• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

هزار کار نکرده

  • شروع کننده موضوع
  • #1

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,658
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
خب الان که بیش از پیش خطر مرگ رو حس میکنید، بیاید اینجا بگید از اینکه چکار هایی نکردین پشیمونید.
لیست حسرت هایی رو که در صورت مرگ زودهنگامتون (خدای نکرده) رو دلتون میمونه بنویسید.
 
ارسال‌ها
699
امتیاز
13,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب
شهر
ری
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
تحصیلات تکمیلی در علوم پایه‌ی زن‌جان :)
رشته دانشگاه
فیزیک
من خیلی پشیمونیا دارم همیشه داشتم
که چرا هیچ کاری بلد نیستم بشه ازش پول در آورد
چرا چاق و زشتم و هیچ تلاشی برای رفع این مشکل نمی کنم
چرا انقد درسم طول کشید
چرا کاری نکردم که بتونم زودتر مستقل شم
چرا انقد دیر شروع کردم به کتاب خوندن
چرا هنوز درست نشدم؟
این که خیلی راحت با همه در دل می کنم و حرف می زنم و همه زندگیمو می دونن و این که جلوشون خونوادمو قضاوت می کنم و خیلی وقتا اون قضاوت غلطه
چرا هیچ وخ نشد با بابام یه رابطه ی خیلی قشنگ مثل بقیه ی پدردخترا داشته باشم
و کاری که در توان من نبود واقن مثل ویولون یاد گرفتن

یه سری چیزا هست که همیشه رو دلمه
که چرا دوست داشتنی نیستم حتا واسه خونوادم!
ینی اگه بفهمن باهاشون فرق دارم ثانیه ای تحملم نمی کنن
این که چرا نمی تونم هم دختر خونوادم باشم هم خودم باشم؟
این که هیچ وقت آزادیا و اختیاراتی که خیلیا داشتن رو نداشتم
و جرعت و توانایی هایی که داشتن
چرا با دوستام می تونم از همه چیزم حرف بزنم با مامانم نه؟
چرا انقد بد تربتم کردن که همیشه بترسم و جرعت شروع کاری رو نداشته باشم و حتا نتونم فک کنم که می تنمو تویه کاری موفق شم

خیلی چیزای دیگه ام هست!
من همه ی عمرمو اشتباه زندگی کردم واسه همین هراس چندانی از مرگ ندارم دیگه!
خیلیم دست من نیست که بتونم درستش کنم شایدم این فقط بهونس
حتا خیلی وقتا بهش مشتاقم
 
آخرین ویرایش:

Karin

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
573
امتیاز
3,590
نام مرکز سمپاد
Farzanegan
شهر
Urmia
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
1.چرا بهش زنگ نزدم
2.چرا نتونستم برم شیراز و کاری ک باید انجامو بدمو انجام ندادم
3.هنوز ب قولی ک دادم عمل نکردم و اگه زودتر از موعود بمیرم خیلی بی معرفتی میشه
4.اینکه چرا بیشتر بابامو بغل نکردم بهش نگفتم ک چقد دوسش دارم
5.چرا ب خواهرام نگفتم ک بیشتر از جونم دوستون دارم ولی هیچ وقت نشون ندادم
6.اینکه دوس دارم مامان بدونی همیشه و هر لحظه ب فکرتم و با هر دردی ک میکشی منم میشکنم
7.دوس داشتم برم منچستر (ن از سر خوشگذرونی :/)
8.یا بقول پدربزرگم ی نارنجک میدادن ب من بعدش همه قارچای سمی رو ی جا جمع میکردن نارنجکو میکشیدم عمامه ها میرف بالا من کیف میکردم (حذف نشه دگه اینا حرفای اخر عمریه اگه مردم)
9.دوس داشتم زیاد جیغ میکشیدم ب هر چی ت دلم هستو خالی میکردم
10.واقعیتو بهش میگفتم کاش
 

Fatemehfb

کاربر جدید
ارسال‌ها
1
امتیاز
8
نام مرکز سمپاد
فرزانگان شهریار
شهر
اندیشه
سال فارغ التحصیلی
1399
خب الان که بیش از پیش خطر مرگ رو حس میکنید، بیاید اینجا بگید از اینکه چکار هایی نکردین پشیمونید.
لیست حسرت هایی رو که در صورت مرگ زودهنگامتون (خدای نکرده) رو دلتون میمونه بنویسید.
احساس کردم خودمو یکی توصیف کرد
 

نسیـم

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
سابقه مدیریت فروم
ارسال‌ها
1,443
امتیاز
35,223
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرراز
سال فارغ التحصیلی
98
مامانمو بغل کنم یا بابامو بوس کنم دداشمو محکم تر بغل کنم و بهش بگم ببخشیدبابت اینکه به خاطر من اذیت شدی و حتی خیلی چیزا رو از دست دادی! .
چرا نتونستم به هدفم برسم ؟
یا چرا نتوستم موهامو اون رنگ مورد علاقم بزارم ؟!
حتی حسرت برف بازی کردن هم به دلم میمونه
اینکه چرا یه رابطه عاشقانه رو تجربه نکردم ؟
یا اینکه چرا عکسا رو نفرستادم ؟
چرا نتوستم کمانچه یادبگیرم ؟کلاس طراحیم چی میشه ؟
چرا قبل مردنم به اندازه کافی جیغ نزدم سفر نرفتم ؟ادما رو ندیدم صحبت نکردم باهاشون ؟کتابایی که قرار بود بخونم چی میشن ؟
یا حتی قبل کنکور اگه بمیرم کنکورم چی میشه ؟(نکه خیلی هم دارم واسش میخونم واسه اون میگم :)).احتملا حسرت اینم میخورم که نتوستم به اندازه کافی نفرت پراکنی کنم و ادما رو بشونم سرجاشون
 

