جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
همیشه یک نفر هست
که روز آدم را خراب کند؛
البته اگر به قصد نابودی کل زندگی ات نیامده باشد...
‌چارلز بوکوفسکی
 
میروم تجریش
از خودم میپرسم آمده ام اینجا چه کنم!
برمیگردم خانه
از خودم میپرسم برگشته آمده اینجا چه کنم؟
این‌همه باربار
یکبار مقابل بقعه‌ی دریا از دریا پرسیدم
تجریش عطاران
چرا هنوز
بوی خوش همان دختر هفت دریا میدهد در باد!؟

...

دیر و زودی در کار نیست،
انتهای همه کوچه ها... بن‌بست است،
درد... بن‌بست است
دلیل... بن‌بست است
دنیا... بن‌بست است

علی صالحی
 
سرباز کوچک بی گناهی را می شناختم
که در شادمانی عریان اش به زندگی نیشخند می زد
در انزوای تاریک اش به خوابی ژرف فرو می رفت
و بامدادان با چکاوکان سوت می زد.
در سنگرهای زمستانی، بیم و اندوه انفجارها،
شپش ها بر تن و تمنای جرعه ای “رُم” رهایش نمی کرد.
گلوله ای به سرش شلیک کرد
و دیگر هیچ کس از او سخن نگفت.
اینک شمایان،جماعتی با چهره های مغرور و چشمانی شرربار
که رژه ی پسرکان سرباز را هورا می کشید و زنده باد سر می دهید
به خانه هایتان باز گردید و دعاهایتان را بخوانید
دریغا! هرگز در نمی یابید جهنمی را
که جوانی و لبخند رهسپارش می شود.

زیگفرید ساسون - خودکشی در سنگرها - ترجمه مستانه پور مقدم (تنها ترجمه ای بود که پیدا کردم)
I knew a simple soldier boy
,Who grinned at life in empty joy
,Slept soundly through the lonesome dark
.And whistled early with the lark

,In winter trenches, cowed and glum
,With crumps and lice and lack of rum
,He put a bullet through his brain
.No one spoke of him again

You smug-faced crowds with kindling eye
,Who cheer when soldier lads march by
Sneak home and pray you'll never know
.The hell where youth and laughter go


Siegfried Loraine Sassoon - Suicide In The Trenches
 
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم

آوار پریشانی ست، رو سوی چه بگریزم؟
هنگامه ی حیرانی ست، خود را به که بسپاریم؟

حسین منزوی
 
بوسه مگر چیست؟ تماسِ دو لَب
این که گنَه نیست به روزُ به شب

گر تماسِ لبِ من با لبِ تو شرعی نیست
از همین فاصله لبخندِ تو را می‌بوسم
 
بودنت هنوز مثل بارونه، تازه و خنک و ناز و آرومه
حتی الان از پشت این دیوار که ساختم تا دوست نداشته باشم
اتل و متل، بهار بیرونه، مرغابی تو باغش میخونه
باغ من سرده، همه‌ی گلهاش پژمرده دونه دونه

بارون بارونه، بارون بارونه

دلم تنگه پرتقال من، گلپر سبزه، قلب زار من
منو ببخش از برای تو، هرچی که بخوای میارم
اتل و متل نازنین دل، زندگی خوب و مهربونه
عطر و بوش همین غم و شادی کوچیک و بزرگمونه

آهای زمونه،
این گردونه تو کی داره میچرخونه؟

بودنت هنوز مثل بارونه، مثل قدیما پاک و روونه
از پشت این دیوار بیرحمی که بینمونه
آچین و واچین، عسل شیرین
قصه امون هنوز ناتمومه
از اینجا به بعد کی میدونه چی سرنوشتمونه
 
هر چه باشی نازنین ایام خارت میکند
هر چه باشی شیردل دنیا شکارت میکند
هر چه باشی با لب خندان میان دیگران
عاقبت دست طبیعت اشک بارانت میکند
 
کم نبود کلامم
که به دام تلخی بیفتاد
کم نبوده ست رنجم
که به دلم راه بفتاد
رستانه
 
وای بر من وای بر من

گفتمت ديگر نبينم باز ديدم باز ديدم

در دو چشم دلفريبت عشق ديدم ناز ديدم

قامت طناز ديدم گونه غماز ديدم

برگ گل ديدم، ميان برگ گل ،شيراز ديدم

ديدم آن بيدی كه هر روز آمدی آنجا بر من

وای بر من وای بر من
 
یه روز خورشید واسه شهر میخونه
کی اصلا دیده شب بمونه؟
الانم سختمونه ولی میرسیم به جایی که حقمونه..
 
سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده می ترسانی؟
ما گر زسر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم.....
 


من غمگینم یا ما غمگینیم؛ نمی‌دانم، اما همین است که هست.
شاید نسل بعد بتوانند از شادی‌ها هم بگویند.

آینه‌های دردار؛ هوشنگ گلشیری

پ.ن: ماهم آقای گلشیری ماهم...
 
به که پیغام دهم؟

به شباهنگ،که شب مانده به راه؟

یا به انبوه کلاغان سیاه؟

به که پیغام دهم؟

به پرستو که سفر می کند از سردی فصل؟

یا به مرغان نوک چیده ی مرداب گناه؟

به که پیغام دهم؟

دست من، دست تو را می‌طلبد.

چشم من، رد تو را می‌جوید.

لب من، نام تو را می‌خواند.

پای من، راه تو را می پوید.

به که پیغام دهم؟

بی تو از خویش، تنفر دارم.

دل من باز، تو را می‌خواهد.

به که پیغام دهم؟

به که پیغام دهم؟

"ابراهیم شکیبایی"
 
Let me be your hero
Would you dance, if I asked you to dance?
Would you run, and never look back?
Would you cry, if you saw me crying?
And would you save my soul tonight?
Would you tremble, if I touched your lips?
Would you laugh?
Oh, please, tell me this
Now, would you die for the one you loved?
Hold me in your arms tonight
I can be your hero, baby
I can kiss away the pain
I will stand by you forever
You can take my very breath away
Would you swear that you'll always be mine?
Or would you lie?
Would you run and hide?
Am I in too deep?
Have I lost my mind?
I don't care, you're here tonight
I can be your hero, baby
I can kiss away the pain
I will stand by you forever
You can take my breath away
Oh, I just wanna hold you
I just want to hold you, oh, yeah
Am I in too deep?
Have I lost my mind?
Well, I don't care, you're here tonight
I can be your hero, baby
I can kiss away the pain, oh, yeah
I will stand by you forever
You can take my breath away
And I can be your hero
I can kiss away the pain
And I will stand by you forever
You can take my breath away
You can take my breath away
I can be your hero
 
لای لایِ گریه ی من خواجه را در خواب برد
خواجه از بستر برون آ مملکت را آب برد !
خواجه از بستر برون آ ، دزدِ دانا را ببین
با دوصد آداب آمد، با دوصد آداب برد!
سیلِ سارق بس که دیوار مرا کوتاه دید
هرچه دستش می‌رسید از خانه‌ام اسباب برد!
هرکه آمد دستبردی زد به این خاکِ عزیز
دید زرخیز است، پس جای طلایِ ناب برد
سادگی را بین که از شیخی دعایی خواستم
رفت سوی مسجد اما گربه در محراب برد!
فی المثل قلابی افکندم که صیدی برکشم
از قضا آمد نهنگی، برد و با قلاب برد!
"مرتضی لطفی"
 

کاش می‌شد فکرم را برایت بفرستم که یک روزِ تمام پر از تو بوده است.

آلبر کامو
 
پلک بستی که تماشا به تمنا برسد

پلک بگشا که تمنا به تماشا برسد


چشم کنعان نگران است خدایا مگذار

بوی پیراهن یوسف به زلیخا برسد


ترسم این نیست که او با لب خندان برود

ترسم این است که او روز مبادا برسد


عقل می‌گفت که سهم من و تو دلتنگی است

عشق فرمود‌: نباید به مساوا برسد‌!


گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر

درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد

احسان افشاری
 
Back
بالا