• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خدا چیه؟!

  • شروع کننده موضوع
  • #1

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
تا حالا به این موضوع فکر کردین که اگر زمانی بچه داشته باشید چطوری به سوالاتش در رابطه با مسائل غیرمادی و ماورا پاسخ میدین؟
مثلا فرض کنید کودک 6،5 سالتون میاد و از شما می پرسه "خدا چیه؟کجاست و چرا اونو نمی بینیم؟" چه توضیحی براش دارین با توجه به اینکه بچه توی اون سن دید انتزاعیش اونقدر پیشرفت نکرده که بتونه یه تصور کاملا غیرمادی داشته باشه.

+ اگه که تو بچگی خودتون همچین تجربه ای داشتین، جوابایی که گرفتین و نوع برخوردی که باهاتون شده رو هم بگید. ممنون.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
درمورد چیستی خدا نباید صحبت کرد این مثل این میمونه که بگی جاذبه چیه ما نمیتونیم در موردش حرفی بزنیم چون ذهن ما احاطه نداره ومحدوده
فکر میکنم متوجه موضوع انجمنی که تاپیک توش ساخته شده نیستین شما...انجمن تربیت کودک و خانواده هست.
به عنوان یک موضوع تربیتی بیانش کردم هر چند که به نظر صحبتتون کلا از اساس اشتباهه...درسته که ذهن انسان محدوده ولی شما نمیتونی جلوی ذهنش رو بگیری و دستور موکد بدی که راجع به چیستی ها و چرایی ها صحبت نکنه!
ولی حالا بحث بچه هان. بچه اینو از شما می پرسه...چه جوابی داری بهش بدی؟
مثلا بگی بچه تو نمیفهمی نباید راجع به این چیزا سوال بپرسی کلا؟
 

zeinab_s

مُفرَد مُونّث
ارسال‌ها
94
امتیاز
1,019
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1398
در کل اگه گفت خدا چیه احتمالا به صورت مقایسه ای بهش میگم، مثلا:«خدا یه نفره که حواسش به همه آدما هست و بنده هاشو دوست داره اون بزرگ تر از همه و مهربون تر از هر کسی و قشنگ تر از هر چیزیه
اون همه جا هست و مارو میبینه ،خدا حتی از مامان بابا هم بهتر و مهربون تره و بیشتر از هر کسی مارو دوست داره »
فکر نکنم بعدش اون بچه در جواب ما بیاد گیر بده که نه نه دقیقا جنسش چیه از چه نوعیه و تا اون جایی ک من دیدم قبول میکنه


نباید خیلی سخت گرفت به نظرم حتی اگه تو ذهن بچه یه چیزی شبیه یه پدربزرگ مهربون هم از خدا شکل بگیره چیز خوبیه چون بالاخره بزرگ میشه و میتونه درک کنه که خدا یه چیز مادی نیست و فراتر از تصوره،
پس اون چیزی که مهمه اینه ک پایه و اساس تصور بچه از خدا قشنگ باشه و وقتی به خدا فکر میکنه تو ذهنش یه موجود خیلی مهربون و قدرتمند تداعی بشه که بنده هاشو خیلی دوست داره نه یه موجود وحشتناک و خشن که فقط میخواد مجازات کنه ،شاید همین
شایدم تا اون زمان یه چیز جدید تر و بهتر یاد بگیرم و از اون روش استفاده کنم:)
 

Aliovski

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
359
امتیاز
3,723
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1401
ما با تفکر بسیار،ففط میتونیم به درک جزیی خدا نزدیک شیم و هیچوقت به کمال درک خدا نخواهیم رسید(ز نظر من)
 
  • لایک
امتیازات: mohaq
  • شروع کننده موضوع
  • #5

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
ما با تفکر بسیار،ففط میتونیم به درک جزیی خدا نزدیک شیم و هیچوقت به کمال درک خدا نخواهیم رسید(ز نظر من)
چه ربطی داشت به موضوع بحث؟
به عنوان انجمنی که توش پست میدین توجه کنید.
 

