر و منکر است و به تناسخ هم ایمان دارد و وقتی با نکیر و منکر واقعی مواجه میشود لحن نوشتاری حاکی از برخوردی طنزگونه با موضوع است که میتوان استنباط کرد که یا آن چیزی که از ابتدا میگفتند نبوده و یا اصلا ماجرا چیز دیگریست.
همنوایی ارکستر چوبها یک ارکستر تمام عیار است.کتاب پر از صداست که هرکدام در جایگاه خودشان به داستان مفهوم میدهند،از صداهای ظاهری گرفته مثل ناله ی چوبها هنگام حرکت آدمها،مرغهای سر صبح،نجاری همسایه ها تا صداهای درونی که همه آدمها در درون بلند بلند درحال حرف زدن با خود هستند و التقاط واقعیت و خیال.و کسی که این کتاب را میخواند همانند تماشاچی یک ارکستر در درون می آشوبد و با انواع نت ها پرواز میکند
کتاب شکننده ی هرنوع مرزی است.مرز های زمانی.مرزهای درون و بیرون و فضایی سوررئال و گاها اکسپرسیونیسم بر نوشته حاکم است.این کتاب را بیشتر با بوف کور اثر صادق هدایت مقایسه میکنند.
فصلها کوتاه هستند در عین حال زبان کتاب شیوا و گاها با لحنی طنز و ادبی روایت را پی میگیرد که باعث جذب مخاطب و سرعت در خوانش میشود.کتاب را میشود بارها خواند و این علاوه بر هدف فهم بهتر نوشته قسمتی از سناریو نویسنده هم هست:کتاب میتواند بارها از ابتدا شروع شود و این همان مجازاتی است که یدالله خود را تعمدانه بدان محکوم کرده است.
رضا قاسمی راجع به کتابش مینویسد:
نگاه تلخ برمی‌گردد به شخصیت من و نگاهی که به هستی دارم؛ نگاهی که اصلاً هم خوشبینانه نیست. شما اگر به تاریخ همین ۱۴۰۰ساله‌ٔ اخیر ما نگاه کنید، می‌بینید درپی هجوم متوالی اقوام مختلف، با هر جنگی تکه‌ای از ما کنده شده. یک بار زبان ما عوض شده؛ یک بار دین ما عوض شده، یک بار مذهب ما عوض شده. فقط در همین دو قرن اخیر دو بار جغرافیای ما عوض شده، در جنگ با روسیه. از پس آشنایی ما با غرب هم به‌کل آسمان و زمینمان به‌هم‌ ریخته و از نظر ذهنی دو شقه شده‌ایم. در همین ربع قرن اخیر، ما یک انقلاب، یک جنگ هشت‌ساله و یک مهاجرت چهارملیونی داشته‌ایم؛ یعنی حوادثی که یک جامعه و یک ملت ممکن است طی یک قرن آن‌ها را تجربه کند. علاوه‌بر همه‌ٔ این‌ها، نه‌تنها تاریخ ما بار‌ها عوض شده بلکه با آمدن و رفتن هر حکومتی بار‌ها نام شهر‌ها خیابان‌ها و حتی کوچه‌هایمان هم عوض شده است. آیا این‌ها به معنای تکه‌تکه شدن شخصیت و هویت ما نیست؟ آنچه از فرهنگ ما باقی‌ مانده تصویرهای پراکنده‌ای است که هیچ‌جور کنارهم نمی‌نشیند؛ پازلی است که به‌راحتی قطعاتش جور نمی‌شود و کنارهم قرار نمی‌گیرد. قطعه و زاویهٔ گم شده زیاد دارد. نمی‌تواند شکل منسجمی به خود بگیرد. خب، با این اوصاف، «هم‌نوایی شبانهٔ ارکستر چوب‌ها» چگونه می‌توانست تلخ نباشد؟ مخصوصأ اگر در نظر بگیریم که این رمان از دید این راوی‌، با آن وضع روحی خاص و با آن گذشته‌ٔ تلخ، تعریف می‌شود.
کتاب بسیار پر از جملات زیباست که رندانه با کلمات بازی شده و ترکیبات ادبی کهن با لحن محاوره و دغدغه های امروزی در آمیخته.چند عدد از آنها را باهم بخوانیم:
-وقتی برای کسی زمان متوقف شده باشد، در هیچ کجای ذهنش دیگر جایی، هرچند کوچک، نه برای من نه برای هیچ‌کسِ دیگر وجود ندارد. هرچه هست رشته‌هایی است از خاکسترِ پریشانی که میانِ عصب‌های کاسه‌ی سرشاخه دوانده و زمان را در چنبره‌ی خود مدفون کرده است.
-هیچ صیادی، به‌وقتِ شکار، حضورِ خود را اعلام نمی‌کند. آن‌قدر به مرگ‌های متوالی، در فواصلِ منظمِ دم و بازدم، تن می‌دهد تا قربانی در ذره ذره‌ی هوای اطرافش بوی نیستیِ او را استشمام کند. خوب که رگ‌هایش از لذت آسودگی کرخت شد وقتِ فرود آوردن ضربه است. و من که شکاری بودم که از بدِ حادثه به قوانین تخطی‌ناپذیرِ صید آگاه است، حالا، سکوت و نیستیِ شکارچی فقط می‌توانست مضطربم کند. می‌مُردم بی‌آنکه، دستِ‌کم، دمِ پیش از مرگ، رگ‌هایم از لذتِ آسودگی کرخت شود. چه زورِ سهمگینی! و چه شبی از آن سهماگین‌تر!
-منظره‌ی ویرانی آدم‌ها غم‌انگیزترین منظره‌ی دنیاست. ببینی کسی مثل طاووس می‌رفته، حالا مرغ نحیفی است، پرش ریخته، ببینی کسی خود را ملکه‌ای می‌پنداشته و تو را بنده‌ی زرخرید، حالا منتظر گوشه‌ی چشمی است به او بکنی.
-حالا، وقتی به لیستِ دور و درازِ کشورهایی فکر می‌کردم که سال‌هاست، و در برخی موارد قرن‌هاست برای استقلال می‌جنگند، می‌فهمیدم چرا از دست دادن استقلال این‌قدر آسان است و به دست آوردنش آن‌همه دشوار. و من که کشورم را ترک کرده بودم، برای آنکه به همه چیزِ من کار داشتند، حالا احساس می‌کردم نفرین شده‌ای هستم که وقتی هم توی قبر بگذارندم به جایی خواهم رفت که به همه‌چیزِ من کار خواهند داشت!

