• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

کارای بچگی!

  • شروع کننده موضوع
  • #1

armita.23

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
10
امتیاز
46
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
1404
چه کارایی تو بچگی کردید که کسی نفهمیده؟:D
 

Ahoora.o

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
424
امتیاز
1,780
نام مرکز سمپاد
استعداد های درخشان علامه حلی
شهر
ملایر
سال فارغ التحصیلی
1404
آمپول زدن برای عروسک ها:D:D

این کار همیشگیم بود همیشه فکر میکردم عروسک ها زنده اند تا چند شب باهاشون حرف میزدم و از بعضی هاشون به خاطر آمپول زدنشون معذرت خواهی میکردم چون فک میکردم درد شون بیاد:-":-"


همه ی سرنگ های خونه ی ما تموم میشد و وقتی مامانم میخواست ژله تزریغی درست کنه سرنگ هایی که خریده بود هم قائم میکردم بعد میگفتم"عروسکام زنده شدن خوردنشون:-":D" بعد هم در آخر میفهمید من بودم اما انگار که نه انگار(خیلی وقتا هم نفهمیده:)))
 

AMIR8181

کنگر خورده ⚓⚓⚓⚓⚓
ارسال‌ها
266
امتیاز
4,033
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 2
شهر
اراک
سال فارغ التحصیلی
1400
بچه که بودم علاقه زیادی داشتم به تزریق کردن مثلا سرنگای مامانمو که باهاشون ژله درست میکرد بر میداشتم و به طالبی گرفته تا گوجه آب تزریق میکردم

یه کار دیگه هم این بود که بابام میگف دست به ماهیای آکواریوم نزن ولی خوب وقتی کسی خونه نبود دست میکردم تو آکواریوم و باهاشون بازی میکردم:D
 

19azar

کاربر فعال
ارسال‌ها
69
امتیاز
200
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۴
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1398
منم هر وقت کسی خونه نبود پلاستیک فریزری رو تو پام میکردم رو فرش اسکی میکردم خیلی حال میداد ولی حیف که خونه کوچیک بود فضا برای انجام کارهای آکروباتیک کم;;)
 

Ahoora.o

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
424
امتیاز
1,780
نام مرکز سمپاد
استعداد های درخشان علامه حلی
شهر
ملایر
سال فارغ التحصیلی
1404
منم هر وقت کسی خونه نبود پلاستیک فریزری رو تو پام میکردم رو فرش اسکی میکردم خیلی حال میداد ولی حیف که خونه کوچیک بود فضا برای انجام کارهای آکروباتیک کم;;)


منم دقیقا همین کارو میکردم با وجود اینکه خونه ما بزرگه یه بار باسرعت رفتم توی سرامیکای دیوار دندونم افتاد:O:O
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

armita.23

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
10
امتیاز
46
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
1404
تکراری.
لطفا قبل ایجاد موضوع جدید، کل صفحات اون انجمنو بخونین اگه نبود بزنین...
جدا؟ شرمنده چندجا گشتم نبود فکر کردم نیست گذاشتم، تکرار نمیشه:RedHeart
 

Hananamdar

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
93
امتیاز
341
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحيه ١ تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1398
مدال المپیاد
المپياد نانو مدال نقره
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
تجربى
پسرعمه ام كه كوچيك بود،ميرفتم حياطشون(اخه همسايه ديوار به ديوار بوديم)،بدون اينكه كسى بفهمه كالسكه اشو بر ميداشتم سوارى ميكردم.يه مدتى هرروز كارم همين بود تا اينكه بعد دو سه هفته عمه ام مچمو گرفت...:))
 

..Mehrab..

استــاد بـــزرگ
ارسال‌ها
578
امتیاز
9,695
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ای 2
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
دانشگاه اصفهان
رشته دانشگاه
مهندسی مکانیک
منم تو غذای مامانم همیشه فلفل میریختم چون خیلی فلفل دوس داشتم :))
هیچوقتم کسی نفهمید..شایدم به روم نیاورد:-?
 

mobin9898

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
374
امتیاز
10,148
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی سنندج
شهر
سنندج
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
سنندج
رشته دانشگاه
پرستاری
والا هر کاری کردم چه تو بچگی چه تو این سن یا قبلش تا درصد زیادیش کسی ندونسته : )

از خونه دختر همسایه بگیر میرفتم تا ... خدا بزرگ است :D
 

Hananamdar

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
93
امتیاز
341
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحيه ١ تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1398
مدال المپیاد
المپياد نانو مدال نقره
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
تجربى
عاقاا يه بارم ما بچگى كرديم از بالكن يه سنگ پرت كرديم رو يه لكسوس...اوففف نميدونيد كه انقد ترسيده بودم رفتم پايين ديوار منتظر موندم ببينم چيميشه.بعدش از پشت يه پژو اومد،طرف از ماشين پياده شد بزن بزن كه فلان فلان شده ى فلان خور! ميدونى قيمت ماشين من چنننننندهههه؟؟؟بدبخت تمام زن و بچش همونجا هاج و واج..پژويى بدبخت هم اصلا نميدونست چى بگه...از اين كرما داشتيم ما....:D:D:D:D:D(جالب اينجاس ماشينش آسيب هم نديد)
 
آخرین ویرایش:

imhasti

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
12
امتیاز
23
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1395
خونه مادر بزرگم اینا روستا بودش
همیشه مرغ و خروس داشتن
بچگی ی عادتی داشتم با چوب میوفتادم دنبال مرغا ی چنتایی رو هم کشتم
عادتم داشتم میبردم ی جایی مینداختم
همیشه هم فک میکردن سگی چیزی اینطوریشون کرده
 

Reza43

Reza
ارسال‌ها
121
امتیاز
2,079
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
کرمانشاه
سال فارغ التحصیلی
1401
تا چند سال وقتی پدرو مادرم ظهرا میخوابیدن گوشی پدرمو برداشتم و میرفتم توی کوچه مون یه ضرب ۲ ساعت تمام شر میگفتم و ضبط میکردم همشونو:)):))
 
ارسال‌ها
8
امتیاز
3
نام مرکز سمپاد
علامه جعفری
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1401
یه کارایی کردم که نمیشه گفت
ولی یه کارایی هم کردم که میشه گفت مثلا پاکت شیر رو زدم تو سر خواهرم و پاکت ترکید یا سرمو از پنجره میبردم بیرون منتظر یه نفر میموندم تا بیاد و من اسم یه حیوون رو بیارم و اونم منو نگاه کنه و بروبر بخندم
 

Hananamdar

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
93
امتیاز
341
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحيه ١ تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1398
مدال المپیاد
المپياد نانو مدال نقره
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
تجربى
بابام تعريف ميكرد:تابستونا كه بود و هوا گرم،ميرفتن آسفالتارو جمع ميكردن ميزدن رو زنگ در خونه ها.چقدر بچگيا كرم داشتن...:))
 

shgh.tv

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
497
امتیاز
4,860
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
98
من ی بار جوگیر شده بودم بوکس بازی میکردم دستکش زمستونی پوشیدم با قدرت ی مشت زدم ب بغل کمد مامان بابام. فک میکردم محکمه. ولی شکست چون کمده قدیمی بود.
بعد اونا مونده بودن ک چرا شکسته من م میگفتم نمیدونمممممم!
 
بالا