Aliovski

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
359
امتیاز
3,723
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1401
برای بچه:کتاب خدارو بخون!
وقتی مثلا افکار نویسنده رو میخای،آثارو میخونی،همینطور هم معجزه ی خدا و رسولش رو بخون
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
برای بچه:کتاب خدارو بخون!
وقتی مثلا افکار نویسنده رو میخای،آثارو میخونی،همینطور هم معجزه ی خدا و رسولش رو بخون
خب قطعا خوندن قرآن برای انس با قرآن خوبه اما بچه توی سنین ابتدایی درک زیادی از قرآن نداره(حتی اگر معنی رو براش بخونیم)
 

negaar_mgd

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
343
امتیاز
3,198
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
1403
یادمه وقتی بچه بودم و شنیدم که بهم می گفتن "خدا همه جا هست" خدا رو مثل یه ابر نامرئی تصور میکردم که کل دنیا رو فرا گرفته
باید یه جوری این "خدا همه جا هست" یا "همه ی کارامونو میبینه" یا بقیه چیزایی لازم به توضیح دادن دارن رو تا حد درک اون بچه با بازی و قصه براش باز کرد که بدتر خدا براش یه چیز نامفهوم نشه!
 

Kda1998

كيميا ام ديگه :-؟
ارسال‌ها
505
امتیاز
24,169
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1395
من هم مثل بقیه بچه ها از این دسته سوالات داشتم... مامان یه کتابی برام خرید که خب یادم نمیاد اسمشو، یه چیزی تو مایه های “مسیح،پسرِ بزرگِ خدا” بود.
کتاب شاملِ چند داستان از دیدگاه بچه هاست راجع به خدا،در شرایطی که من ۵-۶ سالم بود خب قطعا دیدگاه ۱۰-۱۲ ساله ها برام جذاب تر و قابل درک تر بود تا مثلا صحبت های خانواده.هر تصوری که از خدا داشتند،با همون ادبیاتِ بچه ها نوشته شده.

منم فک کنم از این شیوه کتابی استفاده کنم دیگه حالا بسته به موقعیت مکان-زمانی که صاحب فرزند میشم.ولی میدونم که “خدا” رو خارج از “دین” براش تعریف میکنم حالا دیگه چجوریشو نمیدونم بهش فکر میکنم ولی
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
میگم خیلی اهمیت نداره ک خدا هست یا نه یا اصلا چی هست یا صفاتش چیه یا هرچی و اصلا لازم نیست به این چیزا فک کنه و فقط کافیه بدونه ک دنیا یه سری قاعده و قانون داره و هیچ اتفاقی خارج از این قاعده ها نمی افته