-مردِ بیابانی تنها ثروتش سایه‌ی اوست. می‌نشیند، با او می‌نشیند. می‌ایستد، با او می‌ایستد. صبح که می‌شود، عظمتِ او را امتداد می‌دهد تا مغربِ جهان. عصر که می‌شود غروبِ او را امتداد می‌دهد تا مشرقِ جهان. چه کسی این همه وفادار است؟
امتیاز من به این کتاب 5 است و بسیار توصیه اش میکنم و معتقدم آنطور که باید روی کتاب مانور داده نشده و در حق آن کم لطفی شده است.
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #9

:-|

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
471
امتیاز
8,069
نام مرکز سمپاد
frz1
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
%D8%AF%D8%B1-%DB%8C%DA%A9-%D8%AC%D9%86%DA%AF%D9%84-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9.jpg


کتاب: در یک جنگل تاریک تاریک
نویسنده: روث ور
مترجم: شادی حامدی آزاد
انتشارات: نون
ژانر: ماجرایی/پلیسی
امتیاز در گودریدز: 3.71/5
تعداد صفحه: 351


کتاب را دوست داشتم.با اینکه آن را با عنوان کتاب ترسناک خریده بودم و خود نوشتار داستان و حتی نوشته ی روی جلد قصد دارد اینگونه القا کند اما کاملا در ژانر جنایی جای دارد.
داستان کتاب راجع به دختری به نام نوراست که ده سال پیش با دوست پسرش جیمز بهم میزنه و از اون شهر نقل مکان میکنه اما همچنان اونو دوست داره و بعد از ده سال دعوتنامه ای دریافت میکنه از دوست صمیمی سابقش کلر که اونو به جشن مجردیش دعوت کرده چون قراره با جیمز ازدواج کنه..
سالها بود که پیش نیامده بود که چنان مجذوب یه کتاب بشم که نتونم زمین بذارمش.چرا مجذوب؟چون المان های مجذوب کننده ی یک کتاب معمولی رو دارا بود.فصل ها کوتاه بودن که سرعت میداد به خوانش و طراحی شده بود که آدم بخواد حتما فصل بعدو شروع کنه.داستانش پر از تصویر بود و اندازه ی توصیفات مناسب بود طوری که حس دیدن یک فیلم سینمایی به آدم دست میداد و مهم تر از همه داستانش معمایی بود و از طرفی خیلی هم آدمو مجبور به فکر کردن نمیکرد.در کل اگه چندوقتیه کتابای سنگین خوندین برای تنوع و استراحت این کتابو توصیه میکنم.

کتاب به شدت غافلگیر کننده و غیر قابل پیش بینیه اما واقعا یه جاهایی شورشو در آورده و غیرواقعی جلوه میکنه همه چی.

بعضا جملات خوبی هم داشت:
-اصولا نمیشه به کسی که حضور نداره توهین کرد.باید یه طرفی هم باشه که توهین رو به خودش بگیره
-نوعی اثر تمرکز هست که وقتی خیلی حالت بد باشد اتفاق می افتد.دیگر به چیزهای بزرگ اهمیتی نمیدهی.دنیایت به نگرانی های کوچک تقلیل میابد.گمان کنم همین کوچک شدن امور است که کمک میکند دوام بیاوری.دنیای بزرگتر اهمیتش را از دست میدهد و هرچه حالت بدتر و بدتر میشود دنیایت کوچکتر میشود تا اینکه تنها موضوع مهم نفس کشیدن میشود.
-با خود درونم فکر میکنم.درون سرم،ده سالی میشود که شانزده ساله ام.

در کل نظرم متوسط خوبه بهش و نمرم 3 از 5
 
بالا