دیالوگ‌های واقعی

[پرنیان.ک]

تو حیاط داشتیم قالیچه میشستیم فرداد همینطوری وایساده بود زیر آفتاب، مامان بهش گفت حافظ بخون برامون.
شروع کرد:
صلاح کار کجا و من خراب کجا...
رسید به این مصراع که میگه :
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
یهو گردنشو گرفت برگشت گفت: آیییی سووووختم...این نمیدونه شمع آفتاب کجاست؟ اینجاس دیگه

 

[hesam.kh]

من وقتی به مامانم میگم مامان فردا ساعت7 منو بیدار کن
من
مامانم
مامنم فردا ساعت 6: پاشو دیگه چقد میخوابی ساعت 8 !!
من مجدد

 

[A M I N]

-ولی یه چی حیف شد
+چی؟
-امسال نمایشگاه کتاب برگزار نشد
+اشکال نداره. قراره نمایشگاه کتاب مجازی بذارن امسال.
-با بُن؟
+نه شامپانزه
-

 

[Strangers]

تا سه سال پیش
/هرکسی می‌رفت بیرون/ داری میری بیرون منم میبری؟؟
جای بچه ها نیس0_0
امروز
منم بیام؟
نه برو بتمرگ اتاقت درس ت رو بخون
فردا
من چی؟
مرده شور برده مگه دانشگاه نداری:-l

 

[اریا سابق]

بچه داره تلویزیون نگاه میکنه که بابای شخصیته میمیره
بچه:بابا حالت خوبه
پدر:ممنون
بچه میره بخوابه
و فردا دیگه پدر وجود نداره
زیبا ترین سخن اون بچه به باباش و اخرین

 

[Ss_Zahra]

+ مامانم: چرا فلان کارو نکردی؟
_ من: یادم رفت
+: چرا یادت نمیره غذا بخوری؟
_: چه ربطی داره معده ام بهم یاد آوری میکنه
+: من قد تو بودم همه کارای خونمونو انجام میدادم
_:

 

[Strangers]

من ، وای چقدر گرمه چرا کولر روشن نمی کنین:-l
کولر گازی روشن شد
بابام ، چرا کولر روشن کردید به این سرما
کولر گاز خاموش شد

من.

 

[M_A_H_D_I]

اینقدر ادم گاو دورم جمع شده که میخوام به برکت وجودشون یه گاوداری بزنم ops:

 

[++Tahmineh]

-شاید رفتم ، یعنی حتما میرم
+کجا ؟
-هر جا که بشه ، من اینجا دارم تلف میشم ، اینجا جای من نیست
من خیلی پتانسیلم بیشتر از اینه که بشینم سر....
+هیسسسسس، باشه فهمیدم ( سر تکان داده و صحنه را با پوزخندی ترک میکند...)

 

[sana.sa]

+(من حالت قهر به خود میگیرد):بهتر شدی؟
_قهر کردنتم قشنگه _هر چی راجب توه قشنگه
+خیلی خری
_خنده -کاش همه این طوری قهر کنن

 

[hanita.ard]

اون :بگو یه جوری بزنه که صدای سگ بدع عرعر کنع
من :هان؟؟ سگ؟؟عرعر؟؟

 

[anaana251223]

من در حال خارج کردن شیر از یخچال
مامانم_چای تازه دمه
من_عه خوب شد گفتی مرسی
مامانم_یه لیوان شیره واسه فرزانه(خاهرم) شب شیر نخوره خابش نمیبره
من_

 

[صبایام:)]

ز : من با این معلم شیمی جدیده نمیتونم رابطه برقرار کنم
من: با خانم «م» میتونستی رابطه برقرار کنی؟!
ز : آره
من:

 

[Ss_Zahra]

+چایی میخوری؟
من(خوشحال): اره میخورم
+خب بریز بخور
من:

 

[Lady Macbeth]

مامانم : ارمغان ذلیل مرده صب تا شب سرت تو گوشیه..../ من :عه مامان من که الان درس‌ و گذاشتم کنار گوشی دستم گرفتم دستم ... / مامانم: همون دیگه میخونی به امید گوشی/ من:

 

[【Ｅｐｉｐｈａｎｙ】]

مامانم : خب بگین ناهار چی میخورین؟
بابام : آخخخ هوس قیمه کردم زیااااد!
داداشم : امممم ماکارونی؟
من : فرق نداره قورمه سبزی خوبه!
.
.
.
مامانم پس از مدتی : مرسی از پیشنهاداتتون ! آش درست میکنم
من و بابام و داداشم : وات دِ ف.. ؟!

 

[Strangers]

م/ خب بچه ها سه تاشعر به انتخاب خودتون حفظ کنین

ما/ اقا یعنی شعر ص 54 25 12 میشه؟؟

م /نه دیگه فقط شعر ص 85 73 19 قابل قبوله
ما/
خوبه باز ترتیبش رو به انتخاب خودمون گذاشت)

 

[reyna]

-چرا انقدر تو خودتی؟
+پس تو کی باشم؟؟؟ آدم باید تو خودش باشه دیگه...مشکل اینجاس همه تو زندگی دیگرانن هیچکس تو خودش نیس...

 

[Mαiα]

زنگ زبان/گروه واتساپ:

+ خانم ريدين تموم شد؟
ما: ops:
معلم: :-l
+ ريدينگ :-s

 

[Krypton]

[یک بچه با صدای بلند عرررر می‌زند]

من: کم کنین صداشو :/