سعی میکنم مانع این بشم که باور کنه شخصی هست و یه نفر و شخصیت جداگونه که میتونه دست به دامنش بشه موقع احتیاج و یا کسی که قضاوتش میکنه مجازاتش میکنه و پاداشش میده. مهم تر سعی میکنم ذهنش رو آلوده به درکی که به واسطه محدود کردن و وابسته بهشه نکنم. نمیدونم چقدر از نظر تربیتی معقول و امکان پذیر باشه.
دقیق چیزی که بگم اینه که خدا هیچی نیست.
اتفاقی که پیش میاد اینه که بچه های ما با توجه به جو اجتماعی که توش زندگی میکنیم یه سری چیزها میشنون از اطرافیان و رسانه ها در این رابطه و خب اینقدر گسترده هست این مسئله که توان جلوگیریش رو نخواهیم داشت...مثلا بچه ممکنه توی گروه همسالانش بشنوه که "آدم بد میره جهنم" "دروغگو دشمن خداست" بچه ناخواسته با این دست از عقاید برخورد میکنه و پرسش واسش پیش میاد راجع به مفهیمی مثل خدا؛بهشت و جهنم؛زندگی پس از مرگ...
چطوری میتونین جلوی القای این عقاید به ذهن بچه رو بگیرید؟ اصلا شدنی هست؟ یا اینکه چه جوابی بهش میدین که مطابق عقاید خودتون بار بیاد نه حالا اون عرف،معیار یا کلیشه های جامعه ؟
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
درمان و مقابلش میتونه آموختن شک باشه، فکر میکنم نهایتا تاثیر جدی تری خانواده و والدین داشته باشند اگر در جایگاه خودشون قرار بگیرند و بتونند به الگو بودن برسند و یاد آور مفاهیم بشند تعامل طولانی مدت ترجیحا رفتاری، هر چند درسته که از دیگران هم تاثیر میگیرند ولی خب مهم تر از این که آموزه های خودمون رو غالب کنیم و در برابر محیط ایزوله کنیم همین آموختن شک و توانایی انتخاب میتونه باشه. یه سری عواقب هم داشته باشه احتمالا مثل بی اعتمادی.
به نظرت این مسئله که توی خانواده یه چیز کاملا متفاوت با اجتماع بهش القا بشه باعث ایجاد ذهنیت دوگانه نمیشه واسه بچه...چیزی که میگی معقول و منطقیه اما شاید واسه یه بچه توی سنین ابتدایی سنگین باشه این مسئله اینطور نیست؟احتمالا تبعات روانی ای در پی خواهد داشت...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
فکر کنم کاری که غالبا میکنن سوره های قرانی رو یاد بچه ها میدن. سوره توحید شامل صفات خداست و توصیفی ازون رو به زیبایی گفته.
ولی به نظرم اینکه با طرح پرسش از کودک باشه و به کودک اجازه فکر کردن داده بشه قشنگتره ینی یه سری مفاهیمو نیای بهش بفهمونی مثل یه لقمه درسته رو بذاری تو دهنش و بگی همینی که هست حتی اشاره به صفات مثبت خدا
خب سوال این بود که اگه بیاد و مثلا بپرسه خدا چیه اونوقت چی بهش میگی اگر نخوای که از صفات مثبت خدا تعریف کنی؟ سوالشو با سوال ادامه میدی؟چطور سوالی یعنی؟
اینو هم در نظر بگیرید که توی این سن ذهنیت بچه ترکیبی از تجسم و تخیله...ینی نمیتونه تخیل صرف باشه و خیلی انتزاعی فکر کنه.
 
ارسال‌ها
1,340
امتیاز
42,724
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
تنها چیزی ک تو بچگی بمن گفته بودن این بود ک خدا مهربونه و همه رو دوست داره.
تصور منم از خدا هوهوخان باد مهربان بود.چون خیلی شبیه اونی بود ک از خدا تعریف کرده بودن.
شاید حتی الانم دلم میخواد خدارو هوهوخان تصور کنم=)
یا مثلا مطمئنم ک تصور پانیذ از خدا یکی عین شخصیت باد صبا تو اب پریا بود.یکی ک تو اسموناست.
نظری ندارم راجع ب اینکه ب بچه چطوری بگم این قضیه رو.ولی حس میکنم خوبه ک تو بچه ی حس اعتماد ب یکی ک حتی دیده نمیشه ایجاد شه.شاید بد نباشه ک خدارو بعنوان یکی ک خیلی دوست داشتنیه ب بچه معرفی کنیم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #14

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
مسئله اینه ک جامعه شاید چیز های دیگه ای به بچه نشون بده اما نمی تونه براش اجبار ایجاد کنه و فقط خونواده می تونه به زور یه نظام اعتقادی برای بچه درست کنه و وادار ب اطاعتش کنه که بزرگترین ظلمه و اصلا چرا من باید دنبال این باشم ک مطابق عقاید خودم بار بیاد؟
اتفاقا نکته ی قشنگی رو مطرح کردی...اینکه اصلا ما چرا باید برای بچه یه نظام اعتقادی درست کنیم یا بخوایم افکارش مثل خودمون باشه نه افراد دیگه؟
ببین یه چیزی که هست بچه توی اون سن مطلق گراس و وقتی یه حرفی از کسی میشنوه که خیلی دوستش داره و حکم الگو براش گرفته رو تمام و کمال با همون شیوه میخواد که انجامش بده حتی اگه اون عمل یا حرف صحیح نباشه. بچه قبول نمیکنه.
این شخص مثلا میتونه مربی یا معلمش باشه یا یکی از دوستاش که خیلی به نظرش خاص میاد و...
پس واقعیت اینه که هم جامعه میتونه خیلی ذهنیت بچه رو توی اون سن تحت تأثیر قرار بده هم خانواده و خب این تأثیر ممکنه مسیر ذهنی آینده ی بچه رو تعیین کنه کاملا.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #15

