ما شیخ و واعظ کمتر شناسیمدارد به جانم لرز مي افتد رفيق؛ انگار پاييزم
دارم شبيه برگ هاي زرد و خشك از شاخه مي ريزم
تکراریهمدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت خرابم میکند هردم فریب چشم جادویت

تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوش من
میشود نزدیک منزل کاروان از هم جدا
صائب تبریزی
دو تا بالاتر همین بودا

شما باید با حرف د شعر می گفتیدمدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت خرابم میکند هردم فریب چشم جادویت
«حافظ»