مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من

مولانا
 
تا توانی دلی بدست آور
دل شکستن هنر نمی‌باشد
 
دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من

مولانا
 
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو، او اشارت های ابرو

وحشی
 
وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من

سعدی
 
نسیما جانب بستان گذر کن
بگو آن نازنین شمشاد مارا
به تشریف قدوم خود زمانی
مشرف کن خراب آباد ما را
 
از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من

مولانا
 
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
این زمان با جوانان ناز کن با ما چرا
شهریار
 
ای جان پیش از جان ها وی کان پیش از کان ها
ای آن پیش از آن ها ای آن من ای آن من

مولانا
 
نکهت باغ گل و نزهت نارنجستان
از نسیمم بنوازند مشام ای شیراز
نرگسم سوی چمن خواند و سروم سوی باغ
من مردد که دهم دل به کدام ای شیراز
 
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم

حافظ
 
مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
مولانا
 
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

حافظ
 
تا طاق ابروی بت من تا به تا شد
دردی کشان پیمانه هاشان را شکستند
 
Back
بالا