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
چرا اشاره کردم به بی اعتمادی. در عمل احتمالا انتخابم این باشه که در تضاد قرارش بدم یعنی هم اون چیزی که گفتم خدا هیچی نیست و تاکید برش و بر سبحانیت به زبان ساده ای که متوجه بشه و متوجهش کنم که هر چیزی از خدا دوره و نهایت مقرب در دوری، خیلی مهمه که اشاره گذرا نباشه و با توبیخ همراه نشه که مثلا پرهیز از کفر گفتن،و هم در طرف دیگه و در تضاد با این شاید سهراب سپهری گونه به ساده ترینای طبیعت، گلی گیاهی نسیمی چیزی یا حتی حیوانات و دیگر آدما یا یه اثر هنری یا احساسات خفیف و شدید یا یه لحظه اندیشه جنبه ی الهی بدم پیش روش، جنبه الهی نه از نظر نیکو بودن یا تقرب، دقیقا الهی بودن، الهی بودنه با حیرت ولی بدونه تقدس و ستودنی ولی به دور از بردگی. یعنی شاید بهش بگم فلان گل توی باغچه خدائه و واقعا خدائه و طوری که باور خودمم به این مسئله بهش انتقال بدم و در مورد موارد دیگه هم تکرارش کنم تا متوجه بشه دنبال چیز خاصی و دوری نباید باشه، از طرف دیگه هم همون تاکید بر این که خدا هیچی نیست و از هر چیزی فراتره. همه اینا به زبون ساده شاید داستانایی که خدا در اون پر نقش باشه بدونه این که نشانی از شخصیت یافتگی داشته باشه. تجسم یافتگیش وتخیلش رو سعی میکنم محو کنم با تقدس زدایی همزمان با اشاره به فراتر بودن و همین طور گم کردنش بین ساده ترین تجسمات همزمان با حیرت.
از سوره های قرآنی و ... احتمالا استفاده نکنم با این که شاید مفاهیم مشترکی براش به کار ببرم ولی فکر میکنم در اون حالت سوره خوانی و ارجاع به متون مقدس و آیین باعث میل به خرافاتش بشه و تخیلات و تجسمات خودش و القا شده های بیرونی رو باور کنه و نهادینه بشه درش به پشتوانه خرافات و تقدسو تشویق به پرهیز از اندیشه و ایمان مصرانه ای که باور پوچ و بی پایه اساس بودنش سخته. مطمئنم ایمان تقلیدی که القا بشه نه ارزش باور با خرد ورزی رو داره نه ارزش ایمان قلبی و عاشقانه انتخابی، پوچو بی پایه اساسه .
این هارو برای گپ و گفت اینجا این طور توضیح میدم، در برابر یه کودک احتمالا به این صورت باشه که با جملات ساده و پیش پا افتاده مثله خدا اون گلست همراه با انتقال جنبه احساسیش یا خدا هیچی نیست به دور از سایه قلبو احساسات؛ و تکرار و تعامل رفتاری بهش انتقال بدم و در تضاد قرارش بدم. برای شک سعی میکنم چیزی رو که جنبه باطنی متناقض با ظاهر داره رو در اختیارش قرار بدم و مثالش کنم. در مور انتخاب هم با واگذاری انتخاب و مسئولیت، برای جلو گیری از این دوگانگی خانواده و اجتماع احتمالا از تفسیر گفته های اجتماع به گونه ای که با مفاهیم درون خانواده در تضاد نباشه بهره ببرم برای مثال بهشت و جهنم رو به حال خوش و ناخوش خودش و ارتباط بدم. برای درمان بی اعتمادی هم اعتماد رو باید تو رفتار خودم نسبت به خودش و دیگران داشته باشم بدون این که نقش تعصب و پذیرش بدون شک از سر اعتماد در برابر مفاهیم انتقالی و برداشت ها و نظرات دیگران پیدا کنه.
با همه این ها بازم چیزایی که در نظرم دارم، به نظر خودم ایده آل گرایانس و با عملش فاصله زیاد هست و خیلی سخته در عمل ولی همینا هم حداقله وقتی هممون شاهدیم که رو تمام زندگی آدما سایه میندازه آموخته هاشون در این موارد و پرداختنو پرهیزشون نسبت بهش، چیزی رو که در برابر یه کودک مهم میدونم اینه که بخاطر این سختی انتقال مفاهیم نخوام با چیز اشتباه دیگه ای جایگزینش کنم و ارائه بدم، فکر میکنم با اولین کلمات خو میگیرند و انس میگیرند و رو تموم افکار و باورها و دیدشون به همه چی سایه میندازه.
دقیقا از یه جایی به بعد حس میکردم دیدگاهت خیلی ایده آل گرایانست نسبت به این مسئله ولی واقعا دوست داشتم حرفاتو...
یه سوالی راجع به مثال گل واسم پیش اومد...فکر میکنم نمیشه اینقدر صریح به بچه گفت که خدا همون گل توی باغچه است فرض کن گله بعد از مدتی از بین میره،خب بچه ممکنه شبه نیچه بیاد بگه بابا خدا مرده ((: حالا هر چقدر هم مثالای بیشتر و گسترده تری براش بزنی حقیقتش فکر میکنم القای این مفهوم به ذهنش خیلی سخت باشه.
 
