بعضی از دوستان نوشتن سال ۸۵
سال ۸۵ من فقط ۵ سالم بود
امسال دهمم، ششم ازمون دادم قبول شدم رفتم هفتم سمپاد
سال قبل از ما اولین سالی بود که مثل کیروش ۵ ۳ ۴ رو کردنش ۶ ۳ ۳
بعد سال قبل از ما آزمونا رو استانی گرفتن، خییییلی اسون بود سوالشون، ظرفیتم زیاد کرده بودن، وقتی ما پنجم بودیم سوالای تیزهوشان اون سالو حل کردیم رباضیشو حدود ۸۰ زدیم خیلیامون
یکیم اینکه مدرسه ما غیرانتفاعی بود یکم از حد عادی بیشتر کار میکردن
وقتی ما رفتیم ششم برا امتحان آماده میشدیم مثلا زنگ ورزش نداشتیم اصلا، بقیه مدارس زنگاشون چهل و پنج دقیقه بود برا ما یه ساعت و نیم بود، بقیه دوازده و نیم تعطیل میشدن ما تا ۳ تو مدرسه بودیم ناهار میخوردیم بعد درس میخوندیم، برمیگشتیم خونه بعضی وقتا ۵ برمیگشتیم مدرسه تا ۸هم شده بود که تو مدرسه باشیم، زمستون بود هواهم زود تاریک میشد
اون موقع اواخر سال یه کتابی دراومده بود که نشر الگو چاپش کرده بود، همه آزمونهای سمپاد سال پیش استانها رو داشت توش. بعد من خودم یه دونه کلاس خصوصی میرفتم فقط پیش معلم پنجمم، یه اکیپ ۶ نفری بودیم با ایشون اون کتابو کامل کار کردیم، فقط مال استان مشهد آزمونش سخت بود
یعنی میگفتیم اگه مثل سال پیش بدن مال اردبیلو خیلی درسا رو صد میزنیم ولی مثلا ریاضی مشهد رو کار کرده بودیم من ۶۰ زده بودم
بعد خلاصه با همین طرز فکر که قراره آسون بدن و اینا داشتیم میخوندیم یهو گفتن استانی نیست سراسریه، زیاد رو روحیه مثبت ما تاثیر نداشت ولی گویا باید تاثیر میذاشته
بعد ۲۰ روز مونده به تیزهوشان مدیرمون گفت رو دیوار اتاقتون بنویسین اعداد ۱ تا ۲۰ رو، هرروز که میگذره یه عددو خط بزنین تا به ۱ برسین
بعد همینجوری میخوندیم و اینا، یه روز مونده به تیزهوشانم میگفتن درس نخونین با همدن اکیپ ۶ نفریمون رفتیم شهربازی خییییییلی خوش گذشت
توخونه مثل روزای عادی بود ولی رفتار مامان و بابام، فک کنم نمیخواستن احساس کنم شرایط خاصه استرسبگیرم
خلاصه فردا صبحش پاشدیم رفتیم آزمون
قشنگ یادمه من تا اون موقع تو عمرم استرسی به اون شدت تجربه نکرده بودم
دلشوره شدییید داشتم صدای قلبمو میشنیدم اصلا خیلی وحشتناک بود
بعد نشستیم قران خوندن گفتن شروع کنین
من شروع کردم ریاضی درس آخر بود مدیرمون قبل ازمون گت اول ریاضی بزنین
منم اول ریاضیو زدم دیدم خییییییلی سختهههههههه
روحیهم به شدددددت اومد پایین، سوالا خیلی در حد المپیاد بود، اون موقع یه کتاب بود اسمش مرشد بود مال مبتکران بود در سطح المپیاد بود من شاید کلا ۴۰ تا سوال از اون کتاب حل کرده بودم سوالای ازمون در اون حد بود
خلاصه قشنگ بغضم گرفت. ولی خودمو نباختم
ریاضی ک تموم شد رفتم درسا رو از اول شروع کردم، تعلیمات اجتماعیش خیلی سخت بود
بعد سال ما اولین سالی بود که تفکر و پژوهشم میومد تو ازمون، شبیه تست هوش بود یه جورایی
خلاصه زدم زدم دو تا سوال از علوم خونده بودم(علوم قبل از ریاضی بود، درس ماقبل آخر بود یعنی) که یه خانوم محترمی پشت میکروفون گفتن دانشآموزان عزیز تنها ۵ دقیقه از فرصت شما باقی مانده است، تو اون ۵ دقیقه من نصف علومو زدم، تاحالا همچین سرعتی از خودم ندیده بودم یعنی
بعد ازمونو دادیم و اینا
بماند که تو ماشین چقدر پنهانی گریه کردم ولی تو اکیپمون هیشکی نمیگفت قبول میشه، همه میگفتن سخت بود
بعد معلما کم کم کلید دراوردن و اینا
اومدیم بررسی کردیم درصد گرفتیم
هدیه های اسمانی رو بالای ۸۰ زده بودم یادم نیس چند
فارسی رو بالای ۹۰ زده بودم
تفکر ۷۰ اینا بود
مطالعات منفی پنج درصد:)
علوم اون نصفی که زده بودم همش درست بود ۵۰ درصد:)
ریاضی سیزده درصد!!!!!!
دیگه یک درصدم احتمال نمیدادیم قبول شیم فقط ته دلمون همگی یه کورسوی امید داشتیم
رفتیم دوباره یکی دو جلسه کلاس اون معلممون برا ازمون نمونه کار کنیم
بعد نتایج اومد
من قبول شده بودم
خیییییییییییلی خوشحال شدم
از اون موقع تا حالا نشده هنوز به اون اندازه خوشحال بشم
شهر ما سمپاد دو تا ناحیه داره
یکی ناحیه یکه که اولویت همهست چون از ناحیه دو هم دبیراش بهترن هم امکاناتش
ناحیه دوهم داره ولی چندان تعریفی نیست
ضعیفترینمون تقریبا تو اکیپ هم مثل من ناحیه ۱ قبول شد
دو تا متوسطمون ناحیه ۲ قبول شدن
دو تا موندن ازمون نمونه بدن، که یکیشون خیییییییییلی درس میخوند، واقعا شاید روزانه هبت هشت برابر من درس میخوند
اوناهم از نمونه قبول شدن
خلاصه
گذشت و گذشت و من همچنان تو سمپاد دارم درس میخونم و امسال دهمم
امروز آخرین آزمون مرحله اول پیشرفت تحصیلی سمپاد رو دادم
و فکر میکنم هنوزم تو این ازمونا سطح سوالا مثل تیزهوشانه
مرحله دومم بدیم دیگه از این ازمونا خبری نیست، تموم میشن
من هنوزم همونم، امروز با بچه ها بررسی میکردیم ادبیاتمو بازم بهتر از همه زدم، بعد فیزیک، بعد زیست، بعد ریاضی
ریاضی کلا ۴ تا سوال زدم(وقت نرسوندم) که یکیش غلطه
از تاپیک ممنونم که خاطراتمو مرور کردم:)