В.аs coal

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
5
امتیاز
95
نام مرکز سمپاد
بهشتی
شهر
خود قزوین
سال فارغ التحصیلی
1397
وقت گذروندان با خواهرام ، توجه و اظهار محبت به مادرم (هیچوقت ونکردم اینکارو ) ، بیشتر حرف زدن و جواب دادن به سوالای مکرر مادر بزرگم که مثلا چرا دهنت آفت شده و رفتی دکترو فلان بهمان ، یه گهی بخورم که بابام بتونه تو فامیل بخاطرم شوآف کنه یه حالی هم به بابام بدم آخر عمری ، همینا فک کنم .
 
آخرین ویرایش:

ememlia

⁦(⊙_◎)⁩
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
856
امتیاز
19,970
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1397
دس رو دلم نزار آقا:-s
من یه توده متراکم از حسرت ها و پشیمونی ها هستم ک دست و پا در آورده:-?
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
حسرت هام اکثرا مقطعی بودن؛ یه جوری که الان بهشون فکر میکنم میبینم نه بابا اونقدام مهم نیست که حسرت باشه.
1.همیشه حسرت اینو خوردم که چرا کودکی و نوجوانی پربارتری نداشتم [اما شرایطم اون دوران اونقدر سخت بود که واقعا نمی شد که باشه مگر اینکه کلا یه جور دیگه ای زندگیم پیش می رفت...کسی چه میدونه...تقصیر هیچکس نبود فقط خودم بچه بودم نمیدونستم باید چیکار کنم کسی هم کمک نمیکرد]
2.استقلال بیشتر که کمتر تو خونه باشم و بیشتر دنیا رو ببینم. [کتاب خوندن تا یه حدی لذت بخشه اما وقتی همش تو خونه باشی و کتاب بخونی اینم دل آدمو میزنه؛ بیشتر دوس دارم ببینم و تجربه کنم...اینجوری بهتر یاد میگیرم]
 
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,535
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
حسرت خاصی ندارم، هیچ چیز اونقد مهم نبوده و نیست که به خاطرش نخوام بمیرم. ولی خب اگه یه بار الدترافورد میرفتم راحت تر میمردم :/
 

Ahoora.o

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
424
امتیاز
1,780
نام مرکز سمپاد
استعداد های درخشان علامه حلی
شهر
ملایر
سال فارغ التحصیلی
1404
چرا نشریه بیرون نیومد؟؟!!:((:((:((
چرا خبرگزاری تکمیل نشد؟؟:((:((
چرا من خبرنگار دل درست نشدم -_- ؟؟!!:((:((:((
چرا اختراعاتم رو ثبت نکردم؟؟~X(~X(
فعلا همینا:|
 
ارسال‌ها
305
امتیاز
7,867
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
رفسنجان
سال فارغ التحصیلی
1399
رشته دانشگاه
روانشناسی
حسرت این رو میخورم که شاید زندگی یک شعر بود که من از" اولش" اون رو چپه خوندم.
حسرت اینکه چرا حالا باید بیشتر به مرگ فکر کنم؟چرا این همه مدت حواسم نبود و مثل یک آدم ترسو از وحشت شکست محتاطانه بازی کردم و هیچوقت "خوده خودم" رو وارد میدون نکردم !
 
آخرین ویرایش:

قاصدک آبی

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
948
امتیاز
12,974
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1400
عدم ابراز احساسات ( خاک تو سرم )
یاد نگرفتن انگلیسی و یک زبان دیگر
برنامه نویسی =((
درس نخواندن :D
به اندازه ی کافی حال نکردن با زندگی
 

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,198
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
چرا اونقدری ک باید محکم نیستم؟!
چرا با وجود این ک خیلی چیزا رو میدونم ک ذره‌ذره از درون داره نابودم میکنه، بازم کاری نمیکنم ک باعث و بانیش.......
اصلاً لعنت بهش.
 

s.zhr.s

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
83
امتیاز
497
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
لنگرود
سال فارغ التحصیلی
1399
مدال المپیاد
رویاشو داشتم ولی عملی نشد
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
خب الان که بیش از پیش خطر مرگ رو حس میکنید، بیاید اینجا بگید از اینکه چکار هایی نکردین پشیمونید.
لیست حسرت هایی رو که در صورت مرگ زودهنگامتون (خدای نکرده) رو دلتون میمونه
بنویسید.

این جاست که گوگوش میگه:پشیمان نیستم از آنچه بودم پشیمان نیستم از ماجرایم همین هستم،همین خواهم شد از نو اگر بار دگر دنیا بیایم
 
ارسال‌ها
1,340
امتیاز
42,724
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
چرا هیچوقت شخصیت واحدی نداشتم و شبیه احمقا هر جا ی شکلی بودم.
هیچوقت سازی رو یاد نگرفتم.
تو انتخابی تیم ملی شرکت نکردم.
هیچوقت تو تکواندو خفن نشدم
هیچوقت طلای زیست نگرفتم.
هیچوقت نتونستم سیستماتیست شم
موهامو نقره ای نکردم.
تبوک مورد علاقمو نخریدم
پول در نیاوردم و مستقل نشدم
هیچوقت زندگی بعد نوجوونی رو تجربه نکردم.
هیچوقت کسی رو دوست نداشتم.
خساست کردم و چراغ مطالعه ای ک دوست دارمو نخریدم(=
 
بالا