ارسال‌ها
810
امتیاز
11,332
نام مرکز سمپاد
چهارراه لشگر
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97
یه لحظه حس اینکه بچه ی من یا تو یا پیمان یا هر کی از بچه های قدیمی اینجا به دنیا اومده و واقعا خیلی جددی داریم بهش راهکار میدیم دست داد :‌ )) چقد بزرگ شدیم اینجا :)) اگه سایت بمونه مثلا پرنیان ۵۰ ساله تاپیک میزنه که برا دخترم که شاهِ پریونه و به کَس کسونش نمیدم؛ خواستگار اومده این ویژگی ها رو داره ! آیا بدم آیا ندم؟‌:))

فکر بچه در اون سن خیلی بیشتر از من و تو غیر مادیه و باهاتون مخالفم که میگی بچه ذهن مادی داره؛ اتفاقا یکی از دانشجوهای علوم تربیتی قبلا بهم گفته بود که :
تو کتابای روانشناسی کودکی که می خونند میگه که انسان در دوره ی اول کودکیش خودش رو مرکز جهان میدونه و فکر میکنه که همه ی دنیا برای اون خلق شده...مثلا از یه کودک سه ساله اگه بپرسی خورشید واسه چی طلوع میکنه احتمالش خیلی زیاده که بهت بگه واسه اینکه من بتونم بیدار شم و بازی کنم یا جوابایی از این قبیل...مشکل خیلی از ما اینه که دور میشیم از بچگیمون...زود بزرگ میشیم بیخودی...در حالی که هیچ سودی نداره بزرگ شدن...بچه ها ذات قشنگی دارن

و موضوع خدا هم فک نکنم خیلی خارج از این قضیه باشه و برای بچه غیر قابل درک باشه. به نظرم توضیحی که باید داده بشه خیلی مختصر و کوتاه ولی عمیق باشه... که هم جهت دهی خاصی به بچه نکنی (اون چیزهایی که خودت بهشون رسیدی رو غالب نکنی بهش! ماهی نده دستش ماهیگیری یادش بده ... شاید از تو تونست ماهی بزرگتر و تازه تری بگیره!) و هم الکی ذهنش رو بیش از حد درگیر این موضوع نکنی (موضوعات ساده تر باید توی اون سن بررسی شند نه پیچیده ترین موضوع زندگی!‌)اصلا و به هیچ عنوان هم نباید جواب فلسفی بدیم که به قول مولانا مثلا "پنهان ز دیده ها و همه دیده ها ازوست/آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست" هر چند که دقیقا همین دیدگاه درست باشه... چون همونطور که توی پست ابتدایی تاپیک گفته شده دید انتزاعی بچه پیشرفت نکرده و حتما باید مثال زده بشه واسش...
حالا بریم سراغ مثال . به نظرم قشنگترین مثالی که برای خدا میشه زد مثال یه "مادرِ مهربون و در عین حال سختگیر" هست. مادری که مهربونی اش از روی محبت عمیقش هست. بچه ای که سودی برای مادر نداره و مادر عاشقانه به فکرشه و هر کاری میکنه که زندگی بهتری داشته باشه و در عین حال کللی محدودیت(بیشتر منظور محدودیت های اجباری هست؛نه کلامی... مثلا بچه نمیتونه به گاز و کبریت دست بزنه...نمیتونه هر وقت خواست پفک و چیبس بخوره یا...) برای بچه اش قائل میشه تا اون بچه راه رو اشتباه نره... هر چند گاهی میزاره زمین بخوره گاهی میزاره گریه کنه و گاهی میزاره خودش بلند شه از جاش هر چند که همیشه حواسش هست بهش.(مثل دوست پسری که با دوست دخترش دعواش شده ولی با اینکه ازش دلخوره ولی از دور مراقبشه و حتی بهش توی همون قهر میگه که حواسم بهت هست *ـ*)

و قشنگتر از اون پیاده سازی خدا توی رفتار درست پدر و مادر با بچه هست...یه خدای کوچیکتر با محدوده اختیارات کمتر. بعد خود بچه میفهمه که همین پدر و مادر رو دایره اختیاراتش و دایره مهربونی اش رو بزرگتر کنه؛ میشه همون خدایی که سالها بهش فکر میکرد و نمیتونست بفهمتش... با حرف هر چقدر هم درست و کار شده و فکر شده باشه نمیشه اون چیزی که با عمل میشه ثابت کرد رو به طرف فهموند. ضمن اینکه یه دختر یا پسر ۲۵-۳۰ ساله هنوز خودش نمیدونه خدا دقیقا کی هست! هدف زندگی چیه و از این جور صحبتا...
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #17

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
یه لحظه حس اینکه بچه ی من یا تو یا پیمان یا هر کی از بچه های قدیمی اینجا به دنیا اومده و واقعا خیلی جددی داریم بهش راهکار میدیم دست داد :‌ )) چقد بزرگ شدیم اینجا :)) اگه سایت بمونه مثلا پرنیان ۵۰ ساله تاپیک میزنه که برا دخترم که شاهِ پریونه و به کَس کسونش نمیدم؛ خواستگار اومده این ویژگی ها رو داره ! آیا بدم آیا ندم؟‌:))

فکر بچه در اون سن خیلی بیشتر از من و تو غیر مادیه و باهاتون مخالفم که میگی بچه ذهن مادی داره؛ اتفاقا یکی از دانشجوهای علوم تربیتی قبلا بهم گفته بود که :
تو کتابای روانشناسی کودکی که می خونند میگه که انسان در دوره ی اول کودکیش خودش رو مرکز جهان میدونه و فکر میکنه که همه ی دنیا برای اون خلق شده...مثلا از یه کودک سه ساله اگه بپرسی خورشید واسه چی طلوع میکنه احتمالش خیلی زیاده که بهت بگه واسه اینکه من بتونم بیدار شم و بازی کنم یا جوابایی از این قبیل...مشکل خیلی از ما اینه که دور میشیم از بچگیمون...زود بزرگ میشیم بیخودی...در حالی که هیچ سودی نداره بزرگ شدن...بچه ها ذات قشنگی دارن
این دانشجوی علوم تربیتی من نبودم احیانا؟((:
ببین آره بچه این خودمحوری، خودمیان بینی، یا اگوسنتریسم رو داره که میگن اوجش همون 3،2 سالگیه و هر چی بزرگتر میشه از شدتش کم میشه تا اینکه توی حدود 11 سالگی دیگه به پایین ترین حد خودش رسیده.
به نظرم اگه با توجه به همچین تصوری که همه چیز برای حال خوب تو هست مسائل ماورا رو برای بچه ها جا بندازیم خیلی قشنگ میتونه باشه اما واقعیتش اینه که توی سنین ابتدایی ذهن بچه دنبال مصداق عینی میگرده به هر حال.
 
ارسال‌ها
810
امتیاز
11,332
نام مرکز سمپاد
چهارراه لشگر
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97
این مادر مهربون و سخت گیر یا پیر مرد مهربون یا زئوس خشمگین یا هرچی جهت گیری نداره؟ شخصیت نساختی؟ چقدر آدم که بزرگ شدندو هنوز دنبال یه شخصیتی اون گوشه آسمونن و هنوز خودشونو مرکز جهان میدونند
به هر حال نمیتونی بدون جواب بگذاریش اون بچه از تو جواب میخواد. و تو در عین اینکه نباید جهت کامل بدی ولی باید مطابق با فطرت بچه و همه انسانها جوابی در خور بدی ... شخصیتی گوشه آسمون و دونستن خود در مرکز جهان با اینکه همه حقیقت نیست ولی گوشه ای ازش هست. هر کس مطابق با فهم و درکی که خودش میسازه تو سالیان زندگی اش به درک بالاتر یا پایینتر میرسه ؛درجا میزنه یا رشد میکنه... اشکالش چیه؟
حرفت مثل اینه که بگی نباید الفبای فارسی رو یاد داد به بچه اول دبستان چون ممکنه توی همین الفبا بمونه و بعدا مشتق و انتگرال دبیرستان رو یاد نگیره!
این دانشجوی علوم تربیتی من نبودم احیانا؟((:
ببین آره بچه این خودمحوری، خودمیان بینی، یا اگوسنتریسم رو داره که میگن اوجش همون 3،2 سالگیه و هر چی بزرگتر میشه از شدتش کم میشه تا اینکه توی حدود 11 سالگی دیگه به پایین ترین حد خودش رسیده.
به نظرم اگه با توجه به همچین تصوری که همه چیز برای حال خوب تو هست مسائل ماورا رو برای بچه ها جا بندازیم خیلی قشنگ میتونه باشه اما واقعیتش اینه که توی سنین ابتدایی ذهن بچه دنبال مصداق عینی میگرده به هر حال.

چرا خودتی دیگه :‌ ))
خب کاملا باهات موافقم منم.
و منم در ادامه پستم همین پاراگراف دوم پست شما رو گفتم و نزدیکترین مثال عینی ای که به نظرم رسید رو هم بیان کردم... حتی گفتم که بهتره عملی باشه تا بیانی.
 
آخرین ویرایش:

Saghar1911

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
94
امتیاز
701
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۴
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
امام خمینی قزوین
رشته دانشگاه
مهندسی برق
نمیدونم انیمیشن هوهوخان باد مهربانو دیدین یا نه ولی خدا برای من اینطوری بوده و سفید مثه ابرا


و در بچگی جوابم این بوده که به این چیزا فکر نکن
 
  • شروع کننده موضوع
  • #20

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
تنها چیزی ک تو بچگی بمن گفته بودن این بود ک خدا مهربونه و همه رو دوست داره.
تصور منم از خدا هوهوخان باد مهربان بود.چون خیلی شبیه اونی بود ک از خدا تعریف کرده بودن.
شاید حتی الانم دلم میخواد خدارو هوهوخان تصور کنم=)

نمیدونم انیمیشن هوهوخان باد مهربانو دیدین یا نه ولی خدا برای من اینطوری بوده و سفید مثه ابرا


و در بچگی جوابم این بوده که به این چیزا فکر نکن
این هو هو خان چقدر تأثیر گذار بوده واسه این نسل :))
